كانون فرهنگي وهنري امام حسن مجتبي (ع)
امور فرهنگي وهنري قرآني تربيتي اعتقادي
نويسندگان
آخرين مطالب
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان كانون فرهنگي وهنري امام حسن مجتبي (ع) و آدرس canonemamhssan.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





مقاومت در برابر شهوت، عزت است

در تذكره‏ها نوشته‏اند كه: در بصره يك نفر بوده است الرجل المسكى مشهور بوده مردى كه هميشه بوى عطر از او طالع بود از بدنش نه لباسش دائما بدنش بوى عطر مى‏داد، با اينكه هيچوقت عطر استعمال نمى‏كرده، در كوچه كه رد مى‏شده است بوى عطرش همه را شاد مى‏كرده است به طورى كه در بصره الرجل المسكى منحصر به فرد بوده است.
علت اينكه اين شخص به اين مقام رسيده اين بوده (معنى عزيز را مى‏خواهم برايتان روشن كنم) كه در جوانيش خيلى زيبا و دلربا بوده است از پدرش خواهش مى‏كند سرمايه‏اى به او بدهد مشغول معامله گردد مقدارى جواهر يا چيز ديگرى تدارك مى‏كند در بازار مشغول كسب مى‏گردد روزى پيره زالى كه معلوم مى‏شود مأموريت داشته مقدارى جنس از او مى‏خرد آنگاه بهانه مى‏كند مى‏گويد: تو جوانى مى‏توانى، اما من پير شده‏ام نمى‏توانم اينها را ببرم ممكن است تا در خانه زحمت بكشيد تشريف بياوريد، جنس را بياوريد و پولش را بگيريد مى‏گويد خيلى خوب، جوان ساده بلند مى‏شود و قماش را همراهش مى‏آورد، وارد منزل مى‏شود تا وارد منزلش مى‏كنند از پشت در را قفل مى‏كنند، حدس مى‏زند كه خبرى هست به او مى‏گويد بفرمائيد بالا، مى‏بيند زن بسيار زيبا، لخت و عريان نشسته، تا اين بيچاره جوان وارد شد آن زن او را در بغل گرفت بوسيد، بيچاره جوان وحشت كرد گفت چكار مى‏كنى؟ گفت حرف نزن كيف بكن؟ اين جنس خريدنها بهانه بود، من مى‏خواستم به وصل تو برسم براى تو خدا خواسته، فرج شده، كسى در خانه نيست، هيچ مانعى نيست.
اجمالاً معنى عزت و ذلت را توجه كنيد هر كه باشد اينجا زانو به زمين مى‏زند، جوان، عزب باشد تمام وسائل هم فراهم باشد، هيچ مانعى هم نباشد، طرف التماس هم مى‏كند، اما كسى كه خدا به او عزت داده باشد مانند همين بزرگمرد ذليل شهوت نمى‏گردد.
سالى كه نكوست از بهارش پيداست از همان اول معلوم مى‏شود كه خداى عالم از عزتش به او داده بود، بالاخره چاره‏اى ندارد غير از اينكه مماشات بكند اظهار موافقت كرد گفت، خيلى خوب فقط چيزى كه هست احتياج به تطهيرى پيدا كرده‏ام بروم تطهير كنم و بيايم گفت مستراح پائين است، رفت مستراح از سر تا پاى خودش را آلوده كرد، با اين منظره و گند كثافت آمد تا نزديك خانم شد، خانم بوى گند كه شنيد دادش بلند شد بيائيد بيرونش كنيد كه اين ديوانه است، رفته‏ايد ديوانه آورده‏ايد.
اجمالاً كلفتها آمدند اين جوان صالح را از خانه بيرون كردند و از اين شر عظيم نجات يافت، يك ساعت كه بيشتر نبود، آمد در خانه شستشو كرد خودش را پاك كرد چيزى نبود، اما شب كه شد در عالم رويا خواب ديد ملكى آمد نزديكش اولاً از او تشكر كرد و گفت: خداوند به خاطر كار امروزت از تو راضى و خشنود شد، بعد، از سر تا پا تمام بدنش را دست كشيد. هر جا كه دستش رد مى‏شد بوى مشك بلند بود تا آخر عمر بدنش بوى مشك و عطر مى‏داد، در برابر يك ساعت كه خودش را متعفن كرد براى رضاى خدا براى فرار از گناه، خدا چه عزتى به او داد، قربان جوانى كه خدا عزتى به او بدهد هيچ چيز ذليلش نكند، پول خلق را ذليل كرده بيشتر ذليل زن و شهوت‏اند نسائهم قبلتهم .


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ سه شنبه 15 اسفند 1391برچسب:مقاومت در برابر شهوت, عزت است, ] [ 15:47 ] [ اكبر احمدي ]

حكومت اموى و مروان حمار

داستانى ديگر برايتان بگويم تا خوب مطلب روشن شود: آخرين خليفه اموى از بنى‏اميه لعنت خدا بر اولين و آخرين آنها باد مروان حمار است وقتى كه قشون سفاح از خراسان تا عراق آمدند مروان حمار هم از شام قشون را حركت داد تا وقت تقابل شد كلام راجع به وقتى است كه قشون مروان حمار آخرين خليفه اموى با قشون عباسى روبرو گرديد. هنوز شروع به جنگ و قتال نشده، مردك بولش گرفت ناچار قدرى از لشكريان كناره گرفت گوشه‏اى پياده شد نشست به بول كردن كه در اثناى بول كردن صدائى بلند شد اسب يك دفعه سكندرى خورد، وحشت زده پا به فرار گذاشت رو به لشكر آمد لشكريان خودش تا ديدند اسب بى صاحب مروان مى‏آيد گفتند: مروان كشته شد، تمام لشكرش همه پا به فرار گذاشتند لشكر عباسى هم تا ديدند اينها فرار مى‏كنند دنبالشان كردند - منتهى مروان بدبخت خودش تا فهميد مطلب چيست تنها فرار كرد خودش را به قريه‏اى رساند آخرش هم كشته شد مشهور شد ذهبت الدولة ببوله يك حكومت هزار ماهه‏اى به يك بولى تمام شد.
اينجا جاى سوالى است حالا كه عزت در مال و جاه و خوراك نيست پس عزت در چيست؟

عزت، در ايمان به خداست

عزيز يعنى كامران، عزيز يعنى كسى كه اراده‏اى كرد، محكم روى آن بايستد، هيچ چيز او را بازش ندارد، ذليل هيچ چيز نشود، ذليل هيچ خيالى تحت تأثير هيچ مخلوقى نشود فقط يك جا سر سپرده باشد و بس و آن معدن عزت است الله ربى من تسليم خدايم‏(71) تسليم خدا كه شد از عزت الهيه شعاعى به او مى‏رسد از آثار شعاعش اين است كه هيچكس نمى‏تواند او را ذليل خودش بكند. برخى به قدرى ذليل هستند كه زنى مى‏تواند آنها را اسير خودش بكند چه كسانى كه خود و ديگران را بدبخت مى‏كنند براى مال و شهرت اين ذلت حقيقى است تا كجا ذليل است كه شانزده ساعت نمى‏تواند شكمش را بگيرد جوان، قوى، صحيح و سالم، ولى ذليل شكم است يا كسى كه ذليل وهم و5 خيال و نفس و هوى است، خيالى او را از پا در مى‏آورد.
يك ماه قبل گفتند: در روزنامه نوشته بود، احمق ميليونر زمين دارى تا سرو صدا بلند شد قيمت زمينها كم شده، سم خورده خودش را كشته است. چرا؟ چون ذليل نفس و ذليل پول است.


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ سه شنبه 15 اسفند 1391برچسب:حكومت اموى و مروان حمار, ] [ 15:44 ] [ اكبر احمدي ]

خليفه و آرزوى گاز ربودن

درباره عبدالملك بن مروان مى‏گويند: در قصرش وقتى تماشا مى‏كرد، از دور ديد يك نفر قصارى مى‏كند يعنى لباس مى‏شويد. آهى كشيد گفت ايكاش از اول عمرم شغل اين شخص را داشتم و اين خلافت به دست من نيامده بود. باور كنيد راست مى‏گفت، رياست چيزى است كه از دور به نظرت خوب مى‏آيد.

ظاهرش چون گور كافر پر حلل

 

باطنش قهر خدا عزوجل

خيال مى‏كنيد كه رئيس جائى شد راحت است؟ چقدر حسود و مزاحم دارد اين طور نيست كه راحت باشد اصلاً رياست، جز وهم و اعتبارى بيش نيست، ذاتش با يك گدا فرقى ندارد، امر خارج از ذات هم اگر حسابش كنيد چيزى نيست، حالا كه رئيس شد آيا خوراكش چند برابر شده؟ خلاصه رياست را عزت مى‏نامى وگرنه موهوم و زودگذر است ناگهان بانگى بر آمد خواجه رفت
موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
ادامه مطلب
[ دو شنبه 14 اسفند 1391برچسب:خليفه و آرزوى گاز ربودن, ] [ 18:33 ] [ اكبر احمدي ]

خليفه و آرزوى گاز ربودن

درباره عبدالملك بن مروان مى‏گويند: در قصرش وقتى تماشا مى‏كرد، از دور ديد يك نفر قصارى مى‏كند يعنى لباس مى‏شويد. آهى كشيد گفت ايكاش از اول عمرم شغل اين شخص را داشتم و اين خلافت به دست من نيامده بود. باور كنيد راست مى‏گفت، رياست چيزى است كه از دور به نظرت خوب مى‏آيد.

ظاهرش چون گور كافر پر حلل

 

باطنش قهر خدا عزوجل

خيال مى‏كنيد كه رئيس جائى شد راحت است؟ چقدر حسود و مزاحم دارد اين طور نيست كه راحت باشد اصلاً رياست، جز وهم و اعتبارى بيش نيست، ذاتش با يك گدا فرقى ندارد، امر خارج از ذات هم اگر حسابش كنيد چيزى نيست، حالا كه رئيس شد آيا خوراكش چند برابر شده؟ خلاصه رياست را عزت مى‏نامى وگرنه موهوم و زودگذر است ناگهان بانگى بر آمد خواجه رفت


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
ادامه مطلب
[ دو شنبه 14 اسفند 1391برچسب:خليفه و آرزوى گاز ربودن, ] [ 18:33 ] [ اكبر احمدي ]

نور و فرش براى ملكوت قبر

خيال نكنيد اشياء بى شعورند، در و ديوار عالم شعور و ادراك و نطق همه جا را گرفته است ليكن در ملك نيست تا آنهائى كه در ملكند بفهمند كسانى كه در برزخ رفتند آنجا سر و صداهاى موجودات و نطق زمين را مى‏فهمند، زمانى مى‏آيد كه نطق زمين را هم خودت بشنوى. آن وقتى كه قبرت به تو بگويد: نم نومة العروس اگر مؤمن است مى‏گويد به خواب مثل دامادها، اگر زن است مى‏گويد بخواب مثل خانم عروسها - بيخود نيست كه اين شبها امام زين العابدين (عليه السلام) مى‏گويد لم افرشه بالعمل الصالح با كار نيك فرشى نفرستادم، ابكى لظلمة قبرى‏(67) گريه كنم براى تاريكى گورم، براى قبرم نه نور ايمانى نه نور تقوائى فرستادم براى گورم ملكوت گور هم بايد فرش شود خواستم بگويم: ملكوت گورتان را حجله ببنديد نه ظاهرش را، ظاهرش مى‏خواهد خرابه باشد، لجن باشد يا فرش كرمانى و اين هم درست نمى‏شود مگر به عمل صالح هر كارى كه براى خدا كردى حجله گورت را بسته‏اى.


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
ادامه مطلب
[ دو شنبه 14 اسفند 1391برچسب:نور و فرش براى ملكوت قبر, ] [ 18:29 ] [ اكبر احمدي ]

بسم الله الرحمن الرحيم
سبح لله ما فى السموات والارض و هو العزيز الحكيم‏(62)
خلاصه بحث اين دو سه روزه سبح لله ما فى السموات والارض آنچه در آسمانها و زمين است آنچه به چشم مى‏خورد هر چه كه لباس هستى پوشيده از كرم خاكى تا برسد به افلاك دائما سبحان الله و الحمدلله گويانند، عرض شد كه اين تسبيح و حمد علاوه بر لسان حال و تكوين، لسان قال است اما ملكوتى نه ملكى، يعنى جهت باطن، چون اشيا ظاهرى دارد و باطنى در ظاهر اشيا شعورى نيست، ليكن در باطنش شعور و نطق است. ديروز داستان هدهد و مورچه را از قرآن ذكر كردم علاوه بر حيوانات، نباتات نيز همين است.

ناله حنانه از هجر رسول صلى الله عليه و آله

داستان ستون حنانه، نمونه آن است در مسجد النبى هنوز جايش هست ستون دومى است در رديف دوم، خوب است نزد آن دو ركعت نماز بخوانند وجه تسميه‏اش به حنانه از حنين به معناى ناله است و علتش اين بوده كه رسول خدا تا مدتى در مسجد بعد از نماز مى‏ايستاد و اينجا كه الان ستون است چوب نخل خشكيده‏اى بوده رسول خدا به اين درخت نخل خشكيده تكيه مى‏داد و صحبت مى‏فرمود. زن مؤمنه‏اى كه از حاضرين مسجد بود به رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) پيشنهاد كرد شما ديگر ضعيف شده‏ايد روى پا كه مى‏ايستيد خسته مى‏شويد پسر من نجار است اجازه مى‏دهيد چيزى درست بكند كه شما روى آن بنشينيد؟ پيغمبر قبول فرمود. مادر به پسر سفارش كرد پسر هم منبر سه‏1 پله كوچكى درست كرد آورد در مسجد گذاشت روزى كه آماده شد و در مسجد گذارده گرديد پيغمبر سلام نماز را داد، برخاست منبر برود از پهلوى اين درخت كه رد شد يك دفعه صداى ناله جانگدازى ناله فراق از اين چوب خشك بلند شد كه تمام اهل مجلس را متاثر نمود، خود پيغمبر هم متأثر شد، رسول خدا برگشت چوب را در بغل گرفت، فرمود: ناراحت نباش من از خدا خواستم كه تو را از درختان بهشت قرار دهد قدرى كه آرام گرفت روى منبر نشست، اين ناله ستون، جهت ملكوتى او است‏(63) (64) .


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
ادامه مطلب
[ دو شنبه 14 اسفند 1391برچسب:ناله حنانه از هجر رسول صلى الله عليه و آله, ] [ 18:26 ] [ اكبر احمدي ]

زبان گويا در حال خواب

نكته‏اى از شعور و نطق ملكوتى بگويم: هدهد وقتى با سليمان سخن مى‏گفت نه اينكه خيال كنيد با تكه گوشت لاى منقارش مى‏گفت ملكوتش دارد مى‏گويد وقتى آشكارتر گفته‏ام اگر كسى باورش نمى‏شود كه غير از زبان مى‏شود حرف زد، حرف زدن در خواب را دقت كند. خودت در خواب مكرر برخورد كرده‏اى، دهنت روى هم است ولى سخن مى‏گوئى اگر سخن گفتن مخصوص زبان است، پس دهنت كه روى هم است معلوم مى‏شود روحت هم نطق دارد، روحت هم گوش شنوا دارد، نطق منحصر به اين تكه گوشت نيست، نفس هم نطق دارد، ملكوت آدمى و هر حيوانى نطق دارد.
درباره مورچه و سليمان نيز قرآن گواه مطلب است. جناب سليمان با آن قشون جن و انس تا از دور پيدا شدند در صحرائى كه پر بود از اين مورچه‏ها، سلطانشان فرياد كرد اى مورچگان خطر! زود به لانه‏هايتان برويد كه اگر بمانيد، لشكر سليمان شما را پامال مى‏كند باد اين صدا را به گوش سليمان رسانيد. سليمان گفت برويم پهلويش، آمد پهلوى جناب رئيس، فرمود: رئيس مورچه‏ها (اين روايت را كه مى‏گويم از امام صادق (عليه السلام) نقل شده) مرا مى‏شناسى؟ گفت تو نبى خدا هستى. فرمود: آيا مى‏دانى من ظلم نمى‏كنم؟ گفت بلى مى‏دانم، فرمود چطور اعلان كردى به مورچه‏ها، گفت نه اينكه گفتم مورچه‏ها بروند لانه هايشان كه به آنها ستم نشود بلكه اگر مورچگان دستگاه سلطنتى تو لشكريان ترا ببينند، ديگر از شكر مى‏افتند هميشه بايد نگاه پائين‏تر كرد. نرو آنجائى كه قصر و مبل و پارك است، وقتى رفتى آنها را نگاه كرد خودت را كم كم فاقد همه چيز مى‏دانى، گفت آى سليمان مى‏دانى چرا خدا باد را مسخر تو كرد كه بساط سلطنتى تو را ببرد(60) از صبح باد قوى بساط سليمان را بلند مى‏كرد تا شام حركت مى‏كرد نهار را بابل مى‏خورد از بابل حركتش مى‏داد، عصرانه را استخر فارس مى‏خورد يك ماه راه را صبح تا شام مى‏رفت. مورچه گفت: سليمان، مى‏دانى خدا چرا باد را مسخر كرد بساطت را حركت بدهد سليمان فكرى كرد فرمود نمى‏دانم. گفت براى آنكه مغرور نشوى، بدانى سلطنت تو روى باد است. دنبال سلطنتى بگرد كه تكيه‏ات قوى باشد، زوال و فنا نداشته باشد سلطنتى بخواه كه عزلى نداشته باشد آنهم در بهشت است.
مورچه‏اى كه كلمه حكمت به سليمان مى‏گويد از جنبه ملكوت اوست نه ملكش، ملك ظاهرى يك مورچه‏اى بيش نيست، ملكوتش هستيش، غيبش، جهت الهيه‏اش است. آنچه را كه ملكوت اشيا است ذكر خدا، حمد خدا، ليكن آنكه مهم است ملك آدمى است، يعنى آدمى به اين زبان گوشتيش آنچه ملكوت مى‏گويد آن را آشكار بكند اين سعادت است.
خدا در قرآن مى‏فرمايد: با اين زبانتان بگوئيد سبحان الله، الحمدلله وگرنه باطنتان و باطن جميع اشيا همه مى‏گويند: سبحان الله الحمدلله در عدة الداعى‏(61) است كه وقتى جناب سيمان روى همين بساط كذائى در هوا حركت مى‏كرد دهقانى بيل دستش بود آبيارى مى‏كرد صداى كبكبه بساط سليمان را شنيد نگاه بالاى سرش كرد گفت سبحان الله خدا چه ملك عظيمى به سليمان داده، باد سخنش را به گوش سليمان رساند سليمان به باد امر كرد او را پايين بياورد همانجا بساط پائين آمد خودش رو به دهقان آمد دهقان سليمان را ديد ادب و احترام كرد فرمود: چه گفتى؟ گفت، گفتم: خدا به پسر داود چه ملك عظيمى داده است (حاصل روايت شريفه) فرمود به تو بگويم: اگر مؤمن از روى ايمان يك دفعه بگويد سبحان الله، بهتر است از تمام ملك پسر داود.


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ یک شنبه 13 اسفند 1391برچسب:زبان گويا در حال خواب, ] [ 11:12 ] [ اكبر احمدي ]

نطق حيوانات - هدهد و مورچه در قرآن

نطق، اظهار مافى الضمير است، چيز نهان را كشف كردن است خواه به آنكه گوشت باشد يا با سر باشد با اشاره باشد لازم نيست حتماً به زبان باشد در آدمى به زبان، ليكن در حيوانات به اشارات است طبق تحقيقات دانشمندان با ايجاد حركات و در نتيجه امواج مخصوص صوتى مطالب خود را به همنوع مى‏فهمانند.
راجع به نطق هدهد و نطق مورچه با سليمان در قرآن مجيد در سوره نمل تذكر فرموده است و از عطاهاى خداوند به سليمان فهميدن اين قسم نطق حيوانات كه مربوط به عالم ملك است نه ملكوت، مى‏باشد(57) داستانش را مجمل بگويم: هدهد در بين طيور كه مسخر جناب سليمان بودند، امتيازاتى داشت. جناب سليمان در سلطنتش يك عده از جن، يك عده از انس، يك عده از وحش، يك عده از پرنده اينها هميشه لشكريان سليمان بودند، هدهد مزيتى كه داشته، آب را زير زمين خوب مى‏شناخته است لذا سليمان علاقه داشته همراهش باشد. نكته ديگر، حيوان باوفا و با مهر و عاطفه است. از وفايش اين است اگر همسرى پيدا كرد، خودش و همسرش به قدرى با محبت، وفا و صفا هستند ماده هيچ نظر به هدهد نرى نمى‏كند و نر هم نظر به هيچ ماده‏اى نمى‏كند. از خصوصياتش اگر ماده رفت و نيامد هميشه ناله مى‏كند و دنبالش مى‏گردد و اگر پيدايش نشد چيزى نمى‏خورد اصلاً نگاه زن ديگرى هم نمى‏كند اگر چنانچه زنش مرد يا از پيدا شدنش مأيوس شد مى‏گويند كه خوراكى و آب نمى‏خورد مگر به قدر سد جوع تا مرگش برسد.
تفريحى هم براى سليمان كرده است، نوشته‏اند: وقتى اين پرنده به فكر افتاد تفريحى براى سليمان بكند براى خوشحالى سليمان آمد و گفت جناب سليمان ممكن است فردا شما مهمان ما بشويد، سليمان فرمود خودم يا با لشكرم؟ گفت شما با لشكرتان. پرسيد مكان پذيرائى كجاست؟ گفت لب دريا آنجا محل پذيرائى. هنگام پذيرائى شد چرخى زد در هوا ملخى گرفت آن وقت آمد مقابل همه تا همه ببينند. در دريا افكند و گفت ان فاتكم اللحم لا يفوتكم المرق گفت آى سليمان اگر گوشت كم است، آب گوشت زياد است.
روزى جناب سليمان هدهد را نديد و تعجب كرد كه بدون اذن كجا رفته است گفت لاعذبنه عذابا شديداً اولاً ذبحنه شكنجه شديدش مى‏دهم يا او را مى‏كشم‏(58) پس از اينكه پيدايش شد فرمود كجا بودى گفت رفته بودم برايتان جاسوسى اطراف كشورها، كشورى پيدا كرده‏ام به نام سبا (اين گفتگو راجع به ملكوت است هدهد دارد به جهت ملكوتى مى‏گويد) ديدم اهل اين شهر را كه سلطانشان زنى است به قدرى اينها پست شده‏اند كه زنى بر اينها مالك شده است. ديگر آنكه شيطان گمراهشان كرده براى آفتاب سجده مى‏كنند نه براى خدا.
هدهد شروع كرد پستيهاى قوم سبا را ذكر كردن. جناب سليمان هم گفت اگر چنين است، بايد خودت قاصد بشوى. نامه‏اى نوشت براى ملكه شهر سبا كه اسمش بلقيس بود. هدهد هم صاف نامه را آورد بالاى سر كاخ بلقيس انداخت در دامنش، شد واسطه، تا آخر(59) نخواستم قصه بلقيس را بگويم.


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ یک شنبه 13 اسفند 1391برچسب:نطق حيوانات - هدهد و مورچه در قرآن, ] [ 11:10 ] [ اكبر احمدي ]

زنبور عسل نمونه‏اى از حيوان با شعور

قرآن مجيد بهترين شاهد است راجع به شعورى كه خدا به زنبور عسل داده است‏(56) خدا وحى تكوينى كرد به زنبور عسل كه چگونه خانه بسازد، تمام جثه زنبور7 بقدر يك بند انگشت است، مهندسين روزگار حتى در زمان حال محال است خانه‏اى مثل زنبور عسل بسازند يعنى بدون آلت، ماده اين خانه شل و سنگ و گل آن از گياهان است مواد موميائى مى‏آورد خانه مى‏سازد حالا بايد چه شكلى بسازد؟ شش گوشه بدون پرگار، بدون اينكه زاويه‏ها فرقى بكند با تساوى تمام زوايا، آيا مى‏توانى با انگشت بكشى؟ هيچ مهندسى نمى‏تواند بزرگان افتخار مى‏كنند كه ما فهميده‏ايم چرا زنبور عسل شكل مسدس مى‏كشد چون شكلهاى ديگر زاويه‏هاى حاده زياد شده، مقدارى از فضا را مى‏گرفت و نيز زنبور عسل مستدير و گرد است، اگر خانه‏اى كه مى‏سازد گوشه‏هاى حاده داشته باشد، رفتنش در چنين حجره‏اى سخت است.
نسبت به عسل دادنش مى‏داند بايد روى گياههاى معطر بنشيند و آن وقت بخورد و برگردد به خانه‏اش مسافتى را طى كرده، خانه‏اش را گم نمى‏كند. حالا كه برگشته صدهزار خانه است هر زنبورى خانه خودش را مى‏داند، آنگاه موقعى كه مى‏خواهد عسل بگذارد هنوز بشر سر از كار اينها در نياورده كه عسل را چطور مى‏گذارد دو قولست يك قول گفته‏اند كه روى گياه كه مى‏نشيند به مقدارى كه سير شود مى‏خورد بعد مقدارى هم در دهنش نگه مى‏دارد در لانه‏اش مى‏ريزد و به تدريج عسل مى‏شود. بعضى گفته‏اند مى‏خورد كه سير مى‏شود آن وقت به لانه‏اش مى‏آيد مقدارى از آن را قى مى‏كند.
گويند ارسطو گفت: بايد ما بفهميم اين زنبور عسل چطور عسل مى‏دهد وقتى در حجره تنگ و تاريكش مى‏رود هيچكس نمى‏تواند ببيند به اسكندر گفت كه آينه بزرگى جلو خانه‏هاى زنبور نصب بكنيد عكسشان مى‏افتد در آينه آن وقت تماشا مى‏كنيم. به چه زحمتى آينه و وسايل را تدارك كردند، جلوى لانه‏شان نصب كردند فردا آمدند براى تماشا ديدند عجيب است از زرنگى زنبورهاى عسل، دست و پايشان را گلى كرده و آينه را كثيف كرده‏اند كه عكسشان نيفتد كه ديگرى سر در آورد. بشر نبايد سر از كار او در آورد.
برخى از حيوانات مانند همين زنبور عسل، تشكيلات حكومتى دارند براى سلطانشان، كاملا مطيع و منقاد هستند، مير غضب باشى دارند. هر زنبورى در مراجعت، متعفن و بدبو باشد نمى‏گذارد وارد لانه شود، در لانه نصفش مى‏كند تا عبرت شود.
جنگشان با دشمن هم تماشائى است اگر چنانچه دشمنى بيايد تعاون مى‏كنند تا دشمن را بكشند رهايش نمى‏كنند، آن وقت كشته‏اش را اگر زورشان رسيد از لانه بيرون مى‏برند اگر زورشان نرسيد (خدا خواسته كه اينها عسل پاكيزه به بشر بدهند) بدنش را موميائى مى‏كنند كه ديگر بو ندهد.
گويند مصريها و يونانيها كه از چند هزار سال قبل بدنهاى سلاطينشان را موميائى مى‏كردند، از زنبور عسل ياد گرفته بودند، اين حد از شعور و ادراك معلوم است از بشر خيلى كمى ندارد اگر چه فرقى دارد. بشر فرقش با حيوانات ديگر آن است كه اگر چيزى را بداند علم تركيبى است اما آنها علم بسيط دارند. زنبور عسل اين كمال را دارد اما نمى‏داند كه كمال دارد. آدمى اگر كمالى داشته باشد، علم به كمال هم دارد دوم آنكه بشر در مسير ترقى و زيادتى است.
شعور ملكوتى يعنى باطنى، ملكوت تمام موجودات نطق دارد و ذكر و حمد و ثنا دارد يعنى هر درخت و هر حيوانى همه مى‏گويند سبحان الله نه صداى ملكى سر و صداهائى كه در ملكوت است. هر جا روكنى ذكر خدا مى‏بينى، حمد خداست اگر كسى سر از ملكوت در آورد، آن وقت آن سر و صداها را مى‏تواند ادراك بنمايد ولى تا در ملك است نمى‏شود.


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ یک شنبه 13 اسفند 1391برچسب:زنبور عسل نمونه‏اى از حيوان با شعور, ] [ 11:9 ] [ اكبر احمدي ]

بسم الله الرحمن الرحيم
سبح لله ما فى السموات والارض و هو العزيز الحكيم‏(55)

ملك محسوس و ملكوت غير محسوس مى‏باشد

آنچه كه هست شده و محسوس به حواس است يعنى آدمى آن را به حواس خمسه ادراك مى‏كند ظاهرى دارد و باطنى، ظاهرش را عالم ملك مى‏گويند باطنش را ملكوت مى‏نامند، هر چيزى از ذره، كرم خاكى - باطنى دارد آنچه كه ديدنى نيست مكرر گفته شده است هر چه آدمى به اين چشم نمى‏بيند حق ندارد منكرش شود مثلاً شعور، به كسى بگويند بى شعور، بر مى‏گردد دشنام مى‏دهد. بگو تو را به خدا شعورت كجاست؟ كف دست، كف پا، دماغ در چه چيزت است. جواب مى‏گويد شعور دارم اما جايش را نمى‏دانم كجاست، حالا هر چيزى را كه آدمى نمى‏بيند نمى‏تواند بگويد نيست و همچنين عقل، به كسى بگو بى عقل دادش بالا مى‏رود اى عاقل روزگار، عقلت كجاست؟ مى‏گويد جايش را نپرس كه نمى‏دانم ولى يقيناً من عاقلم.
خواستم بگويم ايها الناس آنچه را كه به چشمتان نمى‏بينيد، هر چه را كه به گوشتان نمى‏شنويد نگوئيد كه نيست، اين گوش حيوانى نمى‏تواند همه اصوات را ادراك بكند ارتعاشات صدا در هوا در حد مقررى اگر واقع شد ممكن است اين گوش بشنود و اگر كمتر از حد مقرر شد گوش نمى‏تواند بشنود. اين مقدمه بود براى بحث ملك و ملكوت.
ملك يعنى ظاهر، ملكوت يعنى آنچه ديده نمى‏شود باطن و حقيقت اشيا، تمام مراتب هستى داراى مرتبه‏اى از شعور است منتهى در بعضى شعور ملكى و در برخى ملكوتى، شعور ملكى در عالم ملك و ماده است با كم و زياد حتى درخت، مى‏گويند شعور دارد درخت كدو وقتى لاله مى‏كشد نزديك ديوار كه مى‏رسد كج مى‏كند يا شاخه‏هاى درخت، اگر حس كند آفتاب سمت ديگر است رو به سمت آفتاب شاخه كج مى‏كند. عجيب‏تر نخل است كه مى‏گويند نر و ماده دارد، دو درخت نخل يكى نر و ديگرى ماده حالت معاشقه بينشان پيدا مى‏شود در حيوان بيشتر از نبات شعور ظاهر مى‏شود، البته در خود حيوانات نيز شعور مراتب دارد.


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
ادامه مطلب
[ شنبه 12 اسفند 1391برچسب:ملك محسوس و ملكوت غير محسوس مى‏باشد, ] [ 16:23 ] [ اكبر احمدي ]
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 74 صفحه بعد
.: Weblog Themes By Weblog Skin :.
درباره وبلاگ

اين وبلاگ متعلق به كانون فرهنگي وهنري امام حسن مجتبي (ع) شهر سلامي است ؛ اين وبلاگ در خصوص انعكاس فعاليت هاي ( فرهنگي وهنري ؛ قرآني ؛ اعتقادي ديني مذهبي ؛ وتربيتي راه اندازي شده است
موضوعات وب
امکانات وب
ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





اك
اك

آمار وبلاگ:

بازدید امروز : 41
بازدید دیروز : 87
بازدید هفته : 128
بازدید ماه : 425
بازدید کل : 161711
تعداد مطالب : 733
تعداد نظرات : 12
تعداد آنلاین : 1

اك

اك اك اك اك