كانون فرهنگي وهنري امام حسن مجتبي (ع)
امور فرهنگي وهنري قرآني تربيتي اعتقادي
نويسندگان
آخرين مطالب
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان كانون فرهنگي وهنري امام حسن مجتبي (ع) و آدرس canonemamhssan.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






پول


«لقمه حرام»؛ با شنیدن این واژه فوراً غذایی تصور می‌شود که از راه حرام به دست آمده و خوردن آن

شرعاً ممنوع است؛ یعنی نباید خورد. اما این تمام داستان نیست. لقمه حرام مدخلیست برای ورود به

بحثی گسترده و دامنه دار و البته بسیار مهمی به نام «مال حرام».


در فرهنگ تعالی بخش اسلام، لقمه حرام مختص مواد خوراکی نبوده و حرام بودنش هم منحصر در روانه کردن آن به

دستگاه گوارش نمی‌باشد. لقمه حرام، اصطلاحاً به مالی گفته می‌شود که از راه غیر شرعی به دست آمده و هرگونه

تصرف در آن (نه فقط خوردن) نیز ممنوع است و حرام.دلیل این گستردگی در عنوان بحث، همترازی واژه‌هایی نظیر

«لقمه حرام» و «اللقمة من الحرام» با «أکل مال به باطل» یا «أکل سحت(1)» در آیات و روایات است که این تعابیر را

می‌توان با عبارت‌هایی مانند «أکل ... بالباطل» و «أکل السحت» در منابع قرآنی و حدیثی جستجو کرد.

 توضیح واژگان

«أکل» بر خلاف تصور عمومی که آن را منحصر در خوردن از راه دستگاه بلع و گوارش می‌دانند؛ در خوردن خلاصه

نشده(2) و دامنه معنائیش هر گونه تصرف را شامل می‌شود؛ خواه این تصرف، خوردنی باشد؛ خواه پوشیدنی و خواه

هر گونه دخل و تصرف دیگر.(3) به عبارت دیگر این واژه در عربی همان کاربردی را دارد که ما در فارسی داریم. ما نیز

وقتی می‌گوییم پول فلانی را خوردند منظورمان وارد کردن آن در دهان نیست بلکه منظورمان از خوردن یک تعبیر

عرفی برای هر گونه تصرف و مال خود کردن است.قرآن کریم هم برای بیان هر گونه تصرف در مال دیگری از واژه «أکل»

استفاده کرده است؛ مانند این آیه که می‌فرماید «وَ لا تَأْکُلُوا أَمْوالَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْباطِل»(4)؛ بر اساس این آیه؛ هر گونه

تصرف در اموال دیگران از غیر طریق صحیح و به ناحق؛ مورد نهی خداوند متعال قرار گرفته است.(5)

بنابراین لقمه حرامی که با تعابیر گوناگون در آیات و روایات مشاهده می‌شود محدود به چند دانه برنج و لقمه‌ای نان

نمی‌شود؛ بلکه مراد از این واژه هر گونه ما لیست که از راهی ناحق و بدون مجوز شرعی به دست آید و مراد از

خوردن آن نیز فرو بردن آن به داخل گلو نمی‌باشد بلکه منظور هر گونه تصرف در آن مال، بدون مجوز شرعی و رضایت

صاحب آن است.مال حرام مالی است که از راه نامشروع به دست آید و مطلق تصرّف در آن، حرام است. خواه به

مصرف خوردن و آشامیدن برسد، خواه صرف پوشاک و مسکن و نظیر آن شود. و حرام‌خوار علاوه بر اینکه گناه بزرگی

مرتکب شده است، از مال حرام که در آن تصرّف نموده، نفع نمی‌برد و آن مال برکت ندارد.پس اگر کسی پولی را

ظالمانه به دست آورد؛ اما آن را خرج خوراک نکرد؛ بلکه لباسی خرید و پوشید یا با آن کرایه ماشین داد او نیز مصداق

خورنده مال حرام محسوب می‌شود و این همان تعبیری است که آیات و روایات هماهنگ با فرهنگ محاوره مردم از آن

استفاده کرده است و می‌گوید که او پول مردم را خورد در حالی که ریالی از این پول لقمه‌ای نشد و از گلوی او پایین

نرفت.با این مقدمه وارد گستره عظیم و مهمی به نام مال حرام می‌شویم.

پول

مال حرام چیست؟

مال حرام مالی است که از راه نامشروع به دست آید و مطلق تصرّف در آن، حرام

است. خواه به مصرف خوردن و آشامیدن برسد، خواه صرف پوشاک و مسکن و

نظیر آن شود. و حرام‌خوار علاوه بر اینکه گناه بزرگی مرتکب شده است، از مال

حرام که در آن تصرّف نموده، نفع نمی‌برد و آن مال برکت ندارد.(6)

دلیل حرمت

در اسلام، أکل یا همان مطلق تصرف در این‌گونه اموال، حرام است زیرا آیات و روایات فراوانی با صراحت تمام مردم را از

هر گونه تصرف در اموالی که از راه نامشروع به دست آمده و مصداق مال حرام شده‌اند باز می‌دارند و اجازه چنین

کاری را به آن‌ها نمی‌دهند. لقمه حرامی که با تعابیر گوناگون در آیات و روایات مشاهده می‌شود محدود به چند دانه

برنج و لقمه‌ای نان نمی‌شود؛ بلکه مراد از این واژه هر گونه ما لیست که از راهی ناحق و بدون مجوز شرعی به دست

آید و مراد از خوردن آن نیز فرو بردن آن به داخل گلو نمی‌باشد بلکه منظور هر گونه تصرف در آن مال، بدون مجوز

شرعی و رضایت صاحب آن است.

نمونه‌ای از آیات و روایات بازدارنده

1. «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَأْکُلُوا أَمْوالَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْباطِلِ إِلاَّ أَنْ تَکُونَ تِجارَةً عَنْ تَراضٍ مِنْکُمْ »(7): ای کسانی که

ایمان آورده‌اید! هر گونه تصرف در مال دیگری که بدون حق و بدون یک مجوز شرعی باشد ممنوع است مگر آنکه بر

اساس تجارتی از روی خشنودی و رضایت میان خودتان انجام بگیرد.(8)

2. امیر المومنین علیه السلام می‌فرماید: «لَا تُدْخِلُوا بُطُونَکُمْ لُعَقَ الْحَرَامِ»

«لُعَق» جمع «لعقه‌ی» است و لعقة به مقدار کمی از غذا می‌گویند که در یک قاشق یا بین انگشتان جا می‌شود.(9)

که اینجا کنایه از نهایت کوچکی آن مال حرام است. امیرالمومنین علیه السلام در این فراز از کلام گهربارشان مردم را

از هر گونه تصرف حتی در ذره‌ای از مال حرام هم نهی می‌کند. سپس برای آنکه شنونده از پشتوانه ایمانی بیشتری

برخوردار شود و این معصیت را راحت‌تر ترک کند بلافاصله فرمودند: «فَإِنَّکُمْ به عین مَنْ حَرَّمَ عَلَیْکُمُ الْمَعْصِیَةَ وَ

سَهَّلَ لَکُمْ سُبُلَ الطَّاعَةِ »(10)؛ زیرا در برابر مراقبت خداوندی هستید که گناه را بر شما حرام کرده و راه بندگی را بر

شما آسان نموده است.

 

 *****************************

پی نوشت ها:

(1) «کل ما لا یحل کسبه: هر آنچه که به دست آوردن آن حرام باشد. محمع البحرین 2/204؛ مراد از سحت در آیات قرآن کریم، حرام است. قاموس قرآن 3/237

(2) لیس المراد خصوص الأکل بمعناه الحقیقی و هو عن طریق الفم ؛ الفقه، السلم و السلام، ص 197

(3) الأکل: حظّ الرجل و ما یعطاه من الدنیا: هر گونه بهره و هر چیزی که فرد از دنیا می‌برد. مقاییس اللغة به نقل از التحقیق 1/103

(4) بقره /188

(5) تفسیر نمونه ج2 ص4

(6) عصاره دین، آیت الله العظمی مظاهری، مساله 31

(7) نساء/29

(8) ر.ک: تفسیر نمونه 3/355

(9) الشیء القلیل به قدر ما تأخذه الملعقه‌ی أو الإصبع. المعجم الوسیط ص 828

(10) نهج البلاغه خطبه 151


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ سه شنبه 14 آذر 1391برچسب:مال حرام چیست؟ (آشنایی با حرام‌های مالی ) , ] [ 15:52 ] [ اكبر احمدي ]

لقمه حرام

ساختار تن و جان آدمی به مانند سایر مخلوقات عالم، حق است[1] و این نحوه از ساختار، اقتضاء می کند که این تن و جان با هر چه پیرامون او است و با آن در ارتباط است، سازگار نباشد. صدمه هایی که به روح و بدن وارد می شود همه از این ناحیه است که انسان روح یا تن خود را با چیزی درگیر می کند که سنخیتی با او ندارد و آن چیز نه تنها برای سلامت و رشد روح و بدن او مفید نیست، بلکه باعث تخریب و در نهایت انهدام و مرگ او نیز می شود.


چه چیزهایی با تن و جان آدمی ناسازگارند؟

دانشی که پاسخگوی این سوال است

دانش تجربی بشر که محدود و محصور در حس و آزمایش است هرگز توان و اجازه آن را نخواهد داشت که پا از گلیم خود فراتر نهاده و درباره خارج از این محدوده سخنی گوید و اظهار نظری کند. بنابراین نهایت حرفی که می تواند بزند در محدوده حس است و ماده. در حالیکه دامنه سوال ما بسیار فراتر از بُرد این دانش است. برای رسیدن به پاسخ ما نیازمند دانشی هستیم که ماده و ماوراء ماده را در نوردد و با شناختی بی نظیر از عالم ماده و معنا به ما بگوید با این تن و جانی که ما داریم کدام سازگار است و مفید؛ کدام ناسازگار است و مضر.

پس از بررسی درمی یابیم که امور سازگار و ناسازگار با جسم و جان آدمی به پنج دسته کلی تقسیم می شوند: برخی برای سلامت و رشد انسان (خواه روحی؛ خواه جسمی) ضروریند(واجبات)؛ برخی مضرند (محرمات)؛ برخی ضروری نیستند؛ اما مفیدند (مستحبات)؛ برخی مضر نیستند؛ اما نبودشان بهتر است (مکروهات) و در نهایت برخی که تاثیر خاصی ندارند (مباحاتاین دانش بی نظیر، همان دانش وحی است که سلطان علوم است؛ دانشی که از طریق نقل معتبر (قرآن و روایات) به ما رسیده و در آن سخن از حقایقی است که از دسترس عقل و دانش بشری به دور است و به تصریح قرآن کریم اگر وحی نبود محال بود که عقل و دانش تجربی بتواند به آن معارف و حقایق دست پیدا کند. «وَ یُعَلِّمُكُمْ ما لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُون‏ [2]  

محدود بودن علم و دانش تجربی

دانش تجربی در نهایت می تواند به ما بگوید چه چیزهایی برای تن ما؛ گوارش و اعصاب مفید است و چه چیز مضر آن هم در محدوده ای که آزمایش و تجربه کرده است به نتایجی رسیده است ولی در مواردی که هنوز دانشی کسب نکرده یا توان ورود در آن را ندارد؛ مانند بحثهای روح و معنا، حرفی برای گفتن ندارد؛ به خصوص که در موارد فراوانی این وحی است که یکه تاز میدان است و همانگونه که گذشت دانشی دارد که در انحصار خود اوست.

وحیاین مقدمه به دو منظور ذکر شد: یکی اینکه بدانیم بهترین و مطمئن ترین دانشی که پاسخگوی آن سوال است وحی است که از طریق نقل معتبر به دست ما رسیده است هر چند در مواردی دانش تجربی هم با او همنواست. دوم اینکه اگر در موارد فراوانی وحی سخنی گفت که دانش تجربی که از آن به عقل بشری تعبیر می شود آن را کشف نکرده بود و یا به نتیجه ای متضاد با آن رسیده بود، سخن و نظر او بر قطعیات وحی مقدم نکنیم و بدانیم آن مواردی را که او کشف نکرده به احتمال یا به قطع، جزء همان مواردی است که گفتیم در انحصار وحی است. آن نتیجه متضادی هم که عقل و دانش بشری به آن رسیده است بدون تردید خطا و اشتباه است؛ زیرا وحی عین واقعیت را بیان می کند[3] بنابراین مخالف او می شود غیر واقع و باطل.[4]

یادآوری سوال اصلی

با این مقدمه به سراغ آیات و روایات که سخنگوی وحی خدایند رفته تا معلوم شود چه چیزهایی با روح و جسم ما سازگارند و چه چیزهایی ناسازگار؟ 

امور سازگار و ناسازگار با جسم و جان آدمی

پس از بررسی درمی یابیم که امور سازگار و ناسازگار با جسم و جان آدمی به پنج دسته کلی تقسیم می شوند: برخی برای سلامت و رشد انسان (خواه روحی؛ خواه جسمی) ضروریند(واجبات)؛ برخی مضرند (محرمات)؛ برخی ضروری نیستند؛ اما مفیدند (مستحبات)؛ برخی مضر نیستند؛ اما نبودشان بهتر است (مکروهات) و در نهایت برخی که تاثیر خاصی ندارند (مباحات بحث ما که بررسی حرامهای مالی و لقمه حرام است در مجموعه دوم ؛ یعنی محرمات قرار می گیرد. از این رو به سراغ نقل معتبر (آیات و رویات) می رویم تا به ببینیم چه مواردی به دلیل مضر بودن برای سلامتی انسان (خواه جسم؛ خواه روح) از مصادیق لقمه حرام شمرده شده اند؟ برای جستجویی آسان تر و رسیدن به پاسخی دقیق تر، این سوال کلی را به دو سوال جزئی تر تقسیم می کنیم و بحث را با پاسخ به این دو سوال ادامه خواهیم داد:

1. چه چیزهایی، خوردنشان برای ما حرام است؟

2. کدام روش به دست آوردنِ مال و تصرف در آن برای ما ممنوع است؟

*************************************
پی نوشت ها:

[1] ما خَلَقَ اللَّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما إِلاَّ بِالْحَقِّ (8- روم)

[2] آیه 151 سوره بقره

[3] در قرآن آیات فراوان داریم که دلالت به حق محض بودن وحی می کند؛ مانند آیه 105 سوره اسراء و 104 سوره یونس(ع)

[4] چون یک گزاره یا حق است یا باطل اگر مخالف با حق بود پس می شود باطل. در آیه 3 سوره محمد (ص) می خوانیم: «الَّذینَ كَفَرُوا اتَّبَعُوا الْباطِلَ وَ أَنَّ الَّذینَ آمَنُوا اتَّبَعُوا الْحَقَّ مِنْ رَبِّهِمْ» از تقابلی که بین حق و باطل انداخته و بعد باطل را با کفر و حق را با ایمان قرین کرده است استفاده می شود هر آنچه در مقابل حوزه ایمان که وحی از ارکان آن است قرار گیرد باطل است.

 


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ سه شنبه 14 آذر 1391برچسب:لقمه حرام زیر ذره بین , ] [ 15:48 ] [ اكبر احمدي ]

عوامل فردى کاهش روزى

 


رزق همه مخلوقات به دست خالق رازق است. افرادى که نیازهاى خود را از سرچشمه و مبدأ آن جویا شوند، به آن مى رسند؛ امّا آنان که آن را نزد مخلوقات بجویند، به جاى آب به سراب مى رسند و گمشده خود را نخواهند یافت. از همین رو، توکل بر خدا باعث افزایش روزى و توکل بر خلق خدا، سبب کاهش آن خواهد شد...


بیکاریبا مراجعه به آیات و روایات، مشاهده مى کنیم که عواملى، همچون: بیکارى، تنبلى، بى تدبیرى، اخلاق بد، گناه و... از عوامل کاستى رزق هستند. نکته جالب توجه آن است که با مقایسه عوامل افزایش دهنده و کاهش دهنده روزى، بسیارى از آنها در نقطه مقابل و متناظر با یکدیگر قرار دارند؛ براى مثال، کار و تلاش، سبب افزایش و بیکارى و تنبلى سبب کاهش آن قلمداد شده است. همچنین است عوامل متقابلى، چون: ازدواج و زنا، توکل بر خدا و بر مردم، اخلاق خوب و بد، امانتدارى و خیانت در امانت و... .

 بیکارى و تنبلى

همچنان که کار و تلاش، عامل افزایش نعمت است؛ تنبلى، کسالت و تن پرورى، عامل تنگدستى است. بنا به فرموده امام صادق علیه السلام: «مَنْ کسَلَ عَنْ طَهُورِهِ وَصَلاتِهِ فَلَیْسَ فِیهِ خَیْرٌ لِاَمْرِ خِرَتِهِ وَمَنْ کسِلَ عَمَّا یَصْلَح بِهِ اَمْرُ مَعِیشَتِهِ فَلَیْسَ فِیهِ خَیْرٌ لِاَمْرِ دُنْیاهُ؛(1) کسى که نسبت به پاکیزگى و نماز خود، تنبلى و کسالت ورزد، در او خیرى براى آخرتش نیست، و کسى که نسبت به انجام امورى که معاشش را اصلاح مى کند تنبلى ورزد، در او خیرى براى دنیایش نیستخواب صبح (بین طلوع فجر تا طلوع خورشید) شوم است و باعث طرد رزق، زشتى و زردى چهره و تغییر آن مى شود... . خداوند، ارزاق را بین طلوع فجر تا طلوع خورشید تقسیم مى کند. از خوابیدن در این هنگام پرهیز کنیدامام على علیه السلام در تشبیه لطیفى، فقر را محصول ازدواج بى حوصلگى و ناتوانى برشمردند: «اِنَّ الْاَشْیاءَ لَمَّا ازْدَوَجَتْ اِزْدَوَجَ الْکسِلُ وَالْعَجْزُ فَنَتَجا بَیْنَهُما الْفَقْر؛(2) هنگامى که اشیا با یکدیگر ازدواج کردند، کسالت و ناتوانى با هم ازدواج کردند و از آنان فقر متولد شدیکى از مصادیق کسالت، خواب بین الطلوعین است که افزون بر آثار منفى بر جسم، سبب کاهش نعمت نیز مى شود: «نَوْمُ الْغَداةِ مَشْؤُمَةٌ تَطْرُدُ الرِّزْقَ وَتَصْفَرُ اللَّوْنَ وَتُقَبِّحُهُ وَتُغَیِّرُهُ... اِنَّ اللَّهَ تَعالى یُقَسِّمُ الْاَرْزاقَ ما بَیْنَ طُلُوعِ الْفَجْرِ اِلى طُلُوعِ الشَّمْسِ فَاِیَّاکمْ وَتِلْک النَّوْمَةَ؛(3) خواب صبح (بین طلوع فجر تا طلوع خورشید) شوم است و باعث طرد رزق، زشتى و زردى چهره و تغییر آن مى شود... . خداوند، ارزاق را بین طلوع فجر تا طلوع خورشید تقسیم مى کند. از خوابیدن در این هنگام پرهیز کنید.»   

بى برنامگى

همچنان که تدبیر و برنامه ریزى در زندگى، نشان کمال شخصیت آدمى و از اسباب فزونى روزى است، در نقطه مقابل آن، بى تدبیرى و بى برنامگى در زندگى، باعث تهیدستى مى شود. امام على علیه السلام همین نکته را از جمله عوامل فقر دانسته اند. «وَتَرْک التَّقْدِیرِ فِى الْمَعیشَةِ یُورِثُ الْفَقْرَ؛(4) «[برنامه ریزى نکردن و] عدم اندازه گیرى در معاش، موجب فقر مى شودهمچنین آن امام همام مى فرماید: «حُسْنُ التَّدْبِیرِ یَنْمِى قَلِیلَ الْمالِ وَسُوءُ التَّدْبِیرِ یَفْنِى کثیرَهُ؛(5) برنامه ریزى نیکو در امور [اقتصادى ]، مال اندک را افزایش مى دهد و برنامه ریزى بد، مال فراوان را نابود مى کند 

توکل توکل بر غیر خدا

رزق همه مخلوقات به دست خالق رازق است. افرادى که نیازهاى خود را از سرچشمه و مبدأ آن جویا شوند، به آن مى رسند؛ امّا آنان که آن را نزد مخلوقات بجویند، به جاى آب به سراب مى رسند و گمشده خود را نخواهند یافت. از همین رو، توکل بر خدا باعث افزایش روزى و توکل بر خلق خدا، سبب کاهش آن خواهد شد. امام على علیه السلام به نقل از پیامبر گرامى اسلام صلى الله علیه وآله فرمود: «یَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ: مامِنْ مَخْلُوقٍ یَعْتَصِمُ بِمَخْلُوقٍ دُونِى اِلَّا قَطَعْتُ اَسْبابَ السَّموات وَاَسْبابَ الْاَرْضِ مِنْ دُونِهِ فَاِنْ سَاَلَنِى لَمْ اَعْطِهِ وَاِنْ دَعانِى لَمْ اَجِبْهُ وَما مِنْ مَخْلُوقٍ یَعْتَصِمُ بِى دُونَ خَلْقِى، اِلَّا ضَمِنْتُ اَسْبابَ السَّمواتِ وَالْاَرْضِ رِزْقَهُ، فَاِنْ دَعانِى اَجِبْتُهُ وِاِنْ سَاَلَنِى اَعْطَیْتُهُ وَاِنْ اِسْتَغْفَرَ غَفَرتُ لَهُ؛(6) خداوند عزّ و جل مى فرماید: هر کس که نه بر من، بلکه بر مخلوق من تکیه کند، اسباب آسمانها و زمین را براى او قطع مى کنم. پس اگر از من چیزى بخواهد به او نمى بخشم و اگر مرا بخواند پاسخش را نمى دهم و هر کس که نه بر بنده من، بلکه بر خود من تکیه کند، اسباب آسمان ها و زمین را پشتوانه رزق او قرار مى دهم. پس اگر مرا بخواند پاسخش مى دهم واگر از من چیزى بخواهد، به او عطا مى کنم و اگر از من پوزش بخواهد، از او درگذرمخداوند، سبب ساز و سبب سوز است. اگر فردى در انجام کارهایش بر او توکل کند، علل و اسباب کارهاى او را فراهم مى کند؛ اما اگر شخصى به جاى خالق اسباب، به خود اسباب چنگ زند، از کاریى کامل اسباب و وسایل نیز محروم خواهد شدهمچنان که امانتدارى و حفظ حرمت مال مردم، سبب افزایش رزق است، خیانت در امانت و بى حرمتى به مال مردم، باعث کاهش نعمت خواهد شد

 گناه و نافرمانى

نافرمانى خداوند، رابطه خالق و مخلوق را تیره مى کند و تغییر رفتار مخلوق، باعث تغییر نعمتهاى الهى مى شود و از آن مواهب مى کاهد. شاید با این کیفر، بنده از تقصیر خود آگاه شود و عذر به درگاه خدا ورد.

امام على علیه السلام فرمودند: «تَوَقُّوا الذُّنُوبَ فَمَا بَلِیَّةٌ اَشَدُّ وَأفْظَعُ مِنْهَا وَلاَ یَحْرُمُ الرِّزْقُ اِلاَّ بِذَنْبٍ حَتَّى الْخَدْشِ وَالنَّکبَةِ وَالْمُصِیبَةِ. قَالَ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ: وَمَا أصَابَکمْ مِنْ مُصِیبَةٍ فَبِمَا کسَبَتْ أیْدِیکمْ وَیَعْفُوا عَنْ کثِیر؛(7) از گناهان دورى کنید که هیچ بلایى شدیدتر و زشت تر از آن نیست و رزق باز داشته نمى شود، مگر به دلیل انجام گناهى، حتى در حدّ ایجاد خراش و جراحت و ناراحتى [در دیگران ]؛ چرا که خداوند فرمود: هر مصیبتى که به شما رسد، به سبب اعمالى است که انجام داده اید و بسیارى را نیز عفو مى کند

امام صادق علیه السلام فرمود: عمل شنیع زنا باعث «محبوس شدن رزق»(8) است. «وَالذُّنُوبَ الَّتِى تَحْبِسُ الرِّزْقَ الزِّنَا؛ [از] گناهانى که باعث محبوس شدن روزى مى شود، زنا است.» بر اساس این روایت روزى افراد بر اثر بدکردارى، نابود نمى شود؛ بلکه محبوس و زندانى مى گردد. کلید این زندان نیز به دست انسان است تا با تجدید نظر در رفتار خویشتن، و برداشتن موانع، جُوى روزى خویش را به جریان اندازد و درخت زندگى اش را از آن سیراب کند.

گناه دیگرى که موجب کاهش ورزى است، خیانت در امانت مى باشد. همچنان که امانتدارى و حفظ حرمت مال مردم، سبب افزایش رزق است، خیانت در امانت و بى حرمتى به مال مردم، باعث کاهش نعمت خواهد شد. پیامبر مکرّم اسلام صلى الله علیه وآله در این باره فرمود: «ألْاَمَانَةُ تَجْلِبُ الْغِنَاءَ وَالْخِیَانَةُ تَجْلِبُ الْفَقْرَ؛(9) امانتدارى باعث بى نیازى و خیانت [در امانت،] سبب فقر مى شود 

 اخلاق بد

همچنان که اخلاق خوب، باعث جلب رحمت و محبت خداوند، محبوبیت بین مردم، افزایش رزق و برکت در زندگى خواهد شد، اخلاق بد نیز سبب ناخشنودى خداوند، ناخرسندى مردم و بى برکتى در زندگى مى شود. امام على علیه السلام در این باره مى فرماید: «مَنْ سَاءَ خُلْقُهُ ضَاقَ رِزْقُهُ؛(10) هرکس بد اخلاق باشد، رزقش تنگ مى شودو بنا بر روایتى دیگر: «مَنْ فَحَشَ عَلَى اَخِیهِ الْمُسْلِمِ نَزَعَ اللّهُ مِنْهُ بَرَکة رِزْقِهِ وَوَکلَهُ اِلَى نَفْسِهِ وَأَفْسَدَ عَلَیْهِ مَعِیشَتَهُ؛(11) هرکس به برادر مسلمانش فحاشى کند، خداوند برکت روزیش را از او بر مى دارد و او را به خودش وامى گذارد و زندگیش را تباه مى کنددر فرهنگ دینى ما، حیاى بى جا یکى از عوامل کاهش رزق معرفى شده است. امام على علیه السلام مى فرمودند: «اَلْحَیَاءُ یَمْنَعُ الرِّزْقَ؛ حیاى [نابجا] از رزق جلوگیرى مى کند

اسراف در مصرف و انفاق

میانه روى و مشى معتدل در تمام ابعاد زندگى، از جمله ویژگی هاى مؤمنان خردمند است. در نقطه مقابل تندروى یا کندروى، افراط یا تفریط و اسراف یا بخل ورزیدن از ویژگی هاى نابخردان به شمار مى رود.

شرم شرم ناروا

لازمه کار تجارى و اقتصادى، قدرت چانه زنى و صراحت لهجه است. فروشنده یا خریدارى که چنین نباشد یا به دلیل کم رویى و یا احترام گذاشتن بیش از حد، از بیان قیمت مطلوب خویش، خوددارى کند، و یا به نسیه فروشى روى آورد و یا اینکه کالا را به هر قیمتى - ولو گزاف - ارائه کردند، بخرد، رفته رفته از درآمدش کاسته خواهد شد و مخارج او بر درآمدهایش غلبه خواهد کرد. این همه، در شرم هاى نابجا و قرار گرفتن در محظورات اخلاقى، ریشه دارد. در فرهنگ دینى ما، حیاى بى جا یکى از عوامل کاهش رزق معرفى شده است. امام على علیه السلام مى فرمودند: «اَلْحَیَاءُ یَمْنَعُ الرِّزْقَ؛(12) حیاى [نابجا] از رزق جلوگیرى مى کند 

سایر عوامل

در پایان این بحث، به ذکر دو روایت جامع در این زمینه مى پردازیم که شمارى از عوامل کاهش رزق را بیان کرده اند. شمارى از این عوامل، در ضمن مباحث گذشته بیان شده است؛ امّا شمار دیگرى از نها ناگفته مانده است. 1. امام على علیه السلام چنین فرموده است: «  رها کردن تار عنکبوت در منزل، بول کردن در حمام، خوردن در حال جنابت، خلال کردن دندان با شاخه درخت گز، شانه زدن در حالت ایستاده، باقى گذاشتن خاکروبه در خانه، قسم دروغ، زنا، اظهار حرص، خوابیدن بین دو نماز مغرب و عشا و قبل از طلوع خورشید، نداشتن برنامه ریزى در زندگى، قطع ارتباط با خویشاوندان، عادت به دروغگویى، زیاد گوش دادن به غنا و رد کردن مرد فقیر در شب، باعث فقر است.» (2. خاتم انبیاصلى الله علیه وله مى فرماید: «بیست خصلت، باعث تنگدستى مى شود: عریان برخاستن از رختخواب براى رفتن به دستشویى، خوردن در حال جنابت، نَشُستن دستها هنگام خوردن، بى اعتنایى به نان ریزه، سوزاندن سیر و پیاز، نِشستن در آستانه در، جاروب کردن منزل در شب و به وسیله لباس، شستن بدن در توالت، کشیدن حوله و آستین جامه بر اعضاى شسته شده، نَشُسته ماندن ظروف، رو باز بودن ظروف آب، رها کردن تار عنکبوت در منزل، سبک شمردن نماز، زود خارج شدن از مسجد، صبح زود به بازار رفتن و دیر باز گشتن از آن تا هنگام نماز عشا، خریدن نان از فقرا، نفرین بر فرزندان، دروغگویى، دوختن لباس در حال بر تن داشتن آن، و خاموش کردن چراغ با فوت.» (14

*************************

پی نوشت ها :

1) وسائل الشیعه (30 جلدى)، حرّ عاملى، قم، مؤسسة آل البیت الاحیاء التراث، دوم، 1414 ق، ج 17، ص 59.

2) همان.

3) مکارم الاخلاق، طبرسى، منشورات الشریف الرضى، ششم، 1392 ق، ص 305.

4) <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->

[ سه شنبه 14 آذر 1391برچسب:عوامل فردى کاهش روزى , ] [ 15:43 ] [ اكبر احمدي ]



چرا دید بیشتر افراد جامعه نسبت به دین عوض شده است؟ و یا اصولا چرا دین مثل سابق در متن زندگی مردم جریان ندارد و تا حدودی رنگ باخته است ؟ 


پاسخ :

دین در دنیای مدرنبدون شک تغییر نگرش انسان‌ها نسبت به هر چیزی عواملی دارد اینک باید دید چه عواملی می‌تواند مایه تغییر نگرش افراد جامعه نسبت به دین شود عوامل كم رنگ شدن دین در جامعه (سكولاریزاسیون سكولاریزاسیون فرایندی است كه طی آن وجدان دینی، فعالیت‌های دینی و نهادهای دینی، اعتبار و اهمیت اجتماعی خود را از دست می‌دهند.[1] برخی از عوامل پیدایش این فرایند یعنی سكولاریزاسیون درجامعه به شرح ذیل است.  

   خرافات

وجود خرافات و آموزه‌های عقل‌ستیز موجب از بین رفتن باور انسان‌ها به دین می‌شود چرا كه وقتی عقل و دانش بشر به سستی آن خرافات دست یابد اعتمادش به دین را از دست می‌دهد و بدین جهت یكی از عوامل افول دین در جوامع، رخنه خرافات و مطالب نادرست در میان آموزه‌های دینی است.

شهید مطهری به نیكی در این‌باره می‌نویسد: «كلیسا چه از نظر مفاهیم نارسائی كه در الهیات عرضه داشت و چه از نظر رفتار غیرانسانیش با تودة مردم، خصوصاً طبقه دانشمندان و آزادفكران، از علل عمده گرایش جهان مسیحی و به طور غیرمستقیم جهان غیرمسیحی به مادیگری است... فلا ماریون در كتاب «خدا در طبیعت» می‌گوید كلیسا به این شكل خدا را معرفی كرد كه از چشم راستش تا چشم چپش شش هزار فرسخ فاصله دارد.»[2]

یكی از عوامل افول دین در جوامع علم‌زدگی می‌باشد و البته همانطور كه شهید مطهری به نیكی فرموده‌اند علم به تنهایی برای سعادت‌بخشی انسان كافی نیست و علم و ایمان توأماً مایه سعادت دنیوی و اخروی انسان است و افراط در علم‌گرایی و نادیده گرفتن دین نهایتاً به زیان انسان‌ها تمام می‌شود چنانكه دانشمندان غربی هم بر این امر اعتراف كرده‌اند

علم‌زدگی

پیشرفت های صنعتی و علمی موجب گردید تا گمان شود كه علم می‌تواند جای دین را بگیرد و این یكی از عوامل تغییر دید جامعه به دین گردید. برایان ویلسون در این باره می‌نویسد: «كار بست علم ـ به ویژه در فعالیت‌های تولیدی ـ و پیدایش و فنون جدید، از احساس وابستگی انسان به الوهیت كاست.»[3] یكی دیگر از فیلسوفان غربی نیز می‌نویسد: «بر وفق علم‌زدگی یا اصالت علم، گزاره‌ها فقط به میزانی كه با كمیات یا امور واقع تجربی ربط و پیوند دارند محتوای حقیقی و صدق دارند. علم‌زدگی با هر دینی كه شالوده مابعدالطبیعی معناداری دارد ـ قطع نظر از ادعای وحی و تنزیل فرا طبیعی ـ تعارض به بار می‌آورد.»[4]

پس یكی از عوامل افول دین در جوامع علم‌زدگی می‌باشد و البته همانطور كه شهید مطهری به نیكی فرموده‌اند علم به تنهایی برای سعادت‌بخشی انسان كافی نیست و علم و ایمان توأماً مایه سعادت دنیوی و اخروی انسان است و افراط در علم‌گرایی و نادیده گرفتن دین نهایتاً به زیان انسان‌ها تمام می‌شود چنانكه دانشمندان غربی هم بر این امر اعتراف كرده‌اند. جورج سارتن در كتاب شش بال در این باره می‌نویسد:

«علم در بعضی زمینه‌ها ترقیات عظیم و شگفت كرده است ولی در زمینه‌های دیگر مثلاً سیاست ملی یا بین‌المللی كه مربوط است به روابط افراد انسان با یكدیگر، هنوز خود را ریشخند می‌كنیم.»[5]

 عملكرد حاكمان دینی و دینداران

عملكرد حاكمان دینی تأثیر بسزایی در دینداری مردم دارد. نهرو در این‌باره می‌نویسد: «جنگ و نزاع ناپیدا میان پاپ‌ها در مردم اروپا تأثیر بسیاری به وجود می‌آورد. وقتی كه مردم می‌دیدند كسانی كه خود را جانشین و مظهر خداوند در روی زمین می‌نامند، چنین رفتاری، دارند طبعاً درباره تقدس و درستی و جدی بودن حرف‌هایشان به تردید می‌افتادند.»[6] البته این مسأله اختصاص به حاكمان دینی ندارد بلكه اگر دینداران نیز در رفتارشان دقت نكنند و اصول انسانی و دینی را رعایت نكنند و احیاناً دارای فساد اخلاقی و رفتاری باشند این وضعیت نیز مایه سستی باور جامعه به جایگاه دین در زندگی آدمیان می‌شود. البته انسان هوشیار و دانا همیشه حساب دین را از دیندار و حاكم دینی جدا می‌كند و ارزشمندی و نقش ارزشمند دین را بخاطر عملكرد ناشایست پاره‌ای از دیندارانی كه به آموزه‌های دینی عمل نكرد‌ه‌اند نادیده نمی‌گیرد.

دیوید ری گریفین از بنیانگذارن نهضت پست مدرنیسم در غرب می‌نویسد: برخلاف گذشته كه متفكران روشنفكر به الحاد رو می‌آوردند امروزه متفكران پیشرو و یا به عبارتی روشنفكران امروزی از آثار منفی انكار خدا و آموزه‌های الهی سخن می‌گویند

 تبلیغات ستمگران و حق‌ستیزان

همانطوری كه در طول تاریخ ظالمان با سوء استفاده از مفاهیم و امور ارزشمند و مقدس آدمیان به استعمار جوامع و ظلم بر مردم اقدام كرده‌اند همچنین ستمگران همواره بر علیه دین تبلیغات دروغین كرده‌اند چون دین شعار مبارزة با طاغوت را سر داده و انسان‌ها را با حقائق آشنا می‌سازد خداوند در قرآن می‌فرماید ما هیچ رسولی نفرستادیم الا اینكه شعارش و پیامش به مردم این بود كه با طاغوت‌ها و تجاوزگران مبارزه كنید و خدا را پرستش نمائید.[7] پروفسور هربرت آی‌شیلر استاد ممتاز دانشگاه كالیفرنیا می‌نویسد: «واژه امپریالیسم فرهنگی نشان‌دهندة نوعی نفوذ اجتماعی است كه از طریق آن، كشوری اساس تصورها، ارزش‌ها، معلومات و هنجارهای رفتاری و همچنین روش زندگی خود را بر كشورهای دیگر تحمیل می‌كند.» وی می‌گوید: «امپریالیسم فرهنگی از طریق ارتباطات، پدیده‌ای اتفاقی و اضطراری نیست بلكه برای كشورهای امپریالیستی كه تلاش می‌كنند بدین وسیله تسلط اقتصادی و برتری سیاسی خود را بر ممالك دیگر برقرار و حفظ كنند، امری حیاتی است.»[8] بنابراین استفاده از ابزارهای تبلیغاتی یكی از ابزارها و عوامل مهم ستمگران و متجاوزگران برای كمرنگ كردن ارزش‌های انسانی و دین است.

تا اینجا به پاره‌ای از عواملی كه می‌تواند باعث عوض شدن دید جامعه نسبت به دین شود سخن گفتیم. اكنون به دو نكته پایانی اشاره می‌كنیم.

عبادتنكته اول : حقیقت آنست كه امروزه نه تنها جامعه اسلامی ایران بلكه انسان ها در سراسر جهان به جایگاه ارزشمند دین پی برده‌اند و پیامدهای منفی كنار نهادن آموزه‌های دینی در زندگی را چشیده‌اند و براستی می‌توان این قرن را قرن گسترش دینداری در جهان نامید. دیوید ری گریفین از بنیانگذارن نهضت پست مدرنیسم در غرب می‌نویسد: برخلاف گذشته كه متفكران روشنفكر به الحاد رو می‌آوردند امروزه متفكران پیشرو و یا به عبارتی روشنفكران امروزی از آثار منفی انكار خدا و آموزه‌های الهی سخن می‌گویند.[9] از اینرو باید گفت دید انسانها به دین تغییر كرده است ولی این تغییر به این صورت است كه انسانها به ارزش و آثار دین در سعادت خویش پی برده‌اند.

نكته دوم : نه تنها امروزه انسان‌ها از دین برنگشته‌اند و آن را دست كم نمی‌گیرند بلكه دید انسان‌ها به دین فزونتر و محكم‌تر شده است آری در پرتو پیشرفت‌های ابزارهای اطلاع‌رسانی و علم‌آموزی، انسان‌ها راحت‌تر از حقایق دینی آشنا می‌شوند و از باب نمونه از طریق ابزارهای رسانه‌ای انسان‌ها با كمترین هزینه و زمان به اطلاعات زیادی درباره دین دست می‌یابند و حضور جدی ملت مسلمان در مراسم دینی و مذهبی را می‌توان نمونه‌ای از رشد باورهای دینی آنان به شمار آورد.

خلاصه آنكه بدون شك عواملی مایه افول دین می‌گردد ولی امروزه جوامع مختلف دنیا از جمله ایران اسلامی به ارزش دین پی برده‌اند و در پرتو فراهم شدن بسترهای مناسب و توسعه ابزاهای اطلاع‌رسانی به تعمیق و توسعة باورها دست یافته‌اند.

معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:

1ـ سكولاریزم، سید محمدرضا حسینی مطلق، انتشارات پارسایان.

2ـ ریشه‌ها و نشانه‌های سكولاریسم علی ربانی گلپایگانی، كانون اندیشه جوان.

3ـ عرفی شدن در تجربه مسیحی و اسلامی، علیرضا شجاعی‌زند، انتشارات باز.

4ـ سكولاریزم در مسیحیت و اسلام، دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم.

******************************

 پی نوشت ها :

[1] . براین ویلسون، فرهنگ و دین، ویراسته میر چاالیاره، تهران، طرح نو، چاپ اول، 1374، ص124.

[2] . مطهری، مرتضی، علل گرایش به مادیگری، تهران، انتشارات صدرا، چاپ یازدهم، 1368، ص69ـ65.

[3] . فرهنگ و دین، همان، ص141ـ139.

[4] . قدردان قراملكی، محمد حسن، سكولاریزم در مسیحیت و اسلام، قم، مركز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه، 1379، ص86.

[5] . ربانی گلپایگانی، علی، ریشه‌ها و نشانه‌های سكولاریسم، كانون اندیشه جوان، 1379، ص49.

[6] . لعل نهرو، جواهر، نگاهی به تاریخ جهان، مترجم محمود تفضلی، تهران، مؤسسه انتشارات امیركبیر، چاپ دهم، 1377، ج1، ص501.

[7] . نحل/36.

[8] . هربرت شیلر، وسایل ارتباط جمعی و امپراتوری آمریكا، ترجمه احمد میرعابدینی، تهران، سروش، چاپ اول، 1377، ص40.

[9] . دیوید ری گریفین، خدا و دین در جهان پسا مدرن، مترجم حمیدرضا آیت‌اللهی، مركز مطالعات و انتشارات آفتاب توسعه، چاپ اول، 1381، ص151.



منبع : اندیشه قم 

 


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ دو شنبه 13 آذر 1391برچسب:چرا نگرش مردم به دین عوض شده؟, ] [ 16:25 ] [ اكبر احمدي ]

 


کار جوهر آدمی است و با کار کردن استعدادها و ظرفیت‌های وجودی آدمی شکوفا می‌شود.تمدن‌های عظیم بشری نیز با همین تنوع و تفاوتش حاصل کار و تلاش بی امان و خستگی ناپذیر آدمیان است.


گشایش کارمفهوم کار کردن و ساختن ریشه در بنا و فطرت آدمی دارد و مورد توصیه عقل است . اما با این حال خداوند و انبیا و اولیای الهی از باب تاکید بیشتر و غفلت زدایی از وجود انسان‌ها،پیوسته آدمیان را به کار و کوشش فراخوانند و تشویق کرده‌اند.

«وَأَن لَّیْسَ لِلْإِنسَانِ إِلَّا مَا سَعَی »

پیامبر گرامی به امام علی(علیه السلام) می‌فرمایند: دوست دارم شخص برای تأمین مخارج خود از حرارت آفتاب آزار ببیند.

بسیاری از جوانان هیچ علاقه‌ای به کارشان ندارند و عاشقانه کار نمی‌کنند، و یا گروهی کار را با بی میلی انجام داده و به بیانی دیگر از سر خود وامی کنند . عده‌ای دوست دارند یک شبه ره صد ساله را طی کنند اینان فوت کوزه گری را نمی‌دانند.رمز موفقیت در کار در احادیث به زبانی شیوا بیان شده است  .

 

فایده کدام کار بیشتر است؟

استاد شهید مطهری در کتاب تعلیم و تربیت در اسلام فقط کاری را اثر گذار بر تربیت و دارای فایه می‌داند که مورد علاقه فرد و با استعداد او،هماهنگ باشد ؛کار علاوه بر اینکه مانع انفجار عملی می‌شود یعنی مانع کارهای بیهوده و گناه و عاصی می‌شود مانع افکار و وساویس و خیالات شیطانی می‌گردد . لذا در مورد کار می‌گویند که هر کسی باید کاری را انتخاب کند که در آن استعداد دارد. تا آن کار علاقه او را به خوبی جذب کند .

حضرت علی(علیه السلام)می‌فرماید:الکمال المعروف احسن من ابتدائه ؛ تمام کردن کار خوب، از آغاز کردن آن بهتر است. اذا فغلت کل شی ء فکن کمن لم یفعل شیئا ؛ هر گاه هر روز به کاری مشغول شدی ،همانند کسی هستی که در حقیقت هیچ کاری نکرده ای

اگر کار مطابق استعداد و مورد علاقه نباشد و انسان آن را فقط به خاطر در آمد و مزد بخواهد انجام دهد این اثر تربیتی را ندارد و شاید فاسد کننده روح هم باشد. انسان وقتی کاری را انتخاب می‌کند،باید استعداد یابی هم شده باشد . هیچ کس نیست که فاقد همه استعدادها باشد منتهی انسان خودش نمی‌داند که استعدادش در چه کاری هست . چون نمی‌داند،دنبال کاری می‌رود که استعداد آن را ندارد و همیشه ناراحت است.

 

انتخاب رشته

بسیاری فقط به خاطر مدرک تحصیلی در دانشگاه ثبت نام می‌کنند و با قبول شدن در هر رشته‌ای آن را ادامه می‌دهند اگر چه نه علاقه  و نه ذوق و استعداد در آن را داشته باشند این فرد تا آخر عمر لذت خوشبختی را درک نخواهد کرد زیرا کارش همیشه با رنج و تعب همراه است. و باالواقع رشد روحی و تربیتی برای او نخواهد داشت.

 

کارهای اداری

کارهای اداری هم بیشتر این گونه است آسیب این کارها این است که هیچ ابتکاری ندارند و فقط تکرارند و به خاطر اجبار و دریافت حقوق انجام می‌شوند . نکته در خور تأمل اینکه اگر کاری مطابق با ذوق و استعداد نباشد ،خیال و عشق انسان را جذب نمی‌کند و در نتیجه هیچ ابتکاری را با خود همراه ندارد.

این هم خودش صدمه‌ای به فکر و روح انسان می‌زند . انسان باید کاری را انتخاب کند که آن کار عشق و علاقه او را جذب کند و از کاری که علاقه ندارد باید صرف نظر کند ولو در آمدش زیاد باشد پس در مورد کار این مبحث را باید مراعات کرد و آن وقت است که خیال و عشق انسان جذب می‌شود و در کار،ابتکاری به خرج می‌دهد.

اشتغال-کارچند نکته کلیدی برای موفقیت در کار

پیامبر رحمت همگان را به کار فرا می‌خواند ولی درباره تناسب کارها با استعداد و توانائی افراد می‌فرماید:همه شما کار کنید ولی متوجه باشید هر کس برای کاری آفریده شده است و آن را به سهولت انجام می‌دهد .

تلاش و کوشش پراکنده نتیجه بخش نیست و هیچ یک از کارها به سرانجام نمی‌رسد. آموزه‌های قرآنی نیز مردم را از تلاش نامنظم و پراکنده بر حذر داشته است.با این حال ،دیده می‌شود کسانی به نیت کمک به افراد یا بنا نهادن موسسه‌ای سرگرم کار می‌شوند ولی پس از چند روز آن کار را رها می‌کنند و دنبال کار دیگری می‌روند این عمل از نظر خلق و خالق پسندیده نیست چون پس از امیدواری افراد،را نامید می‌کنند و ضربه‌ای روحی به آنان می‌زنند.

کاری را که آغاز شده باید به پایان برد و اگر می‌خواهند آن را نیمه کاره رها کنند پس بهتر است هرگز آن را آغاز نکنند . زیرا این کار سبب از بین رفتن سرمایه‌ها و شکست روحی و روانی افراد می‌شود.

حضرت علی(علیه السلام)می‌فرماید:الکمال المعروف احسن من ابتدائه ؛ تمام کردن کار خوب، از آغاز کردن آن بهتر است.

اذا فغلت کل شی ء فکن کمن لم یفعل شیئا ؛ هر گاه هر روز به کاری مشغول شدی ،همانند کسی هستی که در حقیقت هیچ کاری نکرده ای.

محکم کاری و کیفیت بخشی به کارها

یکی از مهم‌ترین رازهای موفقیت در کار کیفیت بخشی به کارهاست.اصولاً کارهایی اثر پایداری دارند که از کیفیت بالاتری نسبت به رقبای خود دارند.

رسول اکرم(صلی الله علیه وآله) می‌فرماید : یحب الله العامل اذا عمل ان نحس ؛ خداوند دوست دارد وقتی انسان کاری انجام می‌دهد ،آن را خوب و کامل کند.

پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)می‌فرماید:مبادا دیر رسیدن روزی شما را وادارد تا از راه معصیت خدا آن را طلب کنید . زیرا کسی به وسیله معصیت نمی‌تواند به روزی‌ای که نزد خداست برسد

امام صادق(علیه السلام)می‌فرماید:ابراهیم،فرزند رسول خدا (صلی الله علیه وآله) وقتی از دنیا رفت پیامبر پس از دفن او دریافت که در قبر وی شکافی هست . با دست خود آن را پر کرد و محکم ساخت و ان گاه فرمود: " اذا عمل احدکم عملا فلیتقن ؛ وقتی یکی از شما کاری انجام می‌دهد پس آن را محکم و استوار سازد. "

باز هم ازآن رسول مکرم رسیده است : که بهترین مردمان کسی است که هنگام انجام دادن کاری همه کوشش خود را به کار گیرد .

شکیبایی و بردباری برای کسب روزی

شتاب‌زدگی و به دست آوردن مال فراوان،بدون کوچک‌ترین زحمت و تلاشی ،مورد نکوهش رسول خدا (علیه السلام) قرار گرفته است . متأسفانه برخی افراد بر اثر عجله و شتاب روزی خود را به ناپاکی آلوده می‌سازند . در حالی که اگر قدری صبر و تحمل به خرج می‌دادند،همان روزی از راه حلال به آن‌ها می‌رسید.

پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)می‌فرماید:مبادا دیر رسیدن روزی شما را وادارد تا از راه معصیت خدا آن را طلب کنید . زیرا کسی به وسیله معصیت نمی‌تواند به روزی‌ای که نزد خداست برسد.

رسول خدا(صلی الله علیه وآله)در سفارشی دیگر می‌فرماید: هر کس از خدای عزوجل بترسد و صبر کند ،خداوند از راه حلال روزی او را می‌دهد و هرکس پرده حرمت را بدرد و عجله کند،و از راه حرام روزی به دست آورد ،خداوند از روزی حلال وی به همان اندازه بکاهد و در روز قیامت از او حساب کشیده می‌شود.

 

سحر خیزی و در پی روزی رفتن

از نخستین لحظات صبح در پی کار و تلاش بودن،باعث عزت و آبرومندی انسان می‌شود و برعکس افرادی که تا نیمروز در خواب غفلتند و با کسالت و تنبلی دست و پنجه نرم می‌کنند و از بدست آوردن روزی و عزت مداری با می‌مانند . در احادیث فراوانی تاکید می‌کند که سحر خیزی باعث افزایش روزی انسان می‌شود.


منبع :

کار و تلاش –محمد هادی فلاح


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ دو شنبه 13 آذر 1391برچسب:نکاتی کلیدی برای موفقیت در کار , ] [ 16:22 ] [ اكبر احمدي ]



با وجود رضایت به آنچه خدا خواسته و تسلیم در برابر مقدرات او باید از راه هایی که خود او پیش روی ما قرار داده است، استفاده لازم را ببریم. استفاده از دانش و تجربه های بشری همراه با درخواست از خدا و توسل به اولیایش از جمله مهم ترین راه های حفظ سلامت و شفا یافتن از مریضی است .


سلامتیدر این نوشتار موضوع ”‌راز سلامت جسمی”‌‌ را مورد بررسی قرار می دهیم، با این رویکرد که امامان و پیامبران، راز سلامت جسمی را می دانستند و حتی بسیاری از شفا دادن آنان از این طریق بوده، با این وجود چرا همه راه های درمان بیماری ها را بیان نکرده اند.

این مطلب را باید در چند مرحله، بررسی نمود:

. آیا انسان ها می توانند همواره و تا بی نهایت، در سلامت جسمی زندگی نمایند؟

. آیا پیامبران برای درمان بیماری های جسمی مبعوث شده اند؟

 . آیا انسان ها باید به دنبال سلامت خود باشند یا خیر؟ و در صورت مثبت بودن پاسخ، راه آن چیست؟

. آیا اصولاً، فایده ای برای بیماری و از دست دادن سلامت نیز متصور است؟

به همین ترتیب، به مطالعه موارد فوق می پردازیم:

- در نظام هستی، چنین مقرر شده است که چند صباحی در این دنیا به سر برده، و سپس با ترک آن، روانه جهانی شویم که فنا و نابودی و بیماری در آن جایگاهی ندارد. بنابراین، از مرگ که پلی میان دنیا و آخرت است؛ گریزی نیست و هر فردی باید طعم آن را بچشد[1] و حتی پیامبران الهی نیز باید در برابر این قانون الهی تسلیم باشند.[2] آن زندگی ایده آلی که در آن، اثری از بیماری و فقر و ترس نباشد، مخصوص جهان آخرت بوده و هرگونه تلاش برای مشابه سازی آن در این دنیا، با شکست روبرو خواهد شد!

اکنون می توان برای مرگ، دو حالت را تصور نمود که در یکی از آنها، اشخاص، بدون هیچ نشانه و هشدار و در موقعیتی که در سلامت کامل هستند، پیک اجل به سراغشان آمده و به ناگاه روح را از بدنشان جدا سازد، چنانچه اکنون نیز در برخی موارد، چنین وضعیتی را مشاهده می نماییم. حالت دیگر، آن است که مرگ به صورت غیر منتظره نباشد، بلکه با هشدارهایی از قبل بوده که انسان های عاقل، تا حدودی بتوانند خود را برای آن آماده سازند.

تأثیر دارو و درمان های مختلف نیز با اذن و اجازه پروردگار است و بر همین اساس، نباید از عنصر معنوی درمان؛ یعنی ارتباط با خدا و درخواست سلامت از او غافل ماند، چون او می تواند همان گونه که بیماری و درمان آن را آفریده؛ تأثیر داروها را کم و زیاد نماید و حتی داروهای ویژه ای

نقل شده است در زمان ابراهیم(علیه السلام)، مرگ انسان ها، تنها با شیوه اول انجام می پذیرفت و مردم به ناگاه و بدون علت قبلی، جان می سپردند. ابراهیم(علیه السلام) از خداوند درخواست نمود که نشانه ای برای مرگ وجود داشته باشد که هم موجب اجر و پاداش فردی شود که قرار است بمیرد، و هم تحمل مرگ برای بستگان او، آسان تر باشد!، خداوند، در پاسخ ایشان، دردها و بیماری ها را نازل نمود.[3]

و این گونه است که هر چه بر عمر انسان افزوده می شود، توانایی های جسمی او کاهش یافته[4] و تا جایی پیش می رود که به مرحله ”‌أرذل العمر”‌‌ و یا پست ترین مراحل زندگی رسیده و گاهی، تمام دانش و هوش خود را نیز از دست می دهد.[5] افراد با ایمان نیز (همانند دیگر افراد) به هر بیماری دچار شده و بر اثر آن از دنیا می روند، اما (از طرفی، خود موجب آسیب رساندن به سلامتشان نخواهند شد و به عنوان نمونه)، خودکشی نخواهند نمود.[6]

اما آیا آنچه گفته شد، بدان معنا است که نباید به سلامت جسم خود اهمیت داده و نباید جهت برطرف نمودن بیماری ها بکوشیم؟!

مطمئنا، چنین رویکردی صحیح نیست. مولا علی (علیه السلام)، از خداوند می خواهد که اعضا و جوارح او را در راستای انجام وظایف الهی، قدرتمند و قوی سازد[7] و این ممکن نیست مگر با سلامت جسم. بنابراین؛ با وجود رضایت به آنچه خدا خواسته و تسلیم در برابر مقدرات او باید از راه هایی که خود او پیش روی ما قرار داده است، استفاده لازم را ببریم. استفاده از دانش و تجربه های بشری همراه با درخواست از خدا و توسل به اولیایش از جمله مهم ترین راه های حفظ سلامت و شفا یافتن از مریضی است.[8]

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) می فرمایند: ”‌به دنبال درمان بیماری های خود باشید؛ زیرا خداوند، هیچ بیماری و مرضی را نیافریده مگر آن که در کنار آن، درمانش را نیز آفریده است، جز مرگ که درمانی برای آن نیست”‌‌.[9] در این راستا، امام صادق (علیه السلام) نیز می فرمایند: ”‌با در نظر داشتن این که شفا دهنده اصلی، خداست، می توانید به پزشک یهودی و یا مسیحی (و به عبارتی، غیر مسلمان) نیز مراجعه نمایید”‌‌.[10]

بیمارستان-پزشکروایات موجود در این زمینه، به اندازه ای است که این مختصر، گنجایش بیان تمام آنان را ندارد، اما نتیجه ای که از این روایات می توان گرفت، آن است که خداوند، تلاش انسان ها را در راه پیشرفت علم پزشکی مورد تأیید خود قرار می دهد و همان گونه که نباید در خانه نشسته و بدون هیچ تلاشی، در انتظار رزق و روزی از غیب باشیم، نمی توانیم انتظار داشته باشیم که سلامت خود را بدون طی روند درمانی و تنها از راه های غیر متعارف به دست آوریم. در همین راستا، اگر به روایاتی برخورد می نماییم که پیامبر (صلی الله علیه و آله) و دیگر معصومان (علیه السلام)، توصیه هایی از قبیل خودداری از پرخوری،[11] تحمل بیماری های کوچک در حد توان،[12] خودداری از قرار گرفتن در مقابل بادهای پاییزی،[13] پرهیز[14] و ده ها و صدها دستور دیگر ارائه فرموده اند، باید بدانیم که قریب به اتفاق چنین توصیه هایی، بر اساس معیارهای پزشکی و دانش بشری بوده است؛ چون در میان این رهنمودها، به سفارش مهم دیگری هم برخورد می نماییم که: اگر شخصی، درد خود را از پزشک معالج خود مخفی نگاه دارد، نمی تواند انتظار شفا و درمان را داشته باشد.[15]

-توجه به این نکته نیز ضروری است که تأثیر دارو و درمان های مختلف نیز با اذن و اجازه پروردگار است و بر همین اساس، نباید از عنصر معنوی درمان؛ یعنی ارتباط با خدا و درخواست سلامت از او غافل ماند، چون او می تواند همان گونه که بیماری و درمان آن را آفریده؛ تأثیر داروها را کم و زیاد نماید و حتی داروهای ویژه ای؛ همانند تربت امام حسین (علیه السلام) برای مقربان درگاه خود نیز در نظر بگیرد، در حالی که همان دارو، نسبت به دیگران هیچ تأثیری ندارد.[16]

-باید دانست که، این گونه نیست که بیماری ها، خالی از فایده باشند، بلکه علاوه بر هشیار نمودن انسان نسبت به فانی بودن دنیا، فواید دیگری را نیز در پی خواهند داشت، از جمله این که:

الف. برای افراد با ایمان، نوعی کفاره به شمار می آید که آنان را از عذاب دوزخ وا می رهاند.[17]

ب. برای افرادی که به هر دلیل، موفق به انجام عبادات مستحب نمی شوند، بیماری ها، نقشی جایگزین ایفا می نمایند، به نحوی که طبق برخی روایات، ثواب یک شب که انسان به دلیل بیماری و یا درد خوابش نبرد، از ثواب عبادت یک سال برتر است.[18]

با دانستن این که مقاومت در برابر مرگ، امکان پذیر نیست، اما باید به دنبال سلامت در طول مدت زندگی بود، که راه رسیدن به آن هم؛ طبق آموزه های دینی؛ عمل به یافته های پزشکی به همراه ارتباط معنوی با خداوند است و نباید به دنبال یافتن فرمول های اسرار آمیز دیگری باشیم

ج. انسانی که هیچ گاه بیمار نشود، سر به طغیان بر می دارد و خداوند چنین صحت و سلامتی را که همراه با طغیان باشد، دوست نمی دارد.[19]

د. بیماری افراد، موجب آن می شود که افرادی به عیادت او بیایند و چنین رفت و آمدی، علاوه بر تحکیم روابط سالم اجتماعی، پاداش بسیاری را برای عیادت کنندگان او نیز به دنبال خواهد داشت.[20]

هـ. خداوند نخواسته که تمام نیازهای هر انسان، از طریق فعالیت های خود او به دست آید، بلکه چرخه اقتصادی میان افراد بشر، از فعالیت های متفاوت، توسط افراد مختلفی به دست می آید که مورد نیاز همه بوده و آنان را به هم پیوند می زند. وجود انواع بیماری ها؛ هرچند در نگاه اول، ناراحت کننده به نظر می آید، اما در نگاهی کلی، موجب تکامل دانش بشری شده و همانند دانش های دیگر، آنانی که با تلاش و فعالیت خود، به اطلاعاتی در زمینه سلامت دست می یابند، می توانند ضمن کمک به دیگران، از این راه، امرار معاش نمایند.

پزشکان، پرستاران، سایر کارکنان اداری و درمانی بیمارستان ها و مراکز مشابه، افراد شاغل در صنعت داروسازی و دیگر صنایع مرتبط با علم پزشکی و، از افرادی هستند که با تلاش در راستای سلامت انسان ها، قسمت بزرگی از این چرخه اقتصادی را تشکیل می دهند.

جمع بندی نهایی ما آن است که با دانستن این که مقاومت در برابر مرگ، امکان پذیر نیست، اما باید به دنبال سلامت در طول مدت زندگی بود، که راه رسیدن به آن هم؛ طبق آموزه های دینی؛ عمل به یافته های پزشکی به همراه ارتباط معنوی با خداوند است و نباید به دنبال یافتن فرمول های اسرار آمیز دیگری باشیم.

*******************************

پی نوشت ها :

[1]. آل عمران، 185؛ انبیاء 35؛ عنکبوت 57 و …، ”‌کل نفس ذائقة الموت”‌‌.

[2]. زمر، 30، ”‌انک میت و انهم میتون”‌‌.

[3]. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج 3، ص 111، ح 1 و 2، دار الکتب الاسلامیة، تهران، 1365 هـ ش.

[4]. یس، 68، ”‌و من نعمره ننکسه فی الخلق أ فلا یعقلون”‌‌.

[5]. نحل، 70؛ حج 5، ”‌و منکم من یرد إلی أرذل العمر لکیلا یعلم من بعد علم شیئا”‌‌.

[6]. کافی، ج 3، ص 112، روایت 8.

 [7]. ”‌قوّ علی خدمتک جوارحی”‌‌، بخشی از دعای کمیل.

[8]. در این ارتباط، مطالعه پاسخ های 83 (سایت: 1012) و 84 (سایت: 2378) نیز توصیه می شود.

[9]. محدث نوری، مستدرک الوسائل، ج 16، ص 436، ح 20475، مؤسسة آل البیت، قم، 1408 ق.

[10]. همان، ص 437، ح 20477.

[11]. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 63، ص 338، ح 35، مؤسسة الوفاء، بیروت، 1404 ق.

[12]. آمدی، عبد الواحد، غرر الحکم و درر الکلم، ص 483، ح11153، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، قم، 1366 ش.

[13]. همان، ح 11158.

[14]. همان، ح 11171.

[15]. همان، ح 11165.

[16]. حر عاملی، محمد بن الحسن، وسائل الشیعة، ج 14، ص 522، ح 19737.

[17]. همان، ج 2، ص 398، ح 2455.

[18]. همان، ص399، ح 2456.

[19]. کافی، ج 3، ص 114، ح 8.

[20]. ر.ک: وسائل الشیعة، ج 2، ص 414، باب 10.


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ دو شنبه 13 آذر 1391برچسب:راز سلامت جسمی از دید ائمه اطهار(علیهم السلام, ] [ 16:20 ] [ اكبر احمدي ]



فرآیند تقدس یافتن امور نامقدس چیست؟ به عبارت دیگر چگونه یک چیز یا کسی مقدس می‌شود؟


اللهجهت پاسخ به این سؤال ابتدا لازم است معنای «مقدس» و ویژگی‌های امور مقدس روشن شود. برای «مقدس» معانی متعددی ذکر شده است، بدون اینکه بخواهیم در معرکه آزاد درباره تعریف الفاظ وارد شویم به آنچه می‌تواند به تعیین موضوع کمک کند اشاره می‌کنیم. باید توجه داشت که منشاء تقدس امری طبیعی و عادی نیست، بلکه امری متعالی و برتر از عالم طبیعت است. خداپرستان، خدا را منشاء همه تقدس‌ها می‌دانند، زیرا او متعالی است. چنانکه در آیات کریمه قرآن کریم و روایات اسلامی بر عظمت و تعالی خداوند تأکید فراوان شده است. منشأ قدسی به دلیل تعالی‌اش واجد دو خصیصه اصلی هیبت و جذابیت است و به همین علت موجب برانگیختن دو واکنش به ظاهر متضاد در انسان می‌شود از طرفی خوف و خشیت و از طرف دیگر رجاء و شوق. البته این خوف و خشیت به هیچ وجه به معنای ترس نفرت‌آور نیست، بلکه احساس عظمت و شکوه و جلالی است که موجب درک کوچکی خود می‌شود در مثال به مراتب جزئی و کوچک‌تر آن می‌توان احساسی را که انسان نسبت به یک استاد فرهیخته پیدا می‌کند به آن تشبیه کرد، به صورتی که هر اندازه عظمت بیشتری در طرف مقابل یافت شده و فاصله وجودی بیشتری مشاهده و در دل احترام بیشتری به او احساس می‌کند. در اینجاست که اگر از حد عادی و ممکن در عالم طبیعت فراتر رود به حد قداست می‌رسد. این اشتیاق و جذبه شدید به دلیل ادراک نوعی هم سنخی و ملائمت با نفس است. یعنی در عمق وجود خود امر مقدسی را می‌یابیم، بلکه امر مقدس را اصل و حقیقت هستی خویش یافته و به همین دلیل شدیدترین احساس نزدیکی را به آن داریم. از نظر انسان مؤمن، که جذبه امر مقدس او را فرا گرفته و عشق به‌ آن منبع ازلی وجود او را پر کرده است، هر آنچه به معشوق ازلی تعلق دارد زیبا، کامل، بزرگ و محترم است. ملاک احترام یافتن و کسب قداست، تعلق به امور مقدس یا حضور و تجلی آن است. از این روست که برای فرد عاشق، خانه معشوق زیبا و محترم بوده و در و دیوار آن هم دوست‌داشتنی است و هر چه نشانی از معشوق متعالی دارد بزرگ و زیبا و محترم است«وَ لَقَدْ خَلَقنَا الْاِنسانَ و نَعْلَمُ ما توُسوسُ به نفسُهُ و نَحنُ اَقرَبُ الیه مِنْ حَبْلِ الوَریدِ» [1] ؛ (ما انسان را خلق کردیم و می دانیم که نفس او، او را به چه چیزی وسوسه می کند و ما از رگ گردن به او نزدیکتر هستیم.)  

ما که باشیم ای تو ما را جانِ جان                        تا که ما باشیم با تو در میـــان؟  

بـــاد و ما و بود ما از داد توست                            هستی ما جمله از ایجاد تــوست

لــــذت هستی نمودی نیست را                          عاشق خود کرده بودی نیست را 

با توجه به آنچه ذکر شد می‌توان ویژگی‌های امر مقدس را این چنین برشمرد: 1 . دارای عظمت و تعالی و برتری از عالم طبیعت است و فاصله پرناشدنی میان خالق و مخلوق وجود دارد. 2 . به علت همین تعالی هیبت‌ انگیز، موجب پیدایش حالت خوف و خشیت در انسان می‌شود، به نحوی که در برابر او نه چون و چرایی روا می‌دارد و نه نقص فرمانی می‌کند. 3 . اصل و ارزش و حقیقت هستی است به نحوی که همه حیات را پوشانده و به زندگی معنا می‌دهد. 4 . به همین علت، تمام خوبی‌ها را دارد و پر جذبه و دلرباست. 5 . در نتیجه دلربائی و زیبائی مطلقش، حالت شوق و رجا را در انسان برمی‌انگیزد و به سوی اوامر و نواهی جذب می‌کند.[2] امر مقدس، منشأ تقدس یافتن امور ذاتاً نامقدس می‌شود. هیچ یک از امور طبیعی و بشری، و به عبارت دیگر هیچ امر مخلوقی، فی نفسه، مقدس نیست؛ زیرا نه تعالی و عظمت دارد، نه هستی ذاتی مستقل و نه کمال مطلق است؛ بنابراین هر امر بشری یا طبیعی تقدس یافته، تقدسش از خودش نیست. اما فرایند قداست یافتن و قدسی شدن این امور چگونه است؟ و چگونه امور ذاتاً نامقدس، جذب قداست می‌کنند؟ از نظر انسان مؤمن، که جذبه امر مقدس او را فرا گرفته و عشق به‌ آن منبع ازلی وجود او را پر کرده است، هر آنچه به معشوق ازلی تعلق دارد زیبا، کامل، بزرگ و محترم است. ملاک احترام یافتن و کسب قداست، تعلق به امور مقدس یا حضور و تجلی آن است. از این روست که برای فرد عاشق، خانه معشوق زیبا و محترم بوده و در و دیوار آن هم دوست‌داشتنی است و هر چه نشانی از معشوق متعالی دارد بزرگ و زیبا و محترم است. از نظر فرد دیندار، همه زمان‌ها و مکان‌ها و اشیاء و انسان‌ها، از آنجا که متعلق به خداوند هستند، نوعی تقدس دارند، اما برخی از آنان به جهت ارتباط خاص، تقدس ویژه‌ای کسب می‌کنند. زمان‌هایی که تجلی خاص خداوند در آنها اتفاق افتاده (مانند: شب‌های قدر، ماه خدا، عید فطر و قربان و غیره) و مکان‌هایی که خداوند در آنها تجلی ویژه‌ای داشته قداست و حرمت بیشتری می‌یابد (مانند: کوه طور، مکه معظمه، مدینه، کربلا...) و انسان‌های برگزیده که مخاطب خاص الهی بوده و تلاش بیشتری برای دریافت تجلیات الهی داشته‌اند (مانند: پیامبران، ائمه اطهار، شهدا، علماء و...) و همین طور متون و کلماتی که محل تجلی خداوند هستند (مانند آیات قرآن کریم) و یا بر دل اولیاء و انبیاء تابیده‌اند (مانند احادیث قدسی و کلمات نورانی پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ و ائمه ـ علیهم السلام ـ ) همه و همه قداست و احترام ویژه‌ای خواهند یافت. بدین ترتیب معلوم می‌شود که امور بشری که فی نفسه فاقد تقدس به‌شمار می‌روند، نیز می‌توانند قداست یابند.

 ****************************

پی نوشت ها :

1ـ هادی صادقی، در‌آمدی بر کلام جدید، نشر معارف و کتاب طه، قم، بهار 1382، چاپ اول.

2ـ بیات، عبدالرسول، فرهنگ واژه ها، انتشارات فرهنگ و اندیشه دینی.

3ـ خسروپناه، عبدالحسین، کلام جدید، قم، مرکز مطالعات و پژوهش های فرهنگی حوزه.

4ـ پترسون مایکل و جمعی از نویسندگان، عقل و اعتقاد دینی، ترجمه سلطانی و نراقی، تهران، طرح نو.

[1] . ق/16.

[2] . صادقی، هادی، درآمدی برکلام جدید، ص63.


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ یک شنبه 12 آذر 1391برچسب:فرآیند تقدس یافتن امور نامقدس, ] [ 18:47 ] [ اكبر احمدي ]



خداوند متعال در قرآن، برخی از مسلمانان را شایسته مقام ایمان ندانسته، نام مسلمان را مناسب آنان معرفی نموده می‌فرماید: (قالَتِ الأَْعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَلکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا).(1) اعراب مدعی ایمان شدند، ای پیامبر، به آنان بگو که لیاقت ایمان ندارید، ولی بگویید که ما اسلام آوردیم. پس بین مسلمان ومومن تفاوت است. این تفاوت در کجا است؟


ایمانمؤمن چه اعتقادی دارد که مسلمان ندارد؟ تفاوت ایمان و اسلام، غیر از اعتقاد قلبی و عمل به مبانی دینی، در اعتقاد به اصل مهم ولایت اهل بیت علیهم السلام نهفته است. مؤمن کسی است که به جانشینان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آ له و سلم، از امیر المومنین گرفته تا حضرت مهدی علیه‌السلام، به همگی آنان معتقد بوده آنان را جانشینان پیامبر و حجج الهی بداند. کسی که این اعتقاد را ندارد، شایسته لقب مؤمن نیست. فردی از امام صادق علیه‌السلام درباره فرق اسلام و ایمان پرسید. امام صادق علیه‌السلام فرمودند: (الإسلام هو الظاهر الذی علیه الناس: شهادة أن لا إله إلاَّ الله وحده لا شریک له وأنَّ محمّداً عبده ورسوله وإقامة الصلاة وإیتاء الزکاة وحجّ البیت وصیام شهر رمضان، فهذا الإسلام). وقال: (الإیمان معرفة هذا الأمر مع هذا، فإن أقرَّ بها ولم یعرف هذا الأمر کان مسلماً وکان ضالاً).(2) اسلام همان اعتقاد آشکاری است که مردم بر آن هستند. یعنی گواهی به توحید خداوند متعال و نبوت پیامبر اکرم وبر پاداشتن نماز و پرداخت زکات و انجام حج و روزه ماه رمضان، این اسلام است. ولی ایمان عبارت است از اعتقاد به امامت اهل بیت علیهم السلام همراه با مبانی قبل (توحید و نبوت و…)، پس اگر فرد، به اسلام اقرار نمود و ولایت اهل بیت را نشناخت، مسلمان گمراه است. (مؤمن نخواهد بود) فردی از امیرالمؤمنین درباره حداقل ایمان و کفر وگمراهی پرسید، امام در پاسخ فرمودند: حداقل ایمان آن است که خدای بزرگ، خود را به انسان بشناساند، پس انسان به اطاعت خدا اقرار کند، سپس خدا پیغمبرش را بشناساند و انسان به نبوت و دریافت تعالیم دین اقرار کند. (آن گاه خدا) حجت خود بر خلق و گواه بر خلق را به انسان معرفی نماید و انسان به فرمان برداری او اقرار نماید

حداقل ایمان به چیست؟

در روایتی دیگر، حضرت باقر یا امام صادق علیهما السلام ایمان را این گونه توصیف فرموده‌اند:(لا یکون العبد مؤمناً حتَّی یعرف الله ورسوله والأئمّة کلّهم وإمام زمانه ویرد إلیه ویسلّم له) . هیچ کس مؤمن نخواهد بود مگر اینکه خدا و پیامبرش و همه امامان را بشناسد به معرفت امام زمانش نائل آید و مسائل را به او ارجاع دهد و تسلیم فرمان امام زمانش باشد.(3)فردی از امیرالمؤمنین درباره حداقل ایمان و کفر وگمراهی پرسید، امام در پاسخ فرمودند: حداقل ایمان آن است که خدای بزرگ، خود را به انسان بشناساند، پس انسان به اطاعت خدا اقرار کند، سپس خدا پیغمبرش را بشناساند و انسان به نبوت و دریافت تعالیم دین اقرار کند. (آن گاه خدا) حجت خود بر خلق و گواه بر خلق را به انسان معرفی نماید و انسان به فرمان برداری او اقرار نمایدو حداقل گمراهی آن است که انسان حجت خدا در زمین و گواه خدا بر خلق را که خداوند به اطاعت اوامر نموده و ولایت او را واجب کرده است نشناسد. (4) امام کاظم به نقل از رسول خدا صلی الله علیه و آ له و سلم فرمودند: (من أحبَّ أن یلقی الله عزَّ وجلَّ وقد کمل إیمانه وحسن إسلامه فلیتول الحجّة بن الحسن المنتظر صلوات الله علیه): کسی که می‌خواهد در حالی خدا را ملاقات کند که ایمان او کامل و اسلام او نیکو باشد پس به ولایت حجه بن الحسن که همه در انتظار اویند معتقد شود.(5) به همین جهت، در زیارت امام زمان علیه‌السلام خطاب به آن حضرت می‌گوییم: (السلام علیک یا باب الله الذی لا یؤتی إلاَّ منه، السلام علیک یا سبیل الله الذی من سلک غیره أهلک) .سلام بر تو ای دروازه (دین) خدا که جز از طریق آن نمی‌توان (به سوی خدا) آمد، سلام بر تو ای راه خدا که هر کس غیر آن را رود، هلاک می‌گردد. پس اعتقاد به ولایت ائمه اطهار علیهم السلام و در زمان حاضر، ایمان به امامت و ولایت حضرت مهدی علیه‌السلام لازمه ایمان هر مؤمنی است که بدون آن، کسی به جرگه ایمان وارد نمی‌گردد.

 *********************

پی نوشت ها :

(1) سوره حجرات: 14,

(2) تفسیر برهان 4: 212/ ح 5 (ذیل آیه فوق)؛ کافی 2: 24 و25/ ح 4,

(3) کافی 1: 180/ ح 2,

(4) کتاب سلیم: 58 و59/ ح 9؛ کافی 2: 414 و415/ ح 1,

(5) بحار 27: 108/ ح 80، بنابراین قاعده، منافقینی که از سر ترس یا طمع، اظهار اسلام کردند، وقلبا اعتقادی به توحید یا نبوت نداشتند، در ظاهر و در عالم دنیا مسلمان محسوب می‌گردند.

 


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ یک شنبه 12 آذر 1391برچسب:حداقل ایمان در چیست؟ , ] [ 18:46 ] [ اكبر احمدي ]



معاویه: ای شیخ! آیا در صفین حاضر بودی تا خون ریزیهای علی را ببینی؟ شیخ: حاضر بودم و چه بسیار كودكان را از سپاه تو یتیم كردم و چه بسیار زنان را بیوه نمودم و مانند شمشیر غضبناكی گاهی با تیر و گاهی با نیزه رزم میكردم و هفتاد و سه تیر به سوی تو رها كردم. دو تیر به سپر تو فرود آمد و دو تیر بر سجدهگاهت و دوتیر بر بازوی تو كه اگر جامه باز كنی نشان آن دیده میشود.


جابربن عبدالله انصاریجابر بن عبدالله انصاری گوید:

روزی به شام سفر كرده بودم و در آنجا معاویه و دو پسرش خالد و یزید و نیز با عمرو بن العاص ملاقات كردم. ناگاه مردی سالخورده كه از طرف عراق میآمد نمودار شد. او پیری فرتوت بود كه كمربندی از لیف خرما بر میان بسته و نعلی از لیف خرما در پای داشت و لباسی بسیار مندرس بر تن داشت و دیدگانش فرو رفته بود. معاویه گفت: خوب است كه این پیرمرد را به حرف بگیریم و اندكی تفریح كنیم. معاویه: ای شیخ! از كجا میآیی و به كجا میروی؟ پیرمرد: پاسخی نداد. عمرو بن العاص: ای پیرمرد! چرا به سؤال امیرالمؤمنین پاسخ نگفتی؟ پیرمرد: خداوند ما را پس از بیرون آمدن از جاهلیت تحیت و درودی غیر از آنچه معاویه گفت قرار داده است. معاویه: ای شیخ! راست گفتی و من خطا كردم. السلام علیك یا شیخ! شیخ: علیكم السلام. معاویه: از كجا میآیی و به كجا میروی؟ شیخ: از عراق میآیم و به بیت المقدس میروم. معاویه: چه خبر از عراق؟ شیخ: به خیر و بركت. معاویه: گفتی كه از كوفه و از ارض غری میآیی؟ شیخ: «غری» كدام است؟! معاویه: جایگاه ابوتراب. ای معاویه! بلكه تو همان كسی هستی كه در زبان خدا و رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ به «لعین» نامیده شدهای و مقصود از شجره ملعونه در قرآن توئی و عروق خسیسه توئی و توئی كه ظلم كردی بر نفس خود و خدایت را كفران ورزیدی شیخ: ابوتراب كیست؟! معاویه: علی بن ابیطالب است. شیخ: خداوند دماغ تو را به خاک بمالد و دهانت را بشكند و پدر و مادرت را لعنت كند چرا نمیگویی: امام عادل و پناه مردم و سلطان دین و كشنده مشركین و شمشیرِ كشیده خدا و پسر عمّ رسول الله ـ صلّی الله علیه و آله ـ و شوهر بتول و تاج فقهاء و كنز فقراء و پنجمین از اصحاب كساء و شیر غالب و پدر حسن ـ علیه السلام ـ و حسین ـ علیه السلام ـ امیر المؤمنین علی بن ابیطالب ـ علیه السلام ـ ؟[1] معاویه: ای شیخ! چنان میبینم كه خون و گوشت تو، با گوشت و خون علی آمیخته است اگر او بمیرد تو فاعل امری نباشی و كاری نتوانی كنی. شیخ: خداوند مرا به حرمان او مبتلا نكند و حزن مرا بعد از او بزرگ دارد ولكن دانسته باش كه خداوند سید و آقای مرا نمیراند تا از فرزندان او یكی را برپا نكند و حجت جهانیان نفرماید. معاویه: ای شیخ! هیچ چیز از بهر خویش به جای گذاشتهای. شیخ: راه راست را نشان دادهام از برای كسی كه خواهد. عمر بن عاص: ای معاویه! گویا این مرد تو را نمیشناسد كه این گونه سخن میگوید و جسارت روا میدارد. معاویه: ای شیخ! مرا میشناسی؟ شیخ: نه. معاویه: من پسر ابوسفیان، شجره زكیّه و شاخههای علیّه و سیّد و آقای بنی امیه هستم. شیخ: ای معاویه! بلكه تو همان كسی هستی كه در زبان خدا و رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ به «لعین» نامیده شدهای و مقصود از شجره ملعونه در قرآن توئی و عروق خسیسه توئی و توئی كه ظلم كردی بر نفس خود و خدایت را كفران ورزیدی. توئی آن كسی كه رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ در مورد تو فرمود: «خلافت حرام است بر پسر ابوسفیان» و تویی گناه كار و پسر گناه كار و پسر هند جگر خوار و آن گردن كش طاغی كه ظلم و ستم او بندگان خدا را فراگرفت. معاویه از شدت عصبانیت سرخ شد و رگهای گردنش معلوم گشت و دست به قبضه شمشیر برد و قصد او كرد ولی خشم خود را كنترل كرد و گفت: اگر نه این بود كه عفو خوب و ستوده بود سرت را بر میگرفتم. هان ای شیخ! چه میبینی اگر سر از بدنت بردارم؟ شیخ با كمال آرامش جواب داد: آن وقت به كمال سعادت میرسم و تو غایت شقاوت را درك خواهی كرد. معاویه نگریست كه در قتل پیر فرتوت كه امروز و یا فردا بدرود جهان خواهد گفت فائدهای نیست، لذا سخن خود را گردانید و گفت: ای شیخ! روزی كه علی عثمان را كشت كجا بودی؟ شیخ: به خدا قسم علی ـ علیه السلام ـ عثمان را نكشت. اگر علی قصد كشتن او را داشت هرگز به مكر و حیله متوسل نمیشد بلكه با شمشیر برنده و بازوهای نیرومندش او را تباه میساخت ولی علی ـ علیه السلام ـ در آن هنگام به حكم وصیت رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ خاموش بود. معاویه: ای شیخ! آیا در صفین حاضر بودی تا خون ریزیهای علی را ببینی؟ شیخ: حاضر بودم و چه بسیار كودكان را از سپاه تو یتیم كردم و چه بسیار زنان را بیوه نمودم و مانند شمشیر غضبناكی گاهی با تیر و گاهی با نیزه رزم میكردم و هفتاد و سه تیر به سوی تو رها كردم. دو تیر به سپر تو فرود آمد و دو تیر بر سجدهگاهت و دوتیر بر بازوی تو كه اگر جامه باز كنی نشان آن دیده میشود. معاویه: آیا در جنگ جمل حاضر بودی هنگامی كه علی با عایشه، همسر محترم رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ جنگ میكرد؟ راستی در جمل حق با كه بود؟ شیخ: حق با علی بود. معاویه: مگر خداوند نفرموده بود: «اَزواجُهُ اُمَّهاتُهُم»[2] زنان پیغمبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ مادرهای این امتاند و پیغمبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ عایشه را ام المؤمنین میفرمود. پس چرا علی با عایشه جنگ كرد؟ شیخ: مگر خدا به عایشه و دیگر زنان پیغمبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ نفرمود: «وَ قَرْنَ فی بُیُوتِكُنَّ وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبرُّجَ الجَاهِلِیَّهِ الاُولَی»[3] ای زنان پیامبر! در خانههایتان بمانید و تبرّج و خودنمائی زنان زمان جاهلیت را مرتكب نشوید. ولی از بین زنان پیغمبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ فقط عایشه بود كه فرمان خدا را نپذیرفت و خانه را رها كرد و با عده فراوانی از نامحرمان به قانون جاهلیت بیرون شد و بر امیر المؤمنین علی ـ علیه السلام ـ خروج كرد. شیخ: ای معاویه! بلكه تو همان كسی هستی كه در زبان خدا و رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ به «لعین» نامیده شدهای و مقصود از شجره ملعونه در قرآن توئی و عروق خسیسه توئی و توئی كه ظلم كردی بر نفس خود و خدایت را كفران ورزیدی مگر پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ نفرموده بود: «أنتَ یا عَلِیُّ خَلیفَتی عَلی نِسوانی وَ طَلاقُهُن بِیَدِكَ» یا علی! تو پس از من خلیفه من و سرپرست زنان من هستی و مختاری كه آنان را از طرف من (وكالتاً) طلاق دهی. با این وجود عایشه چندین مرتبه فتنه بر پا كرد تا خون مسلمانان ریخته شود و اموال آنان پایمال گشت. لعنت خدا بر ستمكاران. همانا عایشه ستمگر بود و او مانند زن نوح است و در آتش جهنم جای دارد. معاویه: از برای ما جای سخن باقی نگذاشتی. آیا میخواهی به تو جایزه بدهم. بیست شتر سرخ موی كه عسل و روغن و گندم أعلی بار شده باشند؟ شیخ: نمیپذیرم. معاویه: چرا؟ شیخ: برای اینكه رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ فرمود: یك درهم حلال بهتر از فراوان درهم حرام است. معاویه: ای شیخ چه وقت تاریك شد روزگار امت و فرو نشست انوار رحمت؟ شیخ: وقتی كه تو امیر امت شدی و عمرو بن العاص وزیر امت گشت. معاویه: ای شیخ! سریع از نزد من دور شو. اگر بار دیگر تو را در دمشق ببینم حتماً سر از بدنت جدا میكنم. شیخ: هرگز در جائی كه تو باشی من در آنجا اقامت نمیكنم چرا كه خداوند فرموده است: «وَ لا تَرْكَنُوا إِلَی الَّذِینَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّكُمُ النَّارُ وَ مَا لَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِیاءَ ثُمَّ لا تُنْصَرُونَ.»[4] به ستمكاران مایل نشوید تا از آتش دوزخ زیان نبینید و جز به رحمت خدا ظفرمند نمیشوید. پیرمرد با ایمان كه دلش از مهر علی ـ علیه السلام ـ مالامال بود نگاهی به قیافه احمقانه معاویه و اطرافیانش نمود و طریق بیت المقدس را پیش گرفت

 ***********************

پی نوشت ها :

[1] . قال له الشیخ: اَرغَمُ اللهُ اَنفَكُ وُ فَض الله فاكُ وُ لعن اللهُ امكُ و اَباكُ لِمُ لا تَقول الإمامْ العادِلِ وُ الغیث الهاطل، یعسوبْ الدین و قاتِلُ المشركینُ وُ القاسطینُ و المارِقینُ، سُیفْ اللهِ المُسلولِ، ابنُ عم الرسولِ و زوجُ البتولِ. تاجْ الفقهاء و كَنزُ الفقراء و خامِسْ اهل الغباءِ و اللیثُ الغالِبِ، ابو الحُسُنینِ علی بنِ ابیطالب ـ علیه السلام ـ .


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->

[ یک شنبه 12 آذر 1391برچسب:پیری كه آبروی معاویه را برد, ] [ 18:39 ] [ اكبر احمدي ]



خیلی ها می گویند می ارزد؛ ارزش اش را دارد که آدم بعد از مرگش هم زیر سایه امامش باشد و خاک

پای زائران روی قبرش بماند.   


تدفین
تدفین در اسلام

در دین اسلام، مرده ها هم احترام دارند. نگاهی اجمالی به سرنوشت میت از

زمان احتضار تا به خاك سپاری و اعمال شب وحشت و... همه و همه حكایت از

احترام خاص اسلام به اموات است.حكم اسلام درباره اموات بدین صورت بیان

شده است :"غسل، كفن، نماز و دفن مسلمان اگر چه دوازده امامی نباشد بر هر

مكفی واجب است و اگر بعضی انجام دهند، از دیگران ساقط می شود و چنانچه هیچ كس انجام ندهد، همه معصیت

كرده اند. "چهار كار لازم است. اول تنظیف و غسل میت است كه نشان از توجه دقیق اسلام به پاكیزگی و طهارت

است.

 آب برای غسل میت

ویژگی آب هم بیان شده كه باید پاك و غیر غصبی باشد سه بار شستن، نوعی احترام است به كسی كه ؛

اولاً خداوند او را بالاترین مخلوق نامیده است. دوم اینكه اگر وی ركنی از خانواده بوده، بازماندگان او را با كمال محبت

شستشو دهند. او گرچه از دنیا رفته ولی عُلقه خویشی و محبت همچنان باقی است. پس از آن حنوط است.حنوط

یا خوشبو كردن قسمتهایی كه به هنگام سجده روی زمین قرار می گرفته، نیز واجب است. كه این هم حكایت از

خوش سلیقگی اسلام است. یعنی مردن شخص به معنای تمام شدن پرونده و مختومه بودن آن نیست.پس از

غسل نوبت پوشاندن میت است كه در سه تكه پارچه پاك و حلال واجب است وی را بپوشانند. پوشش از

نیازهای فطری بشر است و این به لحاظ حفظ حرمت انسان ها است. كه بدن او عریان و بی لباس نماند

حتی در صورتی كه جان و روح ندارد. سپس بر پیكر پاك مرحوم، نماز خوانده می شود.  

روایت است كه كسی چهل مرتبه غسل جمعه را در روز جمعه نزدیك به زوال انجام دهد، جسدش نمی پوسد و درباره
 
برخی از شهدا، منقول است كه جسم آنان سالم است. مانند حر بن یزید ریاحی كه برخی آن را دیده اند. و درباره
 
برخی علماء ربانی هم منقول است كه جسم آنان در قبر پس از سالها سالم باقی مانده است

 

چگونه جسممان را بعد از مرگ سالم نگه داریم ؟

نمازی با پنج تكبیر كه نشان از پنج وعده نمازهای یومیه دارد. كه تشییع كنندگان همراه با ولی میت به جای آورده و

جنازه را به سوی خوابگاه ابدی مشایعت میكنند. پاره ای دیگر از مستحبات هست كه روح آنها به ما می فهماند كه از

منویات اسلام آن است كه همین جسم از زیر خاك سالم بماند و حتی روایت است كه كسی چهل مرتبه غسل

جمعه را در روز جمعه نزدیك به زوال انجام دهد، جسدش نمی پوسد و درباره برخی از شهدا، منقول است كه جسم

آنان سالم است. مانند حر بن یزید ریاحی كه برخی آن را دیده اند. و درباره برخی علماء ربانی هم منقول است كه

جسم آنان در قبر پس از سالها سالم باقی مانده است.

معاد

و این مطلب كه در روز قیامت معاد جسمانی هم هست و عقیده شیعه هم بر آن

است موید این است كه باقی ماندن جسم مدنظر اسلام است. در اسلام باقی

ماندن جسم زیر خروارها خاك آن هم بدون تغذیه مادی،از ارزشها است و

حاكی از سلامت روح مرحوم است. اسلام برای تشییع جنازه فرهنگ و

آداب خاصی دارد حتی المقدور جنازه را بر روی دست حمل كنند. كیفیت

دفن مردان با زنان اندكی متفاوت است. به لحاظ آثار تربیتی برای تشییع كنندگان میت را با ذكرهایی خاص

تشییع می كنند. حضور در قبرستان و دفن میت در اماكن خاص نیز از دیگر برنامه های اسلام

خاست.خیلی ها می گویند می ارزد؛ ارزش اش را دارد که آدم بعد از مرگش هم زیر سایه امامش باشد و خاک پای

زائران روی قبرش بماند. خیلی ها معتقدند می ارزد تمام پول عمرت را بدهی تا همین یک تکه قبر کوچک را در آن

بارگاه عزیز به دست بیاوری.به نظر این تصور که بتوان فلاسفه، شعرا، فقها، مجتهدین، حاکمان و در مجموع مشاهیر

تاریخی در سال های مختلف و قرن های گوناگون را در یک زمان زیر یک سقف در کنار هم جمع کرد، سخت باشد اما

این تصور در مرحله پایانی زندگی دنیوی و منزلگاه ابدی بعضی از مشاهیر به وقوع پیوسته و آنها را کنار هم گرد آورده

است.افزایش قیمت در این مکان ها به مرور زمان سبب فرهنگ سازی شده و به گورستان های عادی هم سرایت

کرده و قیمت های مختلفی را برای قسمت های مختلف آن ها پدید آورده است از آیت الله کاشانی مجتهد مبارز ملی

شدن صنعت نفت، شیخ ابوالفتوح رازی نخستین مفسر قرآن به زبان فارسی، آیت الله شاه آبادی استاد عرفان امام

خمینی(ره) و آیت الله حق شناس استاد اخلاق معاصر گرفته تا بدیع الزمان فروزانفر ادیب معاصر و ستارخان و قائم

مقام فراهانی و... تا در نهایت ناصرالدین شاه قاجار، همگی خانه کوچک ابدی خود را در حرم حضرت عبدالعظیم(علیه

السلام) برگزیده اند تا از برکات معنوی آن بارگاه مقدس بهره ای ببرند.از گذشته ای دور تا به امروز این آرزوی هر

مسلمانی بوده تا در چنین اماکن مقدسی که محل رفت و آمد زائرین و ملائک و محل برگزاری مراسم معنوی مختلف

در طول سال است، به خاک سپرده و بهره ای از این برکات نصیبش شود، اما به نظر این آرزو برای عده ای به امری

محال و دست نیافتنی تبدیل شده، چرا که هزینه مسکن ابدی در این اماکن از هزینه مسکن در دنیای فانی بیشتر

شده است.این یک واقعیت است که بازار گران ترین ها به خانه های ابدی هم کشیده شده و قبرها هم امروزه دچار

اختلاف طبقاتی شده اند و درجه بندی شان براساس گشادی جیب آدم ها فرق می کند.شاید بسیاری از ما از روی

دیگر سکه شهر مردگان بی خبر باشیم، شهری که درست مثل خود تهران، خانه ها و محله های شمال شهری و

جنوب شهری دارد و قیمت خانه های آن هم توافقی است. 

راه حلی که جایگزین دارد

بهشت زهرا

دفن شدن در اماکن متبرکه فضیلت زیادی دارد، فضیلتی که حتی تصورش دیدگان

عاشقان ولایت را تر می کند اما آیا این تمام ماجراست؟ آیا کسی که عمری را به

ظلم و تعدی گذرانده از جمله برخی سلاطین و پادشاهان به صرف دفن شدن در

مشاهد مشرفه می تواند با خیال آسوده سر بر بالین خاک گذاشته و از هول

حساب و کتاب دیار باقی در امان باشد؟از طرفی شاید بتوان افزایش قیمت را یکی

از راه های معدود جلوگیری از هجوم خانواده ها برای دفن امواتشان در اماکن

متبرکه چون حرم سیدالکریم(علیه السلام) به شمار آورد که اگر جز این بود، تا به

حال تمام صحن و سرای این آستان پر شده بود، حتی اگر قبرها را ده طبقه می کردند! اما افزایش قیمت در این مکان ها به مرور زمان سبب فرهنگ سازی شده و به گورستان های عادی هم

سرایت کرده و قیمت های مختلفی را برای قسمت های مختلف آن ها پدید آورده است.اگرچه این یکی از علل این

اتفاق است اما شاید تغییر ضابطه پذیرش اموات در این مکان های مقدس بتواند این الگو را تغییر دهد. انحصاری شدن

دفن اموات در این مشاهد مشرفه به دفن علما، خانواده شهدا، دانشمندان متدین، حفاظ و قاریان قرآن و... می تواند

یک الگوی مناسب ارائه کند. همچنین، می تواند این امید را در دل اقشار فوق ایجاد کند که لااقل در یک جای این دنیا

پول نمی تواند کاری از پیش ببرد!    

دفن در اماکن متبرکه، رویایی برای خواب ابدی!

در ری و تهران پس از حرم حضرت عبدالعظیم(علیه السلام) که جایگاه ویژه ای نزد عام و خاص دارد، ابن بابویه و

بهشت زهرا(سلام الله علیها) معروف ترین اماکنی هستند که خانواده های ساکن در تهران برای دفن اموات خود به آن

مراجعه می کنند.قبرستان ابن بابویه، قدیمی و کم وسعت است و به نظر می رسد بیشتر قبرهای موجود در آن

خریداری شده و اموات در آن دفن شده اند. چند سال پیش به تعدادی از افرادی که در این قبرستان قبر پیش خریده

کرده بودند، اعلام شد که دیگر در این مکان امکان دفن اموات نیست و معادل هر قبر در ابن بابویه، دو قبر در بهشت

زهرا(سلام الله علیها) به آنان تحویل داده شد، در واقع قبور این افراد به بهشت زهرا(سلام الله علیها) منتقل شد.

 

این یک واقعیت است که بازار گران ترین ها به خانه های ابدی هم کشیده شده و قبرها هم امروزه دچار اختلاف
 
طبقاتی شده اند و درجه بندی شان براساس گشادی جیب آدم ها فرق می

 

تلاشی برای هیچ!

چنانچه پیش تر نیز گفته شد شاید بتوان توجیهی اعتقادی برای هزینه های سنگین دفن در اماکن متبرکه پیدا کرد اما

آیا هزینه های سرسام آوری که برای خرید قبر در گورستان های عادی می شود، توجیهی شرعی دارد؟ آیا اینکه قبر

ما در قسمت سنگ فرش شده، قرار گرفته باشد یا در قسمت خاکی توفیری می کند؟ آیا اگر سایه درختی بر سنگ

قبر بیفتد با اینکه این اتفاق چند سال بعد روی دهد، تاثیری در شب اول قبر ما خواهد داشت؟متاسفانه باید گفت که

همه اینها ناشی از جهل و چشم و هم چشمی است وگرنه میت بیچاره بیش از قبر دو نبش و یک طبقه در جای

خوش آب و هوا، نیازمند یک فاتحه خشک و خالی است تا پرونده زندگی اش را پربارتر کند. به هرحال، چنانچه

هزینه های سنگین بابت خرید قبر در امور عام المنفعه از جمله ساخت مسجد، مدرسه، حوزه های

علمیه، بیمارستان، مراکز فرهنگی، کمک برای تسهیل ازدواج جوانان، کمک به محرومان و ایتام و... صرف

شود، هم مایه برکات مداوم و گسترده ای برای کشور و جامعه است و هم باقیات صالحات برای فرد

خیر؛ در غیر این صورت آیا هارون الرشید، خلیفه ستمگر عباسی، از همجواری قبرش با قبر مطهر امام رضا(علیه

السلام) بهره ای می برد؟ صرف هزینه های میلیونی برای خرید یک قبر دو متری در منطقه ویژه، به مرور زمان می

تواند به ایجاد یک خرده فرهنگ نادرست تجملاتی در میان خانواده های ایرانی تبدیل شود که پایه گذار بسیاری از

رسوم نادرست در مراسم ترحیم خواهد بود.باید نگران بود چرا که افزایش نرخ زمین در این سرای کوتاه دامن گیر

سرای آخرت هم شده است، با این حساب شاید باید از اکنون به فرزندامان بیاموزیم که از همان دوران بچگی قلک

مسکن دنیا و آخرت را با هم پر کنند تا برای پایان عمر دغدغه ای نداشته باشند.

 

 


منابع :

سایت پگاه حوزه

باشگاه اندیشه


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ شنبه 11 آذر 1391برچسب:بازار گرانی مسکن برای سرای آخرت , ] [ 18:3 ] [ اكبر احمدي ]
صفحه قبل 1 ... 25 26 27 28 29 ... 74 صفحه بعد
.: Weblog Themes By Weblog Skin :.
درباره وبلاگ

اين وبلاگ متعلق به كانون فرهنگي وهنري امام حسن مجتبي (ع) شهر سلامي است ؛ اين وبلاگ در خصوص انعكاس فعاليت هاي ( فرهنگي وهنري ؛ قرآني ؛ اعتقادي ديني مذهبي ؛ وتربيتي راه اندازي شده است
موضوعات وب
امکانات وب
ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





اك
اك

آمار وبلاگ:

بازدید امروز : 166
بازدید دیروز : 474
بازدید هفته : 640
بازدید ماه : 2030
بازدید کل : 175592
تعداد مطالب : 733
تعداد نظرات : 12
تعداد آنلاین : 1

اك

اك اك اك اك