كانون فرهنگي وهنري امام حسن مجتبي (ع)
امور فرهنگي وهنري قرآني تربيتي اعتقادي
نويسندگان
آخرين مطالب
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان كانون فرهنگي وهنري امام حسن مجتبي (ع) و آدرس canonemamhssan.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







 

راه روشن و نزدیک وصول به بهشت هنوز باقیست در این نوشته به اندکی از راه‌های دست یافتنی و پاک شدن که از کمند کلام نورانی امامان معصوم (علیه‌السلام) گرفته شده اشاره می‌گردد.


استغفارباب استغفار

اقرار بر گناه

یکی از راه‌های پاک شدن از گناه اقرار بر آن گناه می‌باشد البته در دستورات اسلامی اقرار به گناه را فقط در محضر باری تعالی جایز می‌داند و به هیچ کسی اجازه نمی‌دهد که برای کسی گناه خود را بیان کند. ابَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام یَقُولُ إِنَّهُ وَ اللَّهِ مَا خَرَجَ عَبْدٌ مِنْ ذَنْبٍ بِإِصْرَارٍ وَ مَا خَرَجَ عَبْدٌ مِنْ ذَنْبٍ إِلَّا بِإِقْرَارٍا امام صادق (علیه‌السلام): همانا به خدا قسم بنده از گناه، با اصرار بر گناه خارج نمی‌شود و بنده از گناه خارج نمی‌شود مگر با اقرار بر گناه (1). 

توبه کننده

یکی از راه‌های پاک شدن از گناه توبه و باز گشت از گناه و آن هم بازگشتی که دیگر به آن بر نگردد انسان را به جایی می‌رساند که مساوی با کسی است که دیگر گناه نکرده است و اگر به گناه برگردد مثل مسخره کننده توبه است. عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ سَمِعْتُهُ یَقُولُ التَّائِبُ مِنَ الذَّنْبِ کَمَنْ لَا ذَنْبَ لَهُ وَ الْمُقِیمُ عَلَی الذَّنْبِ وَ هُوَ مُسْتَغْفِرٌ مِنْهُ کَالْمُسْتَهْزِئِ؛ جابر می‌گوید از امام باقر (علیه‌السلام) شنیدم که می‌فرماید :توبه کننده از گناه مثل کسی است که گناهی بر او نیست. بر پا دارنده گناهی که او استغفار کننده از آن می‌باشد مثل مسخره کنند می‌باشد. (2)امام صادق (علیه‌السلام) کسی که هنگام خواب صد مرتبه استغفار کند، شب را طی می‌کند در حالی که تمام گناهان او می‌ریزد همان طور که برگ درختان می‌ریزد. و در حالی که گناهی بر او نیست صبح می‌کند

استغفار کننده در روز

یکی از پاک کننده های گناه ذکر لسانی و طلب استغفار می‌باشد که در روایات به آن توجه خاص شده است. قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام مَنْ قَالَ أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ مِائَةَ مَرَّةٍ فِی کُلِّ یَوْمٍ غَفَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ سَبْعَمِائَةِ ذَنْبٍ وَ لَا خَیْرَ فِی عَبْدٍ یُذْنِبُ فِی کُلِّ یَوْمٍ سَبْعَمِائَةِ ذَنْبٍ ؛ امام صادق(علیه‌السلام): کسی که در روز صد مرتبه استغفار کند خداوند عزوجل هفت صد گناه از او می‌آمرزد و بنده ای که در هر روز هفت صد گناه انجام می‌دهد در او خیری نیست.(3)  

استغفار هنگام خواب و پاک شدن گناهان

از جمله پاک کننده های گناه استغفار قبل از خواب می‌باشد. چون که انسان قبل از خواب به یاد گناهان روز می‌افتد و با طلب مغفرت هم گناهان را پاک و هم حسابرسی نفس خود نموده است. عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ مَنِ اسْتَغْفَرَ اللَّهَ مِائَةَ مَرَّةٍ حِینَ یَنَامُ بَاتَ وَ قَدْ تَحَاتَّ عَنْهُ الذُّنُوبُ کل‌ها کَمَا یَتَحَاتُّ الْوَرَقُ مِنَ الشَّجَرِ وَ یُصْبِحُ وَ لَیْسَ عَلَیْهِ ذَنْبٌ؛ امام صادق (علیه‌السلام) کسی که هنگام خواب صد مرتبه استغفار کند، شب را طی می‌کند در حالی که تمام گناهان او می‌ریزد همان طور که برگ درختان می‌ریزد. و در حالی که گناهی بر او نیست صبح می‌کند. (4)

توبه و انابهتوبه نصوح و پاک شدن از گناهان

قَالَ الصَّدُوقُ وَ قَدْ رُوِیَ أَنَّ التَّوْبَةَ النَّصُوحَ هُوَ أَنْ یَتُوبَ الرَّجُلُ مِنْ ذَنْبٍ وَ یَنْوِیَ أَنْ لَا یَعُودَ إِلَیْهِ أَبَداً، روایت شده است که: توبه نصوح آن چیزی است که فرد از گناهش بر می‌گردد و نیت می‌کند که دیگر به آن بر نگردد (5)

اقرار به گناه و پاک شدن گناه

الشَّیْخُ الْمُفِیدُ فِی الْإِخْتِصَاصِ، عَنِ الْعَالِمِ علیه السلام أَنَّهُ قَالَ الْمُقِرُّ بِذَنْبِهِ کَمَنْ لَا ذَنْبَ لَهُ [وَ إِذَا کَانَ الرَّجُلُ فِی جَوْفِ اللَّیْلِ فِی صَلَاتِهِ] وَ یُقِرُّ لِلَّهِ بِذَنْبِهِ وَ یَسْأَلُهُ التَّوْبَةَ وَ فِی عَهْدِهِ أَنْ لَا یَرْجِعَ إِلَیْهِ فَاللَّهُ یَغْفِرُ لَهُ إِنْ شَاءَ امام (علیه السلام) : اقرار کننده به گناه مثل کسی است گناهی بر او نیست. (و وقتی که مرد در دل شب و در نمازش باشد) و اقرار کند برای خدا به گناهش و طلب توبه کند و به گناهش بر نگردد پس خداوند او را می‌بخشد! هر قدر که بخواهد. (6)  

طلب استغفار و پاک شدن گناهان

وَ عَنْهُ علیه السلام طُوبَی لِلْعَبْدِ یَسْتَغْفِرُ اللَّهَ مِنْ ذَنْبٍ لَمْ یَطَّلِعْ عَلَیْهِ غَیْرُهُ فَإِنَّمَا مَثَلُ الِاسْتِغْفَارِ عَقِیبَ الذَّنْبِ مَثَلُ الْمَاءِ یُصَبُّ عَلَی النَّارِ فَیُطْفِئُهَا امام معصوم (علیه السلام) : خوشا به حال بنداه ی که از خدا طلب استغفار می‌کند از گناهی که غیر او بر آن مطلع نیست. پس بدرستی که مثل استغفار بعد از گناه مثل آبی است که بر آتش ریخته می‌شود و او را خاموش می‌کند. (7)رسول خدا (صلی الله علیه وآله) فرمود: خوشا به حال کسی که در روز قیامت در صحیفه عملش در زیر هرگناه کلمه استغفر الله را می‌یابد!

گریه بر گناه و پاک شدن از گناهان

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وآله : طُوبَی لِصُورَةٍ نَظَرَ اللَّهُ إِلَیْهَا تَبْکِی عَلَی ذَنْبٍ مِنْ خَشْیَةِ اللَّهِ لَمْ یَطَّلِعْ عَلَی ذَلِکَ الذَّنْبِ غَیْرُهُ، رسول خدا (صلی الله علیه وآله) :خوشا به صورتی که خدابه آن نظر می‌کند، که گریه می‌کند بر گناه از ترس خدا وبرآن گناه غیر از خودش خبر ندارد. (8) 

روز قیامت و پاک شدن از گناهان

در روز قیامت گناهان انسان را به او نشان می‌دهند اما موقعی خوشایند او خواهد بود که آن‌ها را با طلب استغفار بیابد. قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله : طُوبَی لِمَنْ وَجَدَ فِی صَحِیفَةِ عَمَلِهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ تَحْتَ کُلِّ ذَنْبٍ أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ؛ رسول خدا (صلی الله علیه وآله) فرمود: خوشا به حال کسی که در روز قیامت در صحیفه عملش در زیر هر گناه کلمه استغفر الله را می‌یابد! (9)

 ***************************

پی نوشت ها :

1. الکافی، ج 2، ص 426

2. الکافی، ج 2، ص 435

3. الکافی، ج 2، ص 439

4. وسائل‌الشیعة، ج 6، ص 451

5. وسائل‌الشیعة ج 16، ص 77

6. مستدرک‌الوسائل، ج 12، ص 116

7. مستدرک‌الوسائل، ج 12، ص 124

8. وسائل‌الشیعة، ج 15، ص 225

9. وسائل‌الشیعة، ج 16، ص 69


 


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ شنبه 11 آذر 1391برچسب:چگونه از گناهان پاک شویم؟, ] [ 17:57 ] [ اكبر احمدي ]



 

یکى از چیزهایى که بر تلخى حوادث مى‏افزاید ، تصادفى پنداشتن و خارج از برنامه دانستن آنهاست . معمولاً هنگامى که حادثه ناخوشایندى رخ مى‏دهد ، آن را تصادفى و خارج از قاعده مى‏دانیم و معتقدیم نباید چنین اتفاقى مى‏افتاد ؛ اما اگر بدانیم سختى‏ها و حادثه‏ها بخشى از زندگى‏اند و همه اینها تحت یک برنامه منظّم و دقیقْ قرار دارند ، آن گاه ، واکنش ما متفاوت خواهد بود .


سختیامام على علیه‏السلام نامه‏اى به ابن عباس مى‏نویسد و در آن ، جمله‏اى بیان مى‏کند که ابن عباس مى‏گوید : «بعد از سخن پیامبر خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله از هیچ سخنى به این اندازه ، بهره‏مند نشدم!». جمله حضرت ، در توصیف همین حالت یاد شده انسان است . ایشان مى‏فرماید: أمّا بَعدُ ، فَإنَّ المَرءَ قَد یَسُرُّهُ دَرک ما لَم یَکن لِیَفوتَهُ ویَسوءُهُ فَوتُ ما لَم یَکن لِیُدرِکهُ . (1) ؛ اما بعد ، پس همانا آدمى گاهى به دست آوردن چیزى ، او را خرسند مى‏سازد که بنا نبوده به او نرسد ، و نداشتن چیزى ، او را ناراحت مى‏کند که بنا نبوده به او برسد . به خوبى روشن است که «غیر منتظره دانستن» پدیده‏ها، موجب خرسندى یا ناخرسندى ما مى‏شوند ؛ چیزى که با واقعیّت، سازگارى ندارد. واقعیّت، این است که همه چیز بر اساس تقدیر الهى رقم مى‏خورد . تلخ و شیرین زندگى ، تحت برنامه‏اى منّظم ، هدفمند و حکیمانه قرار دارد . اگر انسان، زندگى را به جاى این‏که یکپارچه شیرین بخواهد و یا یکپارچه تلخ ببیند، تحت برنامه‏اى هوشمند و حکمیانه بداند، واکنش متفاوتى به خوشایند و ناخوشایندی زندگى ابراز مى‏کند؛ دیگر نه از آن سرمستى‏ها خبرى خواهد بود و نه از آن بى‏تابى‏هاى طاقت‏فرسا و مأیوس‏کننده. وقتى بدانیم سختى‏هاى زندگى، بر اساس مقدّرات خداوندى رخ داده که رحیم، علیم و حکیم است، بدون شک، این باور، تنیدگى و رنج مصیبت را کاهش مى‏دهد و موقعیّت ناخوشایند را تحمّل‏پذیر مى‏سازد. وقتى مسلمانان صدر اسلام، دچار بحران مى‏شدند، منافقان، خوشحال مى‏شدند و به آنان طعنه مى‏زدند .گاهى ممکن است تصوّر کنیم وارد شدن مصیبت ، به معناى خارج شدن ما از دایره ولایت و حمایت الهى است و لذا دچار ترس و نگرانى مى‏شویم ؛ اما اگر بدانیم که خدا در همه حال ، مولاى ماست و آنچه اتّفاق افتاده ، خارج از کنترل و تصادفى نیست ، راحت‏تر مى‏توانیم سختى را تحمّل کنیم خداوند متعال براى تسکین آنان، آنها را به مسئله تقدیر الهى توجّه مى‏دهد و خطاب به رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله وسلم مى‏فرماید: قُل لَّن یُصِیبَنَآ إِلاَّ مَا کتَبَ اللَّهُ لَنَا هُوَ مَوْلَـلـنَا وَعَلَى اللَّهِ فَلْیَ تَوَکلِ الْمُؤْمِنُونَ (2) ؛ بگو هیچ حادثه‏اى براى ما رخ نمى‏دهد ، مگر آنچه خداوند براى ما نوشته است ؛ او مولاى ماست ، و مؤمنان باید بر خدا توکل کنند . گاهى ممکن است تصوّر کنیم وارد شدن مصیبت ، به معناى خارج شدن ما از دایره ولایت و حمایت الهى است و لذا دچار ترس و نگرانى مى‏شویم ؛ اما اگر بدانیم که خدا در همه حال ، مولاى ماست و آنچه اتّفاق افتاده ، خارج از کنترل و تصادفى نیست ، راحت‏تر مى‏توانیم سختى را تحمّل کنیم . این «توانایى»، بستگى به آن «دانایى» دارد. در آیه دیگرى آمده است : «مَآ أَصَابَ مِن مُّصِیبَةٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ مَن یُؤْمِنم بِاللَّهِ یَهْدِ قَلْبَهُو وَ اللَّهُ بِکلِّ شَىْ‏ءٍ عَلِیمٌ (3) ؛هیچ مصیبتى وارد نمى‏شود مگر به اذن خداوند و هر کس به خدا ایمان آورد ، قلبش را هدایت مى‏کند و خداوند ، به هر چیزى آگاه است . در آیه دیگرى خداوند متعال ، به مقدّر بودن حوادث اشاره مى‏کند و فایده آن را این مى‏داند که انسان ، نه از ناخوشى‏ها غمگین مى‏شود و نه از خوشى‏ها سرمست: «مَآ أَصَابَ مِن مُّصِیبَةٍ فِى الْأَرْضِ وَ لاَ فِى أَنفُسِکمْ إِلاَّ فِى کتَـبٍ مِّن قَبْلِ أَن نَّبْرَأَهَآ إِنَّ ذَ لِک عَلَى اللَّهِ یَسِیرٌ * لِّکیْلاَ تَأْسَوْاْ عَلَى مَا فَاتَکمْ وَلاَ تَفْرَحُواْ بِمَآ ءَاتَـلـکمْ » (4) ؛ هیچ مصیبتى نه در زمین و نه در نفسْهاى شما [ به شما ]نرسد، مگر آنکه پیش از آنکه آن را پدید آوریم، در کتابى است. این [ کار ]بر خدا آسان است * تا بر آنچه از دست شما رفته اندوهگین نشوید و به [سبب] آنچه به شما داده است شادمانى نکنید، و خدا هیچ خودپسند فخرفروشى را دوست ندارد . باور به این حقیقت ، نقش مهمّى در کاهش تنیدگى‏ها و آسودگى زندگى‏ها دارد . یکى از سخت‏ترین مصیبت‏هاى عالم ، مصیبت کربلا و کاروان اسیران است . وقتى کاروان اُسراى کربلا به شام و دربار یزید رسید ، یزید ، به امام سجاد علیه‏السلام رو کرد و با خواندن آیه‏اى (5) خواست بگوید این حادثه ، کیفر اعمال خودتان بود ! امام سجاد علیه‏السلام در پاسخ وى فرمود: کلاّ ، ما فینا هذِهِ نَزَلَت ، وإنَّما نَزَلَت فینا : مَآ أَصَابَ مِن مُّصِیبَةٍ فِى الْأَرْضِ وَ لاَ فِى أَنفُسِکمْ إِلاَّ فِى کتَـبٍ مِّن قَبْلِ أَن نَّبْرَأَهَآ إِنَّ ذَ لِک عَلَى اللَّهِ یَسِیرٌ * لِّکیْلاَ تَأْسَوْاْ عَلَى مَا فَاتَکمْ وَلاَ تَفْرَحُواْ بِمَآ ءَاتَـلـکمْ . هیچ مصیبتى نه در زمین و نه در نفسْهاى شما [ به شما ] نرسد، مگر آنکه پیش از آنکه آن را پدید آوریم، در کتابى است. این [ کار ] بر خدا آسان است * تا بر آنچه از دست شما رفته اندوهگین نشوید و به [ سبب ] آنچه به شما داده است شادمانى نکنید، و خدا هیچ خودپسند فخرفروشى را دوست ندارد . سپس حضرت با استناد به این آیه فرمود : «فَنَحنُ الذَّینَ لا نَأسى عَلى ما فاتَنا مِن أمرِ الدُّنیا ولا نَفرَحُ بِما اُوتینا (6)  ؛پس ما آنانى هستیم که بر آنچه از دنیا از دست داده‏ایم ، افسوس نمى‏خوریم و به خاطر آنچه به دست مى‏آوریم ، سرمست نمى‏شویم . در این کلام ، تأثیر شگفت‏انگیز باورِ به تقدیر الهى ، نمایان است . این باور ، آن چنان تأثیرى دارد که اسیران مصیبت زده کربلا را این چنین مقاوم ، آرام و حتّى نسبت به ظالم ، پرخاشگر مى‏گرداند .همین منطق را در کلام فاطمه صغرا در کوفه مى‏بینیم. وى حدود بیست سال سن دارد و با آن همه سختى، مصیبت و داغى که دیده است، در دربار فرد جلاّد و خون‏آشامى همچون عبیداللّه‏ بن زیاد ، مثل شیر مى‏خروشد و علیه کوفیان و حاکم کوفه سخنرانى مى‏کند. راز این ایستادگى، مقاومت و دلیرى چیست؟ او خود در سخنانش پرده از این راز برمى‏دارد و مى‏گوید: فَلا تَدعُوَنَّکم أنفُسَکم إلَى الجَذَلِ بما أصَبتُم مِن دِمائِنا ونالَت أیدیکم مِن أموالِنا ، فَإِنَّ ما أصابَنا مِنَ المَصائِبِ الجَلیلَةِ وَالرَّزایَا العَظیمةِ فی کتابٍ مِن قَبلِ أن نَبرَأَها ، إنَّ ذلِک عَلَى اللّه‏ِ یَسیرٌ ، لِکیلا تَأسَوا عَلى ما فاتَکم ولا تَفرَحوا بِما آتاکم وَاللّه‏ُ لا یُحِبُّ کلَّ مُختالٍ فَخورٍ (7.8) ؛ بدون تردید ، نباید دل‏هایتان شما را به خاطر خون‏هایى که از ما ریختید و اموالى که از ما به غارت بردید ، به خوش‏حالى و شادمانى فراخواند ؛ زیرا آن مصیبت‏هاى سخت و گرفتارى‏هاى بزرگى که ما دیدیم ، پیش از آن که رخ دهد ، در کتابى (لوح محفوظ) ثبت بوده است و این ، بر خداوندْ آسان است ؛ تا این که به خاطر آنچه از دست داده‏اید ، تأسف مخورید و به خاطر آنچه به دست مى‏آورید، سرمست نشوید، و خداوند ، هیچ متکبّر فخر فروشى را دوست ندارد. وقتى بدانیم همه حوادث ، تحت یک برنامه منظّم و حکیمانه است ، احساس راحتى مى‏کنیم و رنج و دردمان کاهش مى‏یابدهمچنین روزى امّ سلمه به پیامبر خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله عرض کرد که : شما هر سال به بیمارى‏اى سخت دچار مى‏شوید؟! حضرت در پاسخ وى فرمود: ما أصابَنی شَیءٌ مِنها إلاّ وهُوَ مَکتوبٌ عَلَیَّ وآدَمُ فی طینَتِهِ . (9) ؛ هیچ مصیبتى به من نمى‏رسد مگر این‏که آن مصیبت ، وقتى آدم در حالت گل بود ، براى من نوشته شده است . وقتى بدانیم همه حوادث ، تحت یک برنامه منظّم و حکیمانه است ، احساس راحتى مى‏کنیم و رنج و دردمان کاهش مى‏یابد. در برخى روایات ، توصیه شده است که به خاطر آنچه از دست مى‏دهید ، یا به دست نمى‏آورید ، افسوس نخورید . مثلاً امام على علیه‏السلام در وصیّتشان به امام حسن و امام حسین علیهماالسلاممى‏فرماید: لا تَأسَفا عَلى شَیءٍ مِنها زُوِیَ عَنکما . (10) ؛ بر آنچه در دست شما نیست تأسّف مخورید ! و یا امام سجاد علیه‏السلام در دعاى خود از خداوند مى‏خواهد که او را در همه حال ، ستایشگر خود قرار دهد ، تا نه رویکرد دنیا او را خرسند سازد و نه رویگرد آن ، او را محزون گرداند : اللّهُمَ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِهِ وَاجعَل ثَنائی عَلَیک ومَدحی إیّاک وحَمدی لَک فی کلِّ حالاتی حَتّى لا أفرَحَ بِما آتَیتَنی مِنَ الدُّنیا ولا أحزَنَ عَلى ما مَنَعتَنی فیها . (11) ؛ خدایا! بر محمد و آل او درود فرست، و ثناى من و مدح من و ستایش مرا در همه حال ، براى خودت قرار ده تا به خاطر آنچه به من داده‏اى ، سرمست نشوم و به خاطر آنچه از من بازداشته‏اى ، غمگین نشوم. رسیدن به این مرحله، مستلزم داشتن باور به تقدیر الهى است . کسى که به این باور برسد ، در برابر این موقعیّت‏ها آسیب‏ناپذیر مى‏شود . در حقیقت ، این باور ، انسان را در برابر ناخوشى‏ها و خوشى‏هاى زندگى ، ایمن مى‏سازد که از راه تأثیرناپذیرى از دو موقعیّت یاد شده ، حاصل مى‏شود . رسیدن به این مرحله و ایمن شدن در برابر هر دو موقعیّت خوشایند و ناخوشایند ، آن چنان مهم است که از آن به عنوان «حقیقت ایمان» یاد شده است .

 *******************************

پی نوشت ها :

1- نهج البلاغة ، نامه 22 ؛ خصائص الأئمّة ، ص95 ؛ تحف العقول ، ص200 ؛ ر . ک : الکافى ، ج8 ، ص240 ح327 ؛ عیون الحکم والمواعظ ، ص160 ؛ نهج البلاغة ، نامه 66 .

2 -  سوره توبه ، آیه 51 .

3 -  سوره تغابن ، آیه 11 .

4 -  سوره حدید ، آیه 22 ـ 23 .

5 - «وَ مَآ أَصَـبَکم مِّن مُّصِیبَةٍ فَبِمَا کسَبَتْ أَیْدِیکمْ» (سوره شورا ، آیه 30) .

6 -  تفسیر القمى ، ج2 ، ص277 ؛ بحار الأنوار ، ج45، ص168 .

7 -  قسمت پایانى کلام وى با استفاده از این آیه شریفه بیان شده است: « مَآ أَصَابَ مِن مُّصِیبَةٍ فِى الْأَرْضِ وَ لاَ فِى أَنفُسِکمْ إِلاَّ فِى کتَـبٍ مِّن قَبْلِ أَن نَّبْرَأَهَآ إِنَّ ذَ لِک عَلَى اللَّهِ یَسِیرٌ * لِّکیْلاَ تَأْسَوْاْ عَلَى مَا فَاتَکمْ وَلاَ تَفْرَحُواْ بِمَآ ءَاتَـلـکمْ» (سوره حدید ، آیه 22 ـ 23) .

8 -  الملهوف على قتلى الطفوف، ص195.

9 -  کنز العمّال ، ج1، ص109، ح504 .

10 -  نهج البلاغة ، نامه 47 ؛ بحار الأنوار ، ج42 ، ص256 .

11 -  الصحیفة السجادیّة ، دعاى 21 .

گروه دین تبیان


منبع :کتاب رضایت از زندگی ، عباس پسندیده

 


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ شنبه 11 آذر 1391برچسب:حادثه‏ ها تصادفى نیستند , ] [ 17:51 ] [ اكبر احمدي ]

موهبتی که اروپا ننگ خود می داند


پرسش: اگر دین، زندگی انسان را بهتر می‌کند، پس چرا جوامع اسلامی پیشرفت چندانی نمی‌کنند؟


دین در دنیای مدرنپاسخ:

 باید توجه داشت که اسلام و مسلمین قرن‌ها در علوم و فنون، صنعت و فلسفه، هنر و اخلاق، سلاح سازی، دارو و درمان، ریاضیات، طبیعیات و شیمی، هیات، طب و نظامات عالی اجتماعی، بر جهانیان برتری داشتند و دیگران از خرمن فیض آن‌ها توشه می‌گرفتند. پیشرفت اروپائیان و آمریکائیان به اقرار و اعتراف محققین و تاریخ نویسان بزرگ غربی از برکت وجود اسلام بوده است؛ چنانکه «گوستاولوبون.» از دانشمندان بزرگ و بنام اروپا می‌نویسد: «برخی از دانشمندان می‌گویند: برای اروپای مسیحی ننگ است که بیرون آمدن از دوران توحش خود را مرهون تمدن یک قوم کافری مانند مسلمانان بدانند و البته چنین ننگی را به سختی باید پذیرفت. به طور خلاصه می‌گویم: تمدن اسلامی در جهان تاثیر عظیم و شگفت انگیزی داشته است و مسلمانان بودند که ملت‌های وحشی نابود کننده دولت روم را به وسیله اخلاق خود اصلاح کردند و همین مسلمانان بودند که درهایی از معارف علمی و ادبی و فلسفی را که اروپا اطلاعی از آن‌ها نداشت، بر روی ما باز کردند و در مدت ششصد سال استاد ما اروپاییان بودند.» (1) اگر اسلام دلیل عقب ماندگی کشورهای اسلامی بود، چگونه در قرن‌های متمادی علت اصلی پیشرف ملت‌های مسلمان قرار داشت؟ پس چرائی عقب ماندگی کشورهای اسلامی را باید در مسائل دیگری جست وجو کرد «ویل دورانت.» مورخ بزرگ اروپا می‌گوید: «پیدایش و اضمحلال تمدن اسلامی از حوادث بزرگ تاریخ است. اسلام طی پنج قرن، از سال 81 هجری تا 597 هجری، (700 تا 1200م) از لحاظ نیرو، نظم، بسط قلمرو حکومت، تصفیه اخلاق و رفتار، تکامل سطح زندگی، وضع قوانین منصفانه انسانی،... ادبیات، دانشوری، علوم، طب و فلسفه، پیشاهنگ جهان بود (2) برخی از دانشمندان می‌گویند: برای اروپای مسیحی ننگ است که بیرون آمدن از دوران توحش خود را مرهون تمدن یک قوم کافری مانند مسلمانان بدانند و البته چنین ننگی را به سختی باید پذیرفت

در جای دیگر می‌گوید: «دنیای اسلام در جهان مسیحی، نفوذهای گوناگون داشت. اروپای مسیحی غذاها، شربت‌ها، دارو، درمان، اسلحه، استفاده از نشان‌های مخصوص خانوادگی، سلیقه و ذوق هنری، ابزار، فنون صنعت، تجارت، قوانین و راه‌های دریانوردی را از اسلام فرا گرفت و غالبا لغات آن را نیز از مسلمانان اقتباس کرد... علمای اسلامی ریاضیات، طبیعیات، شیمی، ستاره شناسی و پزشکی یونان را حفظ کرده و به کمال رسانیدند و این میراث یونان را که بسیار غنی‌تر شده بود، به اروپا انتقال دادند. فیلسوفان اسلامی، تالیفات ارسطو را برای اروپای مسیحی حفظ و ضمنا ترجمه کردند. ابن سینا و ابن رشد از مشرق زمین، بر فلاسفه مدرسی اروپا، پرتو افکندند و صلاحیتشان چون یونانیان مورد اعتماد بود... این نفوذ اسلامی از راه بازرگانی و جنگ‌های صلیبی و ترجمه هزاران کتاب از عربی به لاتین و مسافرت‌های دانشورانی از قبیل «ژربرت» ، «مایکل اسکات» ، «ادلاردباثی» به اسپانیای مسلمان انجام گرفت.» (3) با توجه به مطالب فوق می‌گوییم: اگر اسلام دلیل عقب ماندگی کشورهای اسلامی بود، چگونه در قرن‌های متمادی علت اصلی پیشرف ملت‌های مسلمان قرار داشت؟ پس چرائی عقب ماندگی کشورهای اسلامی را باید در مسائل دیگری جست وجو کرد که ما اکنون دو عامل اساسی که باعث انحطاط و عقب ماندگی جوامع اسلامی شده است را مطرح می‌کنیم:

1. عدم اجرای دستورات عالی اسلام و وجود حاکمان نالایق اگر به دین اسلام حقیقتا عمل شود، هم زندگی دنیوی و هم حیات اخروی انسان، آباد می‌گردد. باید اذعان کرد که ریشه اصلی عقب ماندگی کشورهای اسلامی در درجه اول، عدم به کارگیری دستورات و تعالیم عالی اسلام بوده است. در طول تاریخ، انسان‌های بی لیاقت، هوس ران و خود فروخته که خود را حاکم مسلمانان می‌دانستند، با هزار نیرنگ و حیله و ستم بر مردم حکومت کردند و سرنوشت ملت‌های مسلمان را بازیچه قرار می‌دادند و بدون توجه به دستورات دین و گاهی به سهل انگاری در اجرای دستورات اسلامی و به اصطلاح امروز با تسامح و تساهل بی حد و حساب، راه تضعیف مبانی دین و انحراف و تباهی را در جامعه هموار می‌کردند. این نوع حکومت‌ها و خلافت‌ها باعث تفرقه و ایجاد رخنه در صفوف مسلمین و از هم گسیختگی و فرومایگی جامعه اسلامی گردیدند. آن‌ها جامعه اسلامی را به فحشا و فساد اخلاقی مشغول ساخته و نگذاشتند جوانان با استعداد و نخبگان مؤمن کشورهای اسلامی به ترقی و تعالی ملت‌های خود بیندیشند.

2. عوامل بیگانه

از صدر اسلام، همواره اسلام، دشمنان سرسختی در خارج یا داخل داشته و دارد. یهودیان، مسیحیان، مجوسیان و زنادقه‌ای که در میان مسلمین بوده اند، در تحریف حقایق اسلامی به وسیله جعل و وضع احادیث یا ایجاد فرقه‌ها و لااقل در دامن زدن به اختلافات میان مسلمین، تاثیر زیادی داشته اند. در تاریخ اسلام، حرکت‌ها و نهضت‌های زیادی دیده می‌شود که از طرف دشمنان اسلام و مسلمین به منظور تضعیف، یا محو اسلام پیدا شده است (4). از صدر اسلام، همواره اسلام، دشمنان سرسختی در خارج یا داخل داشته و دارد. یهودیان، مسیحیان، مجوسیان و زنادقه‌ای که در میان مسلمین بوده اند، در تحریف حقایق اسلامی به وسیله جعل و وضع احادیث یا ایجاد فرقه‌ها و لااقل در دامن زدن به اختلافات میان مسلمین، تاثیر زیادی داشته اندهمچنین، مورد هجوم واقع شدن جهان اسلام از طرف دشمنان - که جنگ‌های صلیبی و حمله مغول نمونه بارز این حملات است - تاثیر فراوانی در انحطاط مسلمین داشته است. از همه خطرناکتر، استعمار غرب که با توطئه‌ها و حیله‌های رنگارنگ و فراوان، از جمله تحمیل حاکمان بی لیاقت، خود فروخته، فرومایه، شهوت ران و هواپرست، نفوذ خود را به ارکان مختلف جهان اسلام گسترش داد و خون مسلمانان را مکید و کمر آن‌ها را در زیر فشار ظلم و تعدی خم کرد و افکار و اخلاق اسلامی را از بین برد و مسلمین را زیر استعمار و سلطه خود قرار داد. اما بحمد الله بعد از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی، به رهبری امام خمینی قدس سره و فداکاری مردم شریف، اصیل و ولایت مدار ایران عزیز، حیاتی دوباره به مسلمین بخشیده شد و انقلاب اسلامی موجب رهایی ایران از یوغ استعمارگران و بیگانگان و آگاهی و اتحاد مسلمین گردید و اینک به برکت همین بیداری و وحدت مسلمین، پیشرفت‌های چشمگیری در زمینه‌های مختلف در سطح بین المللی به سود اسلام و مسلمین در حال شکل گیری است.

 ****************************

پی نوشت ها :

1) دکتر گوستاولوبون فرانسوی، تاریخ تمدن اسلام و عرب، ترجمه سید هاشم حسینی، (تهران، کتابفروشی اسلامیه، چاپ سوم، 1358) ، ص 719- 722.

2) ویل دورانت، تاریخ تمدن، (عصر ایمان، بخش اول) ، ترجمه: ابوالقاسم طاهری، (تهران، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، چاپ دوم) ، ج 4، ص 432، فصل 14.

3) همان، ص 432- 434 (با تلخیص).

4) شهید مرتضی مطهری قدس سره. مجموعه آثار، (قم، انتشارات صدرا) ج 1، ص 355 و 1356.



منبع : ماهنامه اطلاع رسانی، پژوهشی، آموزشی مبلغان شماره27

 

 


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ جمعه 10 آذر 1391برچسب:, ] [ 8:8 ] [ اكبر احمدي ]

 آقای اسماعیل نوری علا در سایت گویا نیوز مقاله ای با عنوان ریشه های دشمنی اسلام با ایران را درج

کرده بود که دارای مطالبی مغایر با آنچه در تاریخ به ثبت رسیده می باشد .

حضرت محمد

نویسنده در این مقاله، دشمنی اسلام و پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ را

باایران، مسلم تلقی کرده و بر این اساس مقاله خود را به رشته تحریر درآورده

است، در حالی که پیامبر خاتم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ نه تنها با هیچ قوم و

نژادی دشمنی نداشته است، بلکه اصولاً برای نجات همه بشریت از جهل و بت

پرستی و بدبختی، مبعوث شده بود. پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ مبعوث

شده بود تا انسان ها غیر از خالق هستی در مقابل هیچ کس و هیچ چیز سر تعظیم فرود نیاورند. پیامبر رحمت تلاش

می کرد تا مستضعفان و بیچارگان را از دست زورمداران و زرمداران نجات دهد و به همین دلیل، دشمنان اصلی آن

حضرت، ثروتمندان و اشراف قریش بودند.

پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ به تعبیر قرآن کریم، برای همه جهانیان رحمت[1] و رأفت بود. بنابراین پیغمبری

که رحمه للعالمین بود، چگونه ممکن است با مردم ایران دشمن باشد؟ بلکه تاریخ، عکس این مطلب را ثابت می کند

و نشان می دهد که پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ نه تنها دشمن ایران و ایرانی نبوده است، بلکه به تمجید از

ایران و ایرانی نیز پرداخته و می فرماید: لو کان العلم منوطاً بالثّریّا لتناوله رجالٌ من فارس؛ اگر علم در ستاره ثریا

هم باشد، مردانی از فارس به آن دسترسی پیدا می کنند و آن را به چنگ خود در می آورند.[2]اساساً در نظر خدا و

پیغمبرش، قومیت و زبان و نژاد و غیره، ملاک برتری و محبوبیت نیست بلکه تقوا و فضائل اخلاقی، ملاک است

 

مگر سلمان فارسی ایرانی نبود که در نزد پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ در بین اصحاب، بالاترین مقام را

داشت. سلمانی که پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ در حقش جمله معروف «سلمان منّا اهل البیت؛[3]

سلمان از خاندان ما است» را صادر فرمود. اساساً در نظر خدا و پیغمبرش، قومیت و زبان و نژاد و غیره، ملاک برتری و

محبوبیت نیست بلکه تقوا و فضائل اخلاقی، ملاک است[4] و تمجید پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ از سلمان

نیز بر این اساس بود.از طرف دیگر این اسلام بود که قدرت ظالم و پوسیده ساسانی را در هم کوبید و «آیین نو، دارای

محاسن و اصول و قوانین منظم آورد و انتشار اسلام، در ایران روح تازه و ایمان قویتر دمید که دو مایه مطلوب نیز بر اثر

آن به این دیار آمد: یکی زبان بسیار غنی و پرمایه و وسیع یعنی عربی بود... این زبان وقتی که به ایران آمد و به تدریج

با زبان لطیف و نغز و دلکش آریایی و تمدن ایرانی، ممزوج و ترکیب شد و جوش کامل خورد و به وسیله سخنوران بزرگ

ایرانی قرون چهارم و پنجم و ششم و چند نفر بعد از آن، سکّه فصاحت کم نظیر خورد، برای ما زبانی به وجود آورد که

لایق بیان همه مطالب گردید و نماینده درخشان آن سعدی و حافظ و ناصرخسرو و امثال آنها هستند...

اسلام

دیگری علوم و معارف و تمدن بسیار عالی پر مایه ای بود که به وسیله ترجمه های

کتب یونانی و سریانی و هندی به زبان عربی در مشرق اسلامی و قلمرو خلافت

شرقیه از اواسط قرن دوم تا اواخر قرن سوم بین مسلمین آشنا به زبان عربی و

بالخصوص ایرانیان، انتشار یافت ... از اقیانوس بیکران علوم و فنون و آداب

حکمت یونانی نسبتاً کم کتابی ـ که در قرن دوم موجود بود ـ ماند که

مسلمین ترجمه نکردند... بر اثر آن ترجمه های عربی از یونانی، علم و حکمت و همه فنون، چنان در

ممالک اسلامی و مخصوصاً در ایران رواج یافت که هزاران عالم نامدار مانند ابن سینا و فارابی و بیرونی و

محمد بن زکریای رازی و غیرهم با ده هزاران تألیف مهم (البته 99 درصد به عربی) به ظهور آمدند و تمدن

بسیار درخشان اسلامی قرون 2 تا 7 اسلام که شاید پس از یونان و روم، بزرگ ترین و عالی ترین تمدن

دنیا باشد به وجود آمد...».[5]آنچه که ذکر شد تنها بخش کوچکی از خدمات اسلام به ایران بوده و ما ناچاریم برای

رعایت اختصار به سایر مطالب خلاف واقع این مقاله بپردازیم:1ـ نویسنده ادعا کرده است که بنی امیه کاروان داری

برای تاجران رومی را، دون شأن اشرافیت مکه می دانستند، اما خاندان های دیگری از جمله خاندان خدیجه و خاندان

بنی هاشم به کار کاروان داری برای رومیان مشغول شدند.آن چه مسلم است این است که حضرت خدیجه و چه

خاندان بنی هاشم و چه بنی امیه، هر یک به اندازه وسع و توان خود کاروان تجاری به سوی شام (روم) گسیل می

داشتند. بدیهی بود که بازرگانان قریش، کالاهایی را به شام می بردند که مورد نیاز و رغبت مردمان آن دیار باشد و

ضمناً کالاهایی را از شام به مکه می آورند که مورد احتیاج مردم مکه باشد. بنابراین بازرگانان مکه مستقلاً به تجارت

می پرداختند نه این که اجیر و کاروان دار رومی ها باشند.[6]2ـ نویسنده ادعا کرده است که اشرافیت مکه، دست

نشانده ی شاهان ایران بوده، در حالی که این یک ادعای بی دلیل است زیرا منطقه‌ی حجاز در طول تاریخ، از دستبرد

کشورگشایان محفوظ مانده و آثار تمدن ایران در آنجا دیده نمی شود. زیرا اراضی لَم یَزرع و غیر قابل سکونت آن

چندان ارزشی نداشت که تا برای به دست آوردن آن لشکر کشی کنند و بعد از هزاران مشکل که لازمه تسلط بر خاک

آن منطقه بود، با دست خالی برگردند.[7]3ـ نویسنده از کعبه به عنوان بتخانه یاد کرده است، در صورتی که از زمان

حضرت ابراهیم ـ علیه السلام ـ و حضرت اسماعیل ـ علیه السلام ـ آیین خدا پرستی همراه با یک سلسله سنن

مذهبی و اخلاقی وارد حجاز شد و مراسم پرشکوه «حج» به احترام کعبه، یکی از آن سنت ها بود، چیز یکه هست

بعدها به وسیله مردی از قبیلخ «خزاعه» به نام «عمروبن لُحَیّ» که ریاست مکّه را بر عهده داشت، آیین بت پرستی

وارد مکه شد. این شخص در سفر خود به شام، مشاهده کرد که «عمالقه» مجسمه های زیبایی را می پرستیدند و

از کار آنها خوشش آمد و بُت زیبایی، به نام «هُبل» را از شام به مکه آورد و مردم را به پرستش آن دعوت کرد.[8]

منطقه‌ی حجاز در طول تاریخ، از دستبرد کشورگشایان محفوظ مانده و آثار تمدن ایران در آنجا دیده نمی شود. زیرا
 
اراضی لَم یَزرع و غیر قابل سکونت آن چندان ارزشی نداشت که تا برای به دست آوردن آن لشکر کشی کنند و بعد از
 
هزاران مشکل که لازمه تسلط بر خاک آن منطقه بود، با دست خالی برگردند4ـ نویسنده معتقد است که هاشم و
 
امیه هر دو فرزندان عبدمناف و با هم برادر بودند، در حالی که هاشم و عبدشمس، پسران عبدمناف بودند و امیه پسر
 
عبد شمس و برادرزاده هاشم بود.[9]5ـ نویسنده می نویسد با مرگ عبد مناف، پرده داری (تولیت) کعبه به بنی امیه
 
رسید و سر بنی هاشم بی کلاه ماند. در نتیجه بنی امیه زمامداران و ثروتمندان مکه شدند و بنی هاشم به کار گل
 
کردن، چوپانی و نظایر آن پرداختند. اما این مطلب نیز بر خلاف واقعیت های تاریخی است و واقعیت این است که امیه
 
فرزند عبد شمس بر عظمت و بزرگی و زعامت هاشم برمکیان، رشک می برد و سرانجام کار آنها به داوری «کاهن
 
عسفان» منجر شد و داور به نفع هاشم رأی داد و در نتیجه امیه مجبور شد به مدت ده سال در شام اقامت
 
گزیند.[10] بنابراین امیه در مکه نتوانست بماند چه رسد به این که تولیت کعبه را عهده دار شود. بعد از هاشم نیز
 
ریاست قریش به عبدالمطلب رسید و کلیدار خانه کعبه شد و منصب پرده داری (تولیت) را نیز به عهده گرفت.[11] پس
 
از فوت عبدالمطلب، ریاست خاندان بنی هاشم به زبیر و پس از او به ابوطالب رسید و دو منصب مهم رفادت
 
(مهمانداری حاجیان) و سقایت (آب رساندن به حاجیان) از آن او شد؛ ولی ابوطالب به دلایلی این منصب را به
 
برادرش عباس واگذار کرد.[12] بر این اساس آن چه که مسلم است این است که نسبت دادن فقر و پریشان احوالی،
 
به کسانی از بنی هاشم همچون عبدالمطلب و عباس کذب محض می باشد.

6ـ نوسینده ادعاء کرده است که عبدالله پدر پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ در کاروان های اعراب ثروتمند

مشغول بود که در بین راه اورشلیم به مکه از دنیا رفت.

باید توجه داشت که عبدالمطلب پدر عبدالله از ثروتمندان بزرگ قریش بود و اگر عبدالله هم به کار تجارت می پرداخت،

قطعاً در کاروان تجاری پدرش کار می کرد نه این که اجیر و مزدبگیر دیگران باشد.[13]

7ـ نویسنده می خواهد چنین القاء کند که محمد ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ کودکی را در چوپانی گذرانده و از

نوجوانی به کار برای عمویش ابوطالب پرداخت و در کار حمل و نقل تجربه آموخت. شاید از همان سنین باشد که با

کاروان عمویش سفرهای متعدد خود را به سوریه و شام آغاز کرده و با کار فرمایان رومی (تهدید دائم ایران) آشنا شده

باشد.

پیامبران، بخشی از عمر خود را پیش از رسیدن به مقام نبوت، در چوپانی و شبانی می گذراندند. مدتی در

بیابان ها به تربیت حیوانات اشتغال می ورزیدند تا در طریق تربیت انسان ها شکیبا و بردبار باشند و تمام

مصائب و سختی ها را آسان بشمارند. زیرا اگر شخصی توانست دشواری های تربیت حیوان را که از نظر

هوش و فهم با انسان قابل مقایسه نیست، بپذیرد؛ قطعاً خواهد توانست هدایت گمراهان را که شالوده

فطرت آنها را ایمان به خدا تشکیل می دهد، بر عهده بگیرد. از این جهت در حدیثی می خوانیم: «ما بعث الله

نبیّا قط حتیّ یسترعیه الغنم لیعلمه بذلک رعیه الناس؛[14] خدا هیچ پیامبری را بر نیانگیخت مگر اینکه او را بر

شبانی گمارد تا از این طریق تربیت مردم را به او بیاموزد».

چوپانی

پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ نیز قسمتی از عمر خود را در دوره جوانی ـ نه

کودکی ـ در همین طرق گذرانید. بسیاری از سیره نویسان، این جمله را نقل نموده

اند که رسول اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ فرمود: «تمام پیامبران، پیش از آن

که به مقام نبوت برسند، مدتی چوپانی کرده اند. عرض کردند: آیا شما نیز شبانی

نموده اید؟ فرمود: بلی من مدتی گوسفندان اهل مکه را در سرزمین «قَراریط»

شبانی می کردم».[15]شخصیتی که باید با ابوجهل ها و ابولهب ها مبارزه کند و از افراد زبون که اندازه شعور و ادراک

آنها این بود که در برابر هر سنگ و چوبی خاضع می شدند؛ افرادی بسازد که در برابر هیچ اراده ای جز اراده حق

خاضع و تسلیم نشوند، باید مدت ها از راه های گوناگون، درس صبر و شکیبایی را بیاموزید.

علت دیگر

علت دیگری نیز برای این کار می توان یادآوری کرد و آن این که: برای آزاد مردی همچون محمد ـ صلی الله علیه و آله و

سلم ـ ، دیدن مناظر زورگویی زورمندان قریش و تظاهر آنها به ناپاکی، سخت و گران بود. روی گردانی جامعه مکه از

پرستش حق، طواف آنان در اطراف بتهای بی روح، بیش از هر چیز برای پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ ناگوار

بود. از این جهت آن حضرت مصلحت را در این دید که مدتی در گوشه بیابان ها، دامنه ی کوهها که طبعاً از اجتماع

کثیف آن روز دور می گشت، به سر برد تا از آلام روحی که معلول اوضاع رقت بار محیط آن روز بود، آسوده شود.

البته این مطلب نه به این معنی است که فرد متقی باید در برابر فساد سکوت برگزیند و فقط حساب زندگی خود را از

آنها جدا سازد، بلکه از آنجا که پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ از جانب خدا مأمور به سکوت بود و زمینه بعثت

فراهم نگشته بود، از این جهت، یک چنین روشی را برگزید.

علت سوم

این کار فرصتی بود برای مطالعه صفحه زیبای آسمان و اوضاع ستارگان و دقت در آیات تکوینی و انفسی که همگی

نشانه های وجود او می باشند.

قلوب پیامبران، با این که از آغاز آفرینش با مشعل فروزان توحید، روشن می باشد؛ ولی خود را از مطالعه

در آیات الهی و عوالم هستی بی نیاز نمی دیدند و از همین طریق به آخرین درجات یقین و ایمان نائل می

گردیدند و به ملکوت آسمان ها و زمین راه می یافتند.[16]گذشته از تصریح قرآن بر پرستش «الله» در میان اعراب

به عنوان خدای خالق، آداب و مناسک باقی مانده از دین حضرت ابراهیم ـ علیه السلام ـ نشان دهنده باور اولیه اعراب

به «الله» به عنوان «خدای یگانه» و «مالک هستی» است. دعای باقی مانده در سنت های جاهلی قبل از اسلام به

هنگام حج، حاوی چنین اعتقادی است محمد ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ چه در زمانی که مادرش در قید حیات

بود و چه در زمان عبدالمطلب و چه در زمانی که تحت تکفل عمویش ابوطالب زندگی می کرد، همیشه بسیار عزیز و

مورد احترام بود. بنابراین اگر کمکی به عمویش می کرد با علاقه و اختیار خودش بود نه این که عمویش وی را مجبور

به کاری کند. آن حضرت در سن دوازده سالگی ـ به علت این که نتوانست جدایی عمویش را تحمل کند ـ به همراه وی

به شام سفر کرد و در این سفر بود که «بحیرا» آن سخنان تاریخی را در رابطه با حضرت محمد ـ صلی الله علیه و آله و

سلم ـ بیان کرد.[17]

8ـ نویسنده ضمن ارائه سخنان بیهوده، «الله» را یکی از بتهای مکه می شمارد.واقعیت این است که صفاتی که عرب

جاهلی برای «الله» به کار برده اند، نشان می دهد که «الله» در باور آنها موجودی مادی و دست ساز نیست. چنان که

قرآن نقل می کند، آنها «الله» را خلاق آسمان و زمین، مالک جهان، زنده کننده، میراننده و تدبیر کننده امور جهان می

دانستند.[18] به عنوان نمونه در آیه 87 سوره زخرف چنین آمده است: و اگر از آنها بپرسی چه کسی آسمان ها و

زمین را آفریده، حتماً خواهند گفت «الله».گذشته از تصریح قرآن بر پرستش «الله» در میان اعراب به عنوان خدای

خالق، آداب و مناسک باقی مانده از دین حضرت ابراهیم ـ علیه السلام ـ نشان دهنده باور اولیه اعراب به «الله» به

عنوان «خدای یگانه» و «مالک هستی» است. دعای باقی مانده در سنت های جاهلی قبل از اسلام به هنگام حج،

حاوی چنین اعتقادی است.«لبیّک اللهم لبیک! لبیک! لاشریک لک الاّ شریکٌ هو لک تملکه و ما ملک![19]

اشعار شعرای جاهلی نیز حکایت از باور عرب جاهلی به «الله» به عنوان خداوند آفریدگار، خدای عادل، خدای آگاه به

امور پنهان و خدای مالک می کند.[20]

 نتیجه گیری از بحث

1ـ در میان عرب جاهلی، واژه «الله» به خدای خالق، بزرگ، قدیم و مالک هستی اطلاق می شد، نه خدای دست ساز و مادی.

2ـ در منطقه حجاز توحید بر شرک و بت پرستی تقدم داشته و اهل حجاز خصوصاً اهل مکه و قریشیان موحد بوده اند که به مرور مشرک ظاهر می شوند.

3ـ منشاء باورهای توحیدی و اعتقادی به «الله»، دین توحیدی حضرت ابراهیم ـ علیه السلام ـ بود که این دین به مرور تحریف گردید.

4ـ «الله» نام هیچ یک از بت های بزرگ و مهم قبایل و مناطق عربی در متون تاریخی نیست.

9ـ از پرداختن به بقیه مطالب بی اساس این مقاله ـ برای رعایت اختصار ـ صرف نظر می کنیم.

 

پی نوشت:

[1] . انبیاء / 107.

[2] . مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، بیروت، مؤسسه الوفاء، چاپ دوم، 1403ق، ج1، ص195.

[3] . محمد بن جریر طبری، دلائل الامامه، قم، مؤسسه بعثت، چاپ اول، 1413ق، ص140؛ محمد بن سلیمان کوفی،

مناقب امیرالمؤمنین ـ علیه السلام ـ ، تهران، دارالثقافه و العلاقات الاسلامیه، چاپ اول، 1412ق، ج1، ص221؛ مولی

محمد صالح مازندرانی، شرح اصول کافی، ج8، ص331؛ شیخ طوسی، الخلاف، قم، مؤسسه نشر اسلامی، چاپ

اول، 1417ق، ج1، ص107؛ علم الهدی، سید مرتضی، مسائل الناصرّیات، تهران، دار الثقافه و العلاقات الاسلامیّه،

چاپ اول، 1417ق، ص155.

[4] . ان اکرمکم عند الله اتقیکم. حجرات / 13. (به درستی که گرامی ترین شما نزد خدا پرهیزکارترین شماست).

[5] . مطهری، مرتضی، خدمات متقابل اسلام و ایران، نشر صدرا، چاپ پانزدهم، 1368ش، ص148 ـ 149 به نقل از کتاب: مزدسینا و ادب پارسی، تألیف دکتر معین، چاپ دوم، ص16.

[6] . ابن عساکر، تاریخ دمشق، دارالفکر للطباعه و التوزیع و النشر، چاپ اول، 1404ق، ج1، ص269.

[7] . گوستاولوبون، تمدن اسلام و عرب، ترجمه سید هاشم حسینی، تهران، انتشارات کتابفروشیه اسلامیه، چاپ دوم، 1354ش، ص88.

[8] . ابن هشام، السیره النبویه، نشر ایران، چاپ اول، 1363ش، ج1، ص78 و 79.

[9] . طبری، تاریخ الرسل و الملوک، قاهره، نشر دارالمعارف، چاپ پنجم، 1387ق، ج2، ص13؛ و علیبن برهان الدین حلبی، سیره حلبی، بیروت، نشر دارالمعرفه، چاپ اول، بی تا، ج1، ص7.

[10] . ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، بیروت، چاپ اول، 1385ق، ج2، ص16 ـ 17.

[11] . دهخدا، علی اکبر، لغت‌نامه، ج32، ص80 و سیره حلبی، ج1، ص22.

[12] . دایره المعارف تشیع، تهران، نشر بنیاد اسلامی طاهر، چاپ اول، 1366ش، ج1، ص414 ـ 415 و سیره حلبی، ج1، ص23.

[13] . تاریخ طبری، ج2، ص246 و سیره حلبی، ص81.

[14] . شیخ عباس قمی، سفینه البحار، نشر کتابخانه سنایی، چاپ اول، بی تا، ج2، ص565.

[15] . سیره ابن هشام، ج1، ص176.

[16] . سبحانی، جعفر، فروغ ابدیت، قم، نشر دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ شانزدهم، 1378ش، ج1، ص188 ـ 189.

[17] . تاریخ ابن عساکر، ج1، ص269 ـ 272؛ تاریخ طبری، ج1، ص33 ـ 34؛ سیره ابن هشام، ج1، ص180 ـ 183.

[18] . رجوع شود به: عنکبوت / 61 و 63؛ لقمان / 25 ؛ زخرف / 9 و 87؛ زمر / 38؛ یونس / 31.

[19] . ابن هشام، سیره نبوی، ترجمه سید هاشم رسولی محلاتی، تهران، نشر اسلامیه، 1347، ج1، ص53.

[20] . زرگری نژاد، غلامحسین، تاریخ صدر اسلام (عصر نبوت)، تهران، نشر سمت، 1378، ص129.

 

 


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ جمعه 10 آذر 1391برچسب:ایران دوستی پیامبر (صلی الله علیه و آله ), ] [ 7:57 ] [ اكبر احمدي ]

هزینه های سنگین برای مرقد ائمه(علیهم السلام


حرم‌ها باید زیبا باشند، اما آیا این هزینه‌های کلان که می‌توان با آن شهری را آباد کرد گزاف و اسراف نیست؟


حرمنظر به این که این سؤال (و گاهی به صورت شبهه) بسیار توسط سایت‌ها در اذهان عمومی مطرح می‌گردد، لازم است به نکات ذیل کاملاً دقت شود:

الف – هزینه‌ی ساخت حرم‌ها از محل نذورات و موقوفات مردم تأمین می‌گیرد و کسی نمی‌تواند مردم را مجبور کند که پول، زمین یا ملک خود را در جای دیگری مصرف کنند.ب - حرمی مثل حرم مطهر امام رضا علیه‌السلام در سال نزدیک به 20 میلیون زائر دارد و حرم‌های دیگر مانند عتبات عالیات نیز در مجموع همین‌طور هستند. لذا این اماکن مقدس باید به غیر از برخورداری از زیبایی و جذابیت لازم، از امکانات کافی برای پذیرایی این خیل جمعیت نیز برخوردار باشند.

ج – اتفاقاً بر عکس آن چه که به چشم می‌آید یا علیه آن ضد تبلیغ می‌کنند، هزینه‌ی زیباسازی و تزئینات ظاهری زیاد نیست، بلکه هزینه‌ی زیر ساخت‌ها و ساخت و ساز بسیار است. بدیهی است که اگر خانه‌ای بسازید و نازک‌کاری آن را با کاشی انجام دهید، شاید بسیار ارزان‌تر از سنگ مرمر و گرانیت تمام شود، ولی کاشی‌کاری زیباتر به نظر آید. زیبایی از هنر سرچشمه می‌گیرد و نه آن که محدود و منحصر به هزینه باشد. چه بسا هزینه‌های بسیار با آرشیتکتی و معماری غیر مطلوب صورت پذیرد.اگر مجموع زائرین ایرانی در حج تمتع و عمره فقط سالانه یک میلیون نفر باشند و هر نفر فقط و فقط 1000 دلار سوغات [عمدتاً چینی یا کره‌ای و در نهایت ترکیه‌ای] از مکه و مدینه خریداری نماید ـ البته متوسط شاید بیش از دو برابر باشد - هر ساله بیش از یک میلیارد دلار، یعنی 1400 میلیارد تومان صرف خرید بنجول‌ترین و بی‌کیفیت‌ترین کالاهای دنیا می‌گردد

نکته‌ی مهم‌تر

اما پس از این مباحث، دقت به نکته‌ی مهم‌تری ضروری می‌باشد. وقتی بحث از تعمیر یا بازسازی یا حتی زیبا‌سازی یک حرم به میان می‌آید، مخالفین جذب اذهان عمومی به حرم‌ها [و اساساً به اسلام و اهل بیت ع] فوری مباحث اسراف، تبذیر، گزاف‌بودن از یک سو و وجود فقیر و گرسنه و محتاج را به میان می‌آورند تا احساسات را در جهت مخالفت تحریک کنند، اما همان‌طور که گفته شد، اولاً پول مردم است و در هر راهی بخواهند هزینه می‌کنند و ثانیاً مردم هزینه‌های بسیار کلان‌تری دارند که هیچ کس به آنها ایرادی نمی‌گیرد و این قابل تأمل است! به عنوان مثال: - فقط مردم ما در ایران و در نظام جمهوری اسلامی ایران، سالانه 62 میلیارد نخ سیگار دود می‌کنند که حدود 40%آن نیز قاچاق وارد کشور می‌شود. لذا اگر متوسط هر نخ سیگار 70 تومان محاسبه گردد، این رقم بالغ بر 4 هزار و 340 میلیارد تومان می‌شود، که اصلاً با هزینه‌ی بازسازی حرم‌ها یا مساجد قابل قیاس نیست.- طبق آمار رسمی سالانه 1 میلیارد و سیصد میلیون دلار لوازم آرایشی و بهداشتی (نه دارو) وارد کشور می‌شود که فقط 200 میلیون دلار آن به صورت قانونی است. این رقم نزدیک به دو هزار میلیارد تومان می‌شود. یعنی اگر قیمت ساخت و ساز یک واحد آپارتمان متری 500 هزار تومان و قیمت فضا سازی آن نیز متری 500 هزار تومان محاسبه گردد، با این رقم می‌توان یک شهر جدید با ظرفیت حدود 20 هزار واحد مسکونی 100 متری ساخت. و این هزینه‌ی فقط مربوط به یک سال مصرف لوازم آرایشی و بهداشتی است.- اگر مجموع زائرین ایرانی در حج تمتع و عمره فقط سالانه یک میلیون نفر باشند و هر نفر فقط و فقط 1000 دلار سوغات [عمدتاً چینی یا کره‌ای و در نهایت ترکیه‌ای] از مکه و مدینه خریداری نماید ـ البته متوسط شاید بیش از دو برابر باشد - هر ساله بیش از یک میلیارد دلار، یعنی 1400 میلیارد تومان صرف خرید بنجول‌ترین و بی‌کیفیت‌ترین کالاهای دنیا می‌گردد.- مجموع همین سه رقم سالانه نزدیک به سه هزار میلیارد تومان را به خود اختصاص می‌دهد که بخش عمده‌ی این پول از کشور خارج می‌شود و به جیب بازار خارج ریخته می‌شود. و هزینه‌های اسرافی دیگر مانند مراسم عقد، عروسی، جهیزیه، ولیمه، حنابندان، جشن فارغ‌التحصیلی، برگزاری مراسم تشریفاتی در تالارهای گران از نفری 15 هزار تومان تا نفری 150 هزار تومان، سفرهای سیاحتی داخلی و خارجی، خرید سوغات از کشورهای متفاوت و ...، قابل محاسبه نمی‌باشد. اما نوبت به هزینه ساخت و یا بازسازی حرم‌های منفجر شده در کاظمین، یا سایر حرم‌ها و مسجد که می‌رسد، مدعی می‌شوند که اگر حرم‌ها همه مثل بقیع مخروبه باشند، از معنویت بیشتری برخوردار خواهند بود(؟!)


منبع : سایت ایکس شبهه


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ پنج شنبه 9 آذر 1391برچسب:هزینه های سنگین برای مرقد ائمه(علیهم السلام, ] [ 16:10 ] [ اكبر احمدي ]



 

وقایعی که بعد از شهادت امام حسین ـ علیه‌السلام ـ از کربلا تا مدینه برای اهل‌بیت ـ علیهم‌السلام ـ اتفاق افتاد خیلی بیشتر از آنست که بتوان بطور مختصر بیان نمود. همچنین بیشتر وقایع را ثبت نکرده‌اند و یا اگر ثبت شده به تاریخ دقیق آن اشاره نشده و به طور مطلق به محل وقوع آن اشاره رفته است .


امام حسین سال 61 هـ ق عصر روز دهم محرم لشکر یزید بعد از اینکه امام حسین ـ علیه‌السلام ـ را به شهادت رساند به دستور فرماندهان خود دست به غارت و آتش زدن خیمه‌ها و آزار و اذیت خاندان نبوت زدند، آن نامردمان به سوی خیمه‌های حرم امام حسین ـ علیه‌السلام ـ روی آوردند و اثاث و البسه و شتران را به یغما بردند و گاه بانویی از آن اهل‌بیت پاک با آن بی‌شرمان بر سر جامه‌ای در کشمکش بود و عاقبت آن لئیمان جامه را از او می‌ربودند.[1] دختران رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ و حریم او از خیمه‌ها بیرون آمده و می‌گریستند و در فراق حامیان و عزیزان خود شیون و زاری می‌نمودند. بعد از این اهل‌بیت را با سر و پای برهنه و لباس به یغما رفته به اسیری گرفتند و آن بزرگواران به سپاه دشمن می‌گفتند که ما را بر کشته حسین ـ علیه‌السلام ـ بگذرانید. چون اهل‌بیت ـ علیهم‌السلام ـ نگاهشان به کشته‌ها افتاد فریاد کشیدند و بر صورت خود زدند.[2] بعد از این قضایا عمر سعد ملعون در میان یارانش جار کشید: چه کسی است که اسب بر پشت و سینه حسین ـ علیه‌السلام ـ بتازد! ده کس داوطلب شدند و تن حسین ـ علیه‌السلام ـ را با سمّ اسبان لگدکوب کردند.[3] شب یازدهم محرم را گویا اسرای اهل‌بیت در یک خیمه نیم‌سوخته سپری نمودند در این رابطه در مقاتل چیزی از احوال اهل‌بیت ـ علیهم‌السلام ـ نقل نشده ولی می‌توان تصور کرد که چه شب سختی را بعد از یک روز پر سوز و از دست دادن عزیزان و غارت اموال و اسارت و سوختن خیمه‌ها و اهانت‌ها و... داشته‌اندو همان عصر عاشورا بود که عمر سعد سر مبارک امام حسین را با خولی بن یزید اصبحی و حمید بن مسلم ازدی نزد عبیداله بن زیاد به کوفه فرستاد و سرهای یاران و خاندان او را جمع کرده و هفتاد دو سر بود و به همراهی شمر بن ذی‌الجوشن و قیس بن اشعث به کوفه فرستاد.[4] سپس کشته‌های خودشان را پیدا کرده دفن نمودند ولی جنازه بی سر و زیر پای اسبان لگدکوب شده امام حسین ـ علیه‌السلام ـ و یارانش تا روز دوازدهم محرم عریان در بیابان کربلا بود تا اینکه توسط قبیله بنی‌اسد و به راهنمائی امام سجاد ـ علیه‌السلام ـ دفن شدند.[5]

شب یازدهم محرم را گویا اسرای اهل‌بیت در یک خیمه نیم‌سوخته سپری نمودند در این رابطه در مقاتل چیزی از احوال اهل‌بیت ـ علیهم‌السلام ـ نقل نشده ولی می‌توان تصور کرد که چه شب سختی را بعد از یک روز پر سوز و از دست دادن عزیزان و غارت اموال و اسارت و سوختن خیمه‌ها و اهانت‌ها و... داشته‌اند. عمر سعد ملعون در روز 11 محرم دستور کوچ از کربلا به سوی کوفه را می‌دهد و زنان و حرم امام حسین ـ علیه‌السلام ـ را بر شتران بی‌جهاز سوار کرده و این ودایع نبوت را چون اسیران کفّار در سخت‌ترین مصائب و هُموم کوچ می‌دهند.[6] در هنگام حرکت از کربلا عمر سعد دستور داد که اسرا را از قتلگاه عبور دهند. قیس بن قرّه گوید: هرگز فراموش نمی‌کنم لحظه‌ای را که زینب دختر فاطمه ـ سلام‌الله علیها ـ را بر کشته بر خاک افتاده برادرش حسین عبور دادند که از سوز دل می‌نالید... و امام سجاد ـ علیه‌السلام ـ می فرماید: ... من به شهدا نگریستم که روی خاک افتاده و کسی آنها را دفن نکرده، سینه‌ام تنگ شد و به اندازه‌ای بر من سخت گذشت که نزدیک بود جانم بر آید و عمه‌ام زینب وقتی از حالم با خبر شد مرا دلداری داد که بی‌تابی نکنم.[7] (گویا اسرای کربلا را دوبار به قتلگاه می‌آورند، یک دفعه همان عصر روز عاشورا بعد از غارت خیام و به درخواست خود اسرا و یک بار هم در روز یازدهم محرم هنگام کوچ از کربلا و به دستور عمر سعد و این کار عمر سعد شاید به خاطر این بود که می‌خواست اهل‌بیت ـ علیهم‌السلام ـ با دیدن جنازه‌های عریان و زیر آفتاب مانده شکنجه روحی به اسرا داده باشد.)

بعد از اینکه روز یازدهم محرم اسرا را از کربلا حرکت دادند به سوی کوفه به خاطر نزدیکی این دو به هم روز 12 محرم اسرا را وارد شهر کوفه نمودند گویا شب دوازدهم را اسرا در پشت دروازه‌های کوفه و بیرون شهر سپری کرده باشند در اثر تبلیغات عبیدالله بن زیاد لعنت الله علیه امام حسین ـ علیه‌السلام ـ و خارجی معرفی کردن آن حضرت مردم کوفه از این پیروزی خوشحال می‌شوند و جهت دیدن اسرا به کوچه‌ها و محله‌ها روانه می‌شوند و با دیدن اسرا شادی می‌کنند.ولی با خطابه‌هایی که امام سجاد ـ علیه‌السلام ـ و خانم زینب ـ سلام‌الله علیها ـ و سایرین از اسرا ایراد می‌کند و خودشان را به کوفیان و مردم می‌شناسانند و به حق بودن قیام امام حسین ـ علیه‌السلام ـ اذعان می‌کنند شادی کوفیان را به عزا تبدیل می‌کنند. در طول مدتی که در کوفه و در میان مردم به عنوان اسیر جنگی حرکت می‌کردند سرها بالای نیزه بود و اسرا در کجاوه‌های جا داده شده بودند و آنان که خیال می‌کردند اسرا از خارجیان هستند و بر خلیفه یزید عاصی شده‌اند، جسارت و اهانت می‌کردند، عده‌ای هم از نسب اسرا سؤال می‌کردند با این وضع وارد دارالاماره می‌شوند و در مجلس عبیدالله بن زیاد که حاکم کوفه و باعث اصلی شهادت امام حسین، این ملعون جلوی چشم اسرا و مردم با چوب‌دستی به سر مبارک می‌زد و خود را پیروز میدان قلمداد می‌کرد و کشته شدن امام حسین ـ علیه‌السلام ـ را خواست خدا قلمداد می‌‌نمود.[8] ولی با جواب‌های که از جانب خانم زینب و امام سجاد ـ علیه‌السلام ـ می‌شنید بیشتر رسوا می‌شد. سجاد ـ علیه‌السلام ـ می فرماید: ... من به شهدا نگریستم که روی خاک افتاده و کسی آنها را دفن نکرده، سینه‌ام تنگ شد و به اندازه‌ای بر من سخت گذشت که نزدیک بود جانم بر آید و عمه‌ام زینب وقتی از حالم با خبر شد مرا دلداری داد که بی‌تابی نکنم در خبرها آمده که ابن زیاد بعد از آنکه یک روز (یا چند روز بنا به روایتی) سرها را در کوچه‌ها و محله‌های کوفه گردانید، آنها را به شام نزد یزید بن معاویه فرستاد[9] و بعد از آن اسرا را به سرپرستی مخضّر بن تعلبه عائذی و شمر بن ذی‌الجوشن به شام روانه کرد. دستور داد که امام سجاد را با غل جامعه دست‌ها را بر گردن بستند و سوار بر شتر بی‌جهاز به سوی شام حرکت دادند. مدتی که اسرا از کوفه و شام در حرکت بودند را منابع ذکر نکردند چه وقایعی اتفاق افتاده و تنها به برخی بی‌ادبی‌های حاملین سرهای مبارک اشاره دارند. نقل شده که اهل‌بیت ـ علیهم‌السلام ـ را سه روز پشت دروازه‌های دمشق نگه داشتند تا شهر را آذین‌بندی کنند و آماده برای جشن و شادی نمایند. در بیشتر منابع نقل شده که روز اول صفر سر امام حسین ـ علیه‌السلام ـ را همراه کاروان اسرا وارد دشمق کردند.[10واقعه دلخراشی که برای اسرا اتفاق افتاد این بود که علی‌رغم خواست آن بزرگواران مبنی بر ورود به شهر از جای خلوت و بطور جداگانه از سرهای مبارک ولی شمر ملعون دستور داد سرها جلوی کاروان اسرا و از دروازه ساعات که جمعیت انبوهی تجمع کرده بودند وارد کنند، و مردم غافل شام که از حقیقت ماجرا بی‌خبر بودند با مشاهده کاروان شادی و هلهله می‌کردند و بر سرها اهانت می‌نمودند. سفر شام برای اهل‌بیت امام حسین ـ علیه‌السلام ـ بسیار تلخ و مصیبت‌های دوران اسارت در این دیار، برایشان از سخت‌ترین مصیبت‌ها بوده است.

حضرت زینب وقتی از امام سجاد ـ علیه‌السلام ـ پرسیدند در سفر کربلا، سخت‌ترین مصیبت‌های شما کجا بود، سه بار فرمودند: «الشام، الشام، الشام» .[11] در شام نیز اسرای آل محمّد ـ صلی الله علیه و آله ـ را در حالی که به ریسمان بسته شده بودند، به مجلس یزید وارد کردند، وقتی بدان حال در پیش روی یزید ایستادند، سر امام را در رابر یزید می‌گذارند و این صحنه از سوزناک‌ترین صحنه‌هایی است که برای امام سجاد و خانم زینب اتفاق می‌افتد. چرا که یزید ملعون بر سر امام توهین کرده و شماتت می‌کند و با قرائت اشعاری خود را پیروز میدان می‌داند و به مردم اجازه حضور می‌دهد و در آن مجلس به لب‌های مقدس امام جلوی چشم اسرا خیزران می‌زند.[12] گویا در این مجلس است که یک مرد شامی به خود اجازه می‌دهد و این جسارت بزرگ را می‌کند. دختر امام حسین به نام فاطمه را از یزید به کنیزی می‌خواهد و با پاسخ تند دختر امام و خانم زینب سلام الله علیهما روبرو می‌شود و بعد از گفتگوئی میان حضرت زینب و یزید خانم زینب خطبه‌ای در مجلس یزید ایراد می‌کنند و شجاعانه به اعمال پلید یزید اشاره می‌کند و یزید را در مجلس خود رسوا و خار می‌کند. اسرا در مدتی که در شام بودند بنابر روایتی در یک خرابه صورت زندانی نگهداری می‌شدند[13] و در این مدت یزید ملعون چندین مرتبه خواست که امام سجاد ـ علیه‌السلام ـ را شهید کند که خانم زینب مانع می‌شدند. در مقاتل آمده که یزید خطیبی خواست که در اجتماع مردم صحبت کند و از یزید و معاویه ستاش کند و به امام علی و فرزندان آن حضرت جسارت کند و در رابطه با پیروزی ظاهری یزید به اصطلاح سخنرانی کند و خطیب ایراد سخن کرد و اوامر یزید را اجرا نمود و به ذم امام حسین ـ علیه‌السلام ـ پرداخت در این حین امام سجاد ـ علیه‌السلام ـ فرمود: ای یزید! به من اجازه بده بالای این چوب‌ها روم (منظور میزی بود که خطیب شامی روی آن صحبت می‌کرد) تا چند کلمه‌ای صحبت کنم که موجب خشنودی خداوند و اجر و ثواب حضار باشد. یزید نپذیرفت. ولی مردم اصرار کردند تا امام به منبر رفت امام خطبه‌ای خواند بعد از حمد و ثنای خدا خود را معرفی کردند، که اصل و نسبشان کیست به ماجرای کربلا و اسیری خود اشاره فرمودند. در مجلس غوغائی بر پا شد و همه علیه یزید همهمه می‌کردند یزید از مؤذن خواست که اذان بگوید. ولی امام از این اذان هم علیه یزید استفاده کرده و یزید را رسوا نمود.[14] از جمله وقایعی که برای اسرای اهل‌بیت در شام اتفاق افتاد بنا به گفته برخی منابع وفات دختر سه ساله امام حسین ـ علیه‌السلام ـ است . از کامل بهائی نقل شده اهل‌بیت ـ علیهم‌السلام ـ شهادت پدران را از کودکان خردسال پنهان می‌داشتند. و به آنها می‌گفتند که پدر شما سفر کرده، تا اینکه شبی دختری از امام حسین ـ علیه‌السلام ـ به نام رقیه از خواب بلند می‌شود و بهانه بابا را می‌گیرد و ضجه و ناله می‌کند و همه اهل خرابه با این کودک همنوا می‌شوند تا اینکه سر امام را در طشتی می‌آورند خانم رقیه سر را به بالین گرفته و با آن سر درد دل می‌کند. پدر بعد از تو محنت‌ها کشیدم بیابان‌ها و صحراها دویدم. واقعه دلخراشی که برای اسرا اتفاق افتاد این بود که علی‌رغم خواست آن بزرگواران مبنی بر ورود به شهر از جای خلوت و بطور جداگانه از سرهای مبارک ولی شمر ملعون دستور داد سرها جلوی کاروان اسرا و از دروازه ساعات که جمعیت انبوهی تجمع کرده بودند وارد کنند، و مردم غافل شام که از حقیقت ماجرا بی‌خبر بودند با مشاهده کاروان شادی و هلهله می‌کردند و بر سرها اهانت می‌نمودندبعد از مدتی دیدند که سر به یک طرف افتاد و کودک هم طرف دیگر او را حرکت دادند. دیدند که جان به جان آفرین تسلیم کرده[15] بعد از اینکه مردم شام بوسیله خطابه‌های حضرت زینب و امام سجاد ـ علیهما‌السلام ـ شناخت کامل از اسرای اهل‌بیت ـ علیهم‌السلام ـ یافتند یزید تحت فشار افکار عمومی و جهت جلوگیری از رسوائی بیشتر سه پیشنهاد از امام سجاد ـ علیه‌السلام ـ را خواست اینکه سر امام حسین را پس دهد، چیزهائی که غارت شده برگردانند، اسرا را در صورت کشتن امام سجاد با یک فرد امین به مدینه روانه کند ولی یزید سر امام را پس نداد و از کشتن امام منصرف شد و پیراهن کهنه امام حسین ـ علیه‌السلام ـ را با مقداری پول پس داد.[16] و اجازه داد که اسرای اهل‌بیت در شام برای شهدای کربلا عزاداری کنند. بعد از اینکه مدتی اسرا در شام مقیم بودند یزید از قتنه مردم بیمناک شده و از نعمان بن بشیر، که قبلاً امیر کوفه بود، خواست فردی پارسا و امین همراه اسرا آنها را بنا به خواست خودشان روانه مدینه نماید. راوی می‌گوید: هنگامی که اهل و عیال امام حسین ـ علیه‌السلام ـ از شام برگشتند و به عراق رسیدند از راهنمای کاروان خواستند که آنها را از راه کربلا عبور دهد و ایشان قبر امام حسین ـ علیه‌السلام ـ را زیارت کنند و چند روزی بعد از رسیدن به کربلا مشغول عزاداری و سوگواری برای امام و شهدای کربلا بودند.[17] گویا خروج اسرا از شام به طرف مدینه در بیستم صفر 61 بوده یعنی مدت 20 روز از ورود به شام تا خروج از آن طول کشیده، بعد از زیارت قبور شهدای کربلا راهی مدینه شدند و بالاخره زینبی که با برادران و اقوام خویش از مدینه خارج شده بود بدون برادر و خویشان و با رنج سفر و داغ شهداء و مصیبت‌هایی که در طول این مدت دیده بود وارد مدینه شد. باید در پایان نیز خاطر نشان شد که در این مختصر نمی‌شد همه وقایع اتفاق افتاده از کربلا تا شام و مدینه را توضیح داد و همچنین در اکثر منابع تاریخی به تاریخ دقیق خیلی از وقایع اشاره نشده بود

 ********************

پی نوشت ها :

 [1] . ابی مخنف، اولین مقتل سالار شهیدان، ترجمه و متن کامل وقعة الطف، سیدعلی محمد موسوی جزایری، انتشارات بنی‌الزهرا، چاپ اول 1380.

[2] . سید بن طاووس، اللهوف علی قتلی الطُّفوف، تحقیق و تقدیم شیخ فارس تبریزیان، چاپ: اسوه نوبت دوم، 1357، ص180.

[3] . شیخ عباس، قمی، ترجمه نفس المهوم (در کربلا چه گذشت)، انتشارات مسجد مقدس جمکران، چاپ پنجم، ـ صلی الله علیه و آله ـ 485، اولین مقتل سالار شهیدان، پیشین، ص349.

[4] . شیخ عباس، پیشین، همان، ص486، و شیخ عباس پیشین، همان، ص 351.

[5] . شیخ عباس، پیشین، همان، ص492، اولین مقتل، پیشین، ص353.

[6] . شیخ عباس قمی، ترجمه نفس المهوم، ترجمه محمدباقر کسره‌ای، انتشارات جمکران، چاپ پنجم، ص 490، ابی محنف، اولین مقتل سالار شهیدان، پیشین، ص 351.

[7] . شیخ عباس، پیشین، ص 492 و حسین نفس مطمئنه، محمدعلی عالمی، انتشارات هاد، چاپ اول، 1372، ص 306.

[8] . ابن مخنف، اولین مقتل سالار شهیدان، ترجمه وقعة الطف، سید علی محمد موسوی جزایری، انتشارات بنی‌الزهرا، چاپ اول، ص 361، و ترجمه نفس‌المهموم، پیشین، ص 519.

[9] . محمدعلی عالمی، حسین نفس مطمئنه، انتشارات هاد، چاپ اول، ص 329، خرداد 1372.

[10] . جواد محدثی، فرهنگ عاشورا، نشر معروف، ص 240، اسفند 1374.

[11] . ابو مخنف، مقتل‌الحسین، ترجمه سیدعلی محمد موسوی جزایری، انتشارات بنی‌الزهرا، چاپ اول، 1380، ص 385.

[12] . ابومخنف، پیشین، ص 387.

[13] . شیخ عباس قمی، نفس‌المهوم، ترجمه آیت‌الله شیخ محمد باقر کسره‌ای، ص 568، انتشارات صاحب‌الزمان جمکران، چاپ پنجم، 1374، ص 568.

[14] . ابومخنف، اولین مقتل سالار شهیدان، ترجمه سیدعلی محمد موسوی جزایری. انتشارات بنی‌الزهرا، چاپ اول 1380، ص 405.

[15] . محمدعلی، عالمی، حسین نفس مطمئنه، انتشارات هادی، چاپ اول، 1372، ص 350.

[16] . ابومخنف، پیشین، ص 408.

[17] . ابومخنف، پیشین، ص 411

بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ پنج شنبه 9 آذر 1391برچسب:بر اسرای کربلا چه گذشت؟, ] [ 16:4 ] [ اكبر احمدي ]



 

حادثه کربلا در میان اهل تسنن موجى ایجاد کرد که زبان و قلم دانشمندان آنان گاه ناخواسته و زمانى با شجاعت به توصیف وتجزیه و تحلیل آن پرداخته است.


کربلاشوكانى در كتاب «نیل الاوطار»

شوكانى در كتاب «نیل الاوطار»در رد بعضى از سخنوران دربارى مى‏گوید: به تحقیق عده‏اى از اهل‏علم افراط ورزیده، چنان حكم كردند كه: «حسین(علیه السلام)نوه پیامبر كه خداوند از او راضى باشد. نافرمانى‏یك آدم دائم الخمر را كرده و حرمت‏شریعت‏یزید بن معاویه را هتك‏كرده است.» خداوند لعنتشان كند، چه سخنان عجیبى كه از شنیدن‏آنها مو بر بدن انسان راست مى‏گردد.

 تفتازانى در كتاب «شرح العقاید»

تفتازانى در كتاب «شرح العقاید» مى‏نویسد:حقیقت این است كه رضایت‏یزید به قتل حسین(علیه السلام)و شاد شدن اوبدان خبر و اهانت كردنش به اهل‏بیت پیامبر(صلی الله علیه وآله)از اخبارى است كه‏در معنى متواتر است; هر چند تفاصیل آن متواتر نیست. درباره‏مقام یزید بلكه درباره ایمان او كه لعنت‏خدا بر او و یارانش‏باد. توافقى نداریم.

 جاحظ

جاحظ مى‏گوید: منكراتى كه یزید انجام داد، یعنى قتل حسین(علیه السلام)وبه اسارت گرفتن زن و فرزند او و ترساندن اهل مدینه و منهدم‏ساختن كعبه، همه اینها بر فسق و قساوت و كینه و نفاق و خروج ازایمان او دلالت مى‏كند.بنابراین، یزید فاسق و ملعون است و كسى كه از لعن او جلوگیرى‏كند، نیز ملعون است.شیخ محمد عبده مى‏گوید: هنگامى كه در دنیا حكومت عادلى وجود دارد كه هدف آن اقامه شرع و حدود الهى است و در برابر آن‏حكومتى ستمگر است كه مى‏خواهد حكومت عدل را تعطیل كند، بر هرفرد مسلمانى كمك كردن حكومت عدل واجب است; و از همین باب است‏انقلاب امام حسین كه در برابر حكومت‏یزید كه خدا او را خواركند. ایستاد

ابن حجر هیثمى مكى در كتاب «الصواعق المحرقه‏»

ابن حجر هیثمى مكى در كتاب «الصواعق المحرقه‏» مى‏نویسد: پسرامام حنبل در مورد لعن یزید از وى پرسید. احمد در جواب گفت: چگونه لعنت نشود كسى كه خداوند او را در قرآن لعن كرده است.آنجا كه مى‏فرماید:«فصل عسیتم ان تولیتم ان تفسدوا فى الارض و تقطعوا ارحامكم‏اولئك الذین لعنهم‏الله‏» و چه مفاسدى و قطع رحمى از آنچه یزیدانجام داد، بالاتر است؟!

 عبدالرزاق مقرم در كتاب «مقتل الحسین‏»

عبدالرزاق مقرم در كتاب «مقتل الحسین‏» مى‏گوید: به تحقیق‏گروهى از علما از جمله قاضى ابویعلى و حافظ ابن الجوزى وتفتازانى و سیوطى در مورد كفر یزید نظر قطعى داده‏اند و باصداقت تمام لعن او را جایز شمرده‏اند.

مولف كتاب «شذرات الذهب‏» مى‏نویسد: در مورد لعن یزید، احمدبن حنبل دو قول دارد كه در یكى تلویح و در دیگرى تصریح به لعن‏او مى‏كند. مالك و ابوحنیفه نیز هر كدام هم‏تلویحا و هم تصریحایزید را لعنت كرده‏اند; و به راستى چرا این‏گونه نباشد و حال‏آنكه او فردى قمار باز و دائم الخمر بود.

 شیخ محمد عبده

شیخ محمد عبده مى‏گوید: هنگامى كه در دنیا حكومت عادلى وجود دارد كه هدف آن اقامه شرع و حدود الهى است و در برابر آن‏حكومتى ستمگر است كه مى‏خواهد حكومت عدل را تعطیل كند، بر هرفرد مسلمانى كمك كردن حكومت عدل واجب است; و از همین باب است‏انقلاب امام حسین كه در برابر حكومت‏یزید كه خدا او را خواركند. ایستاد.امام شافعى :حادثه كربلا چنان در قلوب نفوذ كرد كه بسیارى از بزرگان اهل‏تسنن آن را در قالب شعر مطرح ساخته، اندوه خویش را ابرازكردند

سبط بن جوزى

از سبط بن جوزى در مورد لعن یزید پرسیده شد. او در جواب گفت: احمد حنبل لعن او را تجویز كرده است، ما نیز به خاطر جنایاتى‏كه درباره پسر دختر رسول خدا مرتكب شد، او را دوست نداریم; واگر كسى به این حد راضى نمى‏شود، ما هم مى‏گوییم اصل، لعنت كردن‏یزید است.

  امام شافعى

حادثه كربلا چنان در قلوب نفوذ كرد كه بسیارى از بزرگان اهل‏تسنن آن را در قالب شعر مطرح ساخته، اندوه خویش را ابرازكردند. امام شافعى كه در دوستى اهل‏بیت زبانزد است. درباره‏نهضت كربلا چنین سروده است:قتیل بلا جرم كان قمیصه صبیغ بماء الارجوان خصیب نصلى على المختار من آل هاشم و نوذى بنیه ان ذاك عجیب لئن كان ذنبى حب آل محمد(صلی الله علیه وآله) فذلك ذنب لست عنه اتوب هم شفعائى یوم حشرى و موقفى و بغضهم

للشافعى ذنوب

حسین(علیه السلام)كشته‏اى بى گناه است كه پیراهن او به خونش رنگین شده وعجب از ما مردم آن است كه از یك طرف به آل پیامبر درودمى‏فرستیم و از سوى دیگر فرزندانش را به قتل مى‏رسانیم و اذیت‏مى‏كنیم!

اگر گناه من دوستى اهل‏بیت پیامبر است، پس من هیچ‏گاه از آن‏توبه نمى‏كنم. اهل‏بیت پیامبر(علیهم السلام)در روز محشر شفیعان من هستند واگر نسبت‏به آنان دشمنى داشته باشم، گناهى نابخشودنى است.


منبع :

خبر آنلاین

 


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ پنج شنبه 9 آذر 1391برچسب:اهل تسنن درباره لعن یزید چه نظری دارند؟, ] [ 16:0 ] [ اكبر احمدي ]

راهی برای جذب برکات دنیوی و اخروی

 


واژه صلاه ، صلوه و جمع آن صلوات به معنی نماز خواندن و درود و تحیت است. صلی الله علیه یعنی
 
خداوند بر او درود فرستاد، در معجم الوسیط هم صلاه به معنای دعا است. صاحب المیزان در مورد کلمه
 
صلوه می گوید:«کلمه صلوه در اصل به معنای انعطاف بوده، و صلاه خدا بر پیغمبر به معنای انعطاف او
 
به وی است، به وسیله رحمتش، البته، انعطافی مطلق، چون در آیه شریفه صلات را مقید به قیدی
 
نکرده، و همچنین صلاه ملائکه او بر آن جناب، انعطاف ایشان است بر وی، به اینکه او را تزکیه نموده و
 
برایش استغفار کنند، و صلات مومنین بر او انعطاف ایشان است به وسیله درخواست رحمت برای او.»1

 


صلوات

راغب اصفهانی نیز در معنی صلوه معتقد است:«صلوات رسول الله و نماز

مسلمانان، تزکیه ایشان است. همچنین دعا و استغفار فرشتگان مثل مردم است

و صلاه که عبادت مخصوص است اصلش دعا است. و این عبادت خاص به این کلمه

نامیده شده است.»2

در تفسیر جوان نیز آمده است که «چنانچه صلوات به خدا نسبت داده

شود به معنی فرستادن رحمت است و هرگاه به فرشتگان و مومنان

منسوب گردد به معنی طلب رحمت می باشد.» 3

 صلوات در آینه قرآن و کلام معصوم (علیه السلام)

در سوره احزاب آیه 65 خداوند با تاکید می فرماید: «خدا و فرشتگان او بر پیامبر اسلام درود می فرستند، شما هم ای

کسانی که ایمان آورده اید بر او صلوات بفرستید، و آن طور که باید، تسلیم شوید.»خداوند در این آیه تاکید می کند که

ابتدا من و ملائکه بر پیامبر (صلی الله علیه وآله) صلوات می فرستیم و به پیروی از ما شما انسانها بر ایشان و آلش

سلام و درود بفرستید.در حکمت 163 نهج البلاغه آمده است «اذا کانت لک الی الله سبحانه حاجه فابدا

بمساله الصلاه علی رسوله ثم سل حاجتک فان الله اکرم من ان یسال حاجتین فیقضی احدا هما و یمنع

الاخری».«هرگاه از خدای سبحان درخواستی داری، بر پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) درود بفرست

سپس حاجت خود را بخوان، زیرا خداوند بزرگوارتر از آن است که از دو حاجت درخواست شده، یکی را

برآورده و دیگری را بازدارد.»از حضرت علی (علیه السلام) نیز روایت است که ایشان فرمودند «اصحاب گفتند ای

رسول خدا چگونه بر شما صلوات فرستیم که فرمود بگویید: خداوندا بر محمد و آل محمد صلوات فرست، همان گونه

که بر ابراهیم و آل ابراهیم صلوات فرستادی، راستی که تو ستوده و والایی، و بر محمد و آل محمد فزونی بخش،

همان گونه که بر ابراهیم و آل ابراهیم فزونی دادی، براستی که تو پسندیده و عظمایی تمام دعاهای صحیفه سجادیه

نیز با صلوات آغاز می شود و یا پایان می یابد. در برخی از دعاها نیز در اواسط دعا، صلوات فرستاده شده است زیرا

ائمه معتقدند صلوات، ذکر برآورده شدن حاجت است و در هر دعایی که صلوات فرستاده شود اجابت آن از سوی خدا

حتمی است.ایشان در دعای 44 به کرات صلوات را تکرار کرده و دعا برای حفظ توحید، رسیدن به منزلت بالا در نماز،

شناخت حرمت خدا را از خداوند مسالت می کند.امام صادق (علیه السلام) نیز در باب اهمیت صلوات می

فرمایند:«کسی که شهادت بدهد خدایی جز خدایی یگانه نیست و اگر شهادت دهد که حضرت محمد (صلی الله علیه

وآله) رسول خداست، ده هزار حسنه برای او نوشته می شود.»4

 کیفیت صلوات بر پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله)

در مورد کیفیت صلوات، روایات فراوانی است که درود و سلام بر پیامبر (صلی الله علیه وآله) را همراه با آلش مقبول

می دانند. این نوع کیفیت صلوات از منابع شیعه و سنی قابل اثبات است، چنانکه در صحیح مسلم، سن ابن داود

ترمذی، نسانی، موطا مالک، مسند احمد و سنن دارمی، از ابومسعود انصاری روایت کنند که گفت:

صلوات

«رسول خدا(صلی الله علیه وآله) آمد و با ما در مجلس سعد بن عباده نشست

«بشیربن سعده ابونعمان بن بشیر به او گفت: ای رسول خدا(صلی الله علیه وآله)

خداوند ما را فرمان داده تا بر شما صلوات فرستیم، چگونه بر شما صلوات فرستیم؟

راوی گوید: رسول خدا(صلی الله علیه وآله) (به گونه ای) ساکت شد که ما آرزو

کردیم ای کاش او چنین سوالی نکرده بود سپس فرمود بگویید خداوندا بر محمد و

آل محمد صلوات فرست، همان گونه که بر ابراهیم صلوات فرستادی، و بر محمد آل محمد فزونی بخش، همان گونه که

بر ابراهیم در جهانیان فزونی دادی.در کنزالعمال نیز از عایشه روایتی است که همین مضامین روایت قبل را دارد.

از حضرت علی (علیه السلام) نیز روایت است که ایشان فرمودند «اصحاب گفتند ای رسول خدا چگونه بر شما صلوات

فرستیم که فرمود «بگویید: خداوندا بر محمد و آل محمد صلوات فرست، همان گونه که بر ابراهیم و آل ابراهیم صلوات

فرستادی، راستی که تو ستوده و والایی، و بر محمد و آل محمد فزونی بخش، همان گونه که بر ابراهیم و آل ابراهیم

فزونی دادی، براستی که تو پسندیده و عظمایی»5

 برکات و ثواب صلوات

در باب ثواب صلوات روایات فراوانی است که تاکید می کند ده هزار بار حسنه دارد، رحمت و برکت و لطف و کرامت خدا

را به همراه دارد، معادل با پاداش و ثواب تسبیح و تکبیر خداست، ارتقاء درجه به همراه دارد، معادل سبحان الله و

الحمدالله و لا اله الا الله و الله اکبر است.

صلوات برکات فراوانی را برای شخص بدنبال دارد که برکات صلوات را می توان به برکت های دنیوی و

اخروی تقسیم کرد. در دنیا صلوات باعث برآورده شدن حاجت، ازدیاد مال، رفع فقر، بخشش گناهان، ادای

قرض، خوشبو شدن، درمان فراموشی، رفع نفاق، نجات از سختی، تندرستی، خواب مقصود دیدن و درک

امام قائم می شود.از ائمه(ع) آمده که هر کس در دنیا مداومت بر صلوات داشته باشد خصوصاً در روز

جمعه، صلوات، شفیع ایشان می شود در قیامت، همچنین صلوات بسیار،صلوات فرستنده را در روز

قیامت نزدیک ترین فرد به پیامبر قرار می دهد،خداوند از هر جهت بر فرد نور می تاباند، هفتاد حاجتش را

در قیامت برآورده می کند و او را در زیر عرش الهی قرار می دهد. همچنین این صلوات ها موجب

سنگینی اعمال در قیامت و افضل اعمال محسوب می شود و ذخیره ای خوب برای ایشان در قیامت به

حساب می آیدبرای اثبات برخی از موارد ذکر شده به کلام ائمه استناد می کنیم.حضرت رسول اکرم

(صلی الله علیه وآله) می فرمایند «صلوات فرستادن، فقر رابرطرف می کند»

امام صادق (علیه السلام) می فرمایند: هر کس بعد از نماز صبح و نماز ظهر بگوید:«اللهم صل علی محمد و آل محمد

وعجل فرجهم » (خدایا بر محمد و آلش درود بفرست و به فرجشان سرعت بخش) نخواهد مرد تا آن که امام قائم از

خاندان پیغمبر (علیه السلام) را درک و به ملاقاتش نایل آید.»

از دیگر برکات حائز اهمیت صلوات از بین رفتن گناهان است، چنانکه امام رضا به نقل از رسول خدا می

فرمایند:«الصلاه علی و علی اهل بیتی تذهب بالنفاق» «صلوات و درود بر من و خاندان من نفاق را از بین

می برد».

 برکات اخروی صلوات

و اما برکات اخروی صلوات را می توان به پنج مرحله تقسیم کرد. 1- عالم برزخ 2- قیامت 3- پل صراط 4- جهنم 5- بهشت.

برزخ

 

- عالم برزخ

مداومت بر صلوات، عذاب قبر را در عالم برزخ دور می کند، ظلمت گناه را از بین می

برد، عذاب را از همه اهل قبرستان دور می کند، ثواب صلوات سنگین تر از گناهان

است، صلوات، فریادرس ایشان در قبر است، چهره انسان را در برزخ نورانی و جان

کندن را راحت می کند.

ابوعلقه می گوید: پیامبر(صلی الله علیه وآله) بعد از نماز صبح رو به طرف ما کرد و فرمود: «اصحاب من! دیشب عمویم

حمزه و برادرم جعفر(طیار) را در خواب دیدم به آن دو نزدیک شدم و گفتم: پدر و مادرم فدایتان، کدام عمل را برتر

یافتید؟ پاسخ دادند: پدر و مادر به فدایت، ما صلوات بر تو، تشنه را سیراب کردن و محبت علی بن ابیطالب را برترین

اعمال یافتیم.»همچنین از ایشان نقل است که فرمودند: «الصلاه علی نور فی القبر» «صلوات بر من، نوری در قبر

است.»و نیز فرمود :«هر کس بر من صلوات زیاد بفرستد از تلخی مرگ و جان کندن ایمن گردد»

 - قیامت

از ائمه(علیه السلام) آمده که هر کس در دنیا مداومت بر صلوات داشته باشد خصوصاً در روز جمعه، صلوات، شفیع

ایشان می شود در قیامت، همچنین صلوات بسیار، صلوات فرستنده را در روز قیامت نزدیک ترین فرد به پیامبر قرار

می دهد، خداوند از هر جهت بر فرد نور می تاباند، هفتاد حاجتش را در قیامت برآورده می کند و او را در زیر عرش

الهی قرار می دهد. همچنین این صلوات ها موجب سنگینی اعمال در قیامت و افضل اعمال محسوب می شود و

ذخیره ای خوب برای ایشان در قیامت به حساب می آید.

از پیغمبر نقل است که فرمودند: «سه کس در روز رستاخیز آن روزی که سایه ای جز سایه خداوند نخواهد بود در زیر

عرش الهی خواهند بود: «عرض شد: یا رسول الله آنها چه کسانی هستند؟»شخصی از پیامبر پرسید: صلوات

فرستادن امت، ارسال تحفه ای است به نزد شما، آیا از جانب شما تحفه ای برای ایشان خواهد بود؟آن حضرت

فرمود:امروز، صلوات امت بر من، تحفه ای است از ایشان برای من، و فردا، تحفه من برای ایشان، در بهشت خواهد

بودفرمود: «آن کس که اندوه غمزده ای از امت من را برطرف سازد و کسی که سنت مرا زنده نماید و آن کس که فراوان

بر من صلوات فرستد.»

 - پل صراط

صلوات، راهنمای انسان در هنگام عبور از پل صراط است و نوری است که راه را بر او روشن می کند، چنانکه رسول

گرامی اسلام(صلی الله علیه وآله) می فرمایند: «اکثروا الصلاه علی فان الصلوه علی نور فی القبر و نور علی الصراط و

نور فی الجنه»«بر من بسیار درود بفرستید چرا که درود فرستادن بر من، برای صلوات فرستنده، نوری است در قبر و

نوری است بالای صراط و نوری است در بهشت.»

 - جهنم

صلوات انسان را از گرمای جهنم مصون می دارد و مانعی است در ورود به آتش جهنم.رسول خدا(صلی الله علیه وآله)

فرمودند: «لن یلج النار من صلی علی و من نسی الصلوه علی فقد أخطأ طریق الجنه» «آن کس که بر من درود

بفرستد، داخل آتش نخواهد گردید و هر کس درود فرستادن بر من را فراموش کند، از راه بهشت به خطا خواهد رفت.»

 - بهشت

صلوات فرستندگان در بهشت، حورالعین نصیبشان می شود، دوست پیامبر در بهشت شده و هفتاد هزار

قصر بهشتی دریافت می کنند، شراب سلسبیل می نوشند، در زمره خواص پیامبر وارد بهشت می

شوند. شخصی از پیامبر پرسید: صلوات فرستادن امت، ارسال تحفه ای است به نزد شما، آیا از جانب شما تحفه ای

برای ایشان خواهد بود؟آن حضرت فرمود:«امروز، صلوات امت بر من، تحفه ای است از ایشان برای من، و فردا، تحفه

من برای ایشان، در بهشت خواهد بود.»

 ************

پی نوشت:

1-(المیزان/ 61/705)

2-(مفردات/ 392)

3-(تفسیر جوان/71/ 623)

4-(ثواب الاعمال/ 32)

5-(کنزالعمال)

 


 


 منبع :

رادیو قرآن


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ چهار شنبه 8 آذر 1391برچسب:راهی برای جذب برکات دنیوی و اخروی, ] [ 18:30 ] [ اكبر احمدي ]

اهمیت فرستادن صلوات با عجل فرجهم

 


رایج شدن صلوات با «عجل فرجهم» در مجامع عمومی برآوردن خواسته امام عصر(عج) از شیعیان و لبیك به دعوت آن حضرت است كه در توقیع شریف فرمود:

« برای تعجیل فرج بسیار دعا كنید كه این فرج خود شماست»(بحارالانوار, جلد 53, ص183)

 


صلوات
در اهمیت گفتن «عجل فرجهم» بعد از صلوات

یكی از عوامل صالحی كه شایسته یك شخص منتظر می باشد گفتن

«عجل فرجهم» پس از صلوات است و در عین سادگی و سرعت از

بلندترین گام ها در جهت سرعت بخشیدن به ظهور آن حضرت است و از

كاری ترین ضربات بر پشت شیطان لعین بوده و او را خرد خواهد نمود و

خود موجب:ایجاد یكپارچگی در جهت وفای به عهد با امام عصر(عج)موجب دوری شیطان از شیعیان

موجب صف آرایی شیعیان به عنوان لشگر حق در برابر شیاطینپرداخت اجر رسول مكرم اسلام حضرت

محمد مصطفی(صلی الله علیه وآله)اظهار محبت به مغز و نور آل محمد(صلی الله علیه وآله) یعنی

حضرت ولیعصر (عج) مداومت به گفتن «عجل فرجهم» چه فردی و چه اجتماعی باعث توجه امام

عصر(عج) به انسان خواهد بود زیرا اظهار محبت موجب اظهار محبت متقابل آن حضرت خواهد شد، البته

فرستادن صلوات با «عجل فرجهم» باید همانند نماز با توجه كامل باشد تا مورد رضایت و قبول حضرت حق

قرار گیرد.صلوات با «عجل فرجهم» باید با صدای بلند و رسا گفته شود تا پشت شیطان و شیطان صفتان

بلرزد و در روایت است كه موجب خروج نفاق از دل انسان می شود.مطمئناً رایج شدن صلوات با «عجل

فرجهم» در مجامع عمومی برآوردن خواسته امام عصر(عج) از شیعیان و لبیك به دعوت آن حضرت است

كه در توقیع شریف فرمود:« برای تعجیل فرج بسیار دعا كنید كه این فرج خود شماست» (بحارالانوار, جلد

53, ص183)امام صادق (علیه السلام): دعا در چهار وقت مستجاب می شود: در نماز وتر(قنوت نمازوتر) ،

بعد از دمیدن سپیده دم ، بعد از اذان ظهر ، بعد از مغرب كسی كه می خواهد برای فرج امام عصر(عج)

دعا كنداگرتوجه به حقیقت داشته باشد خواهد دانست كه صلوات فرستادن در حقیقت دعا كردن برای

فرج آن حضرت است.صلوات چنانكه در روایات ذكر شده به معنی نزول رحمت پروردگار بر محمد و آل

محمد(صلی الله علیه وآله) است و رحمت پروردگار بر محمد و آل محمد(صلی الله علیه وآله) در عالم دنیا

با ظهور حضرت بقیه الله ارواحنا فداه آشكار شده و روشنایی می دهد و با ظهور آن حضرت است كه بر

جهانیان فضیلت محمد و آل محمد(صلی الله علیه وآله) یعنی خدایا آن رحمت مخصوص خود بر محمد و

آل محمد (یعنی حكومت جهانی آن را ) برسان ما وقتی صلوات می فرستیم از خدای تعالی می خواهیم

بر محمد و آل محمد(صلی الله علیه وآله) رحمتی را نازل فرماید كه ظهور آن را به همراه داشته باشد و

به واسطه این رحمت كره خاكی ما را از تاریكی, جهل و دوری از معنویت و انسانیت بدر آمده و به عظمت

و فضیلت محمد و آل محمد(صلی الله علیه وآله) پی برده و به وسیله آنان به زندگی دست یابد چرا كه

اكنون در مردگی بسر می برد.

امام زمان
دعا برای ظهور امام زمان (عج)

بهترین اوقات دعا كردن برای امام زمان(عج):

امام صادق(علیه السلام) فرمود در چهار زمان و ساعت بكوشید برای دعا

كردن:هنگام وزیدن بادها ، هنگام از بین رفتن سایه ها ، هنگام باریدن باران

، هنگامی كه اولین قطره از خون شهید بر زمین می افتد. بدانید كه در این

وقت درهای آسمان گشوده می شود .«مكارم اخلاق» امام صادق (علیه السلام): دعا در چهار وقت

مستجاب می شود:در نماز وتر(قنوت نماز وتر) ، بعد از دمیدن سپیده دم ، بعد از اذان ظهر ، بعد از مغرب

.«مكارم اخلاق»

 صلوات فرستادن

امام صادق(علیه السلام) فرمود: آنگاه بر محمد و آل محمد(صلی الله علیه وآله) صلوات بفرست و بعد از

دعا برای فرج حوائج شخصی خود را بخواه كه چنین دعایی مورد اجابت قرار خواهد گرفت.

 دیدار با امام عصر(عج)

دیدار با امام زمان(عج) مربوط به مرحوم حاج محمد علی فشندی تهرانی كه یكی از اخیار و صالحین بوده

و در زمان ما اتفاق افتاده است:در مسجد جمكران قم اعمال را بجا آورده و با همسرم می آمدم دیدم

آقایی نورانی داخل صحن شد و قصد دارند طرف مسجد بروند گفتم این سید در این هوای گرم تابستان از

راه رسیده تشنه است ظرف آبی به دست او دادم تا بنوشد پس از آنكه ظرف آب را پس داد گفتم آقا شما

دعا كنیدو فرج امام زمان(عج) را از خدا بخواهید. فرمود:شیعیان ما به اندازه آب خوردنی مارا نمی خواهند

اگر بخواهند دعا می كنند و فرج می رسد.(شیفتگان حضرت مهدی(عج) جلد اول)دعا برای فرج موجب

استجابت دعاهای شخص دعا كننده برای خودش است بعضی از فوائد دعا برای فرج حضرت ولی

عصر(عج)دعا برای فرج موحب فرج خواهد شدموجب زیاد شدن نعمتهای پروردگار می گردد.سبب

ناراحتی و اضطراب شدید شیطان می شود.موجب نجات از فتنه های آخرالزمان می گردد.دعا برای آن

حضرت موجب دعا كردن متقابل امام عصر(عج) برای دعا كننده است.دعا برای فرج موجب استجابت

دعاهای شخص دعا كننده برای خودش است.دعا برای فرج اداء اجر رسالت پیامبر اكرم (صلی الله علیه

وآله) است.موجب آمرزیده شدن گناهان می شود.دعا برای فرج انشا الله تعالی موجب تشرف به محضر

مقدس حضرت بقیه الله (عج) در خواب یا بیداری می شود.دعا كننده اگر قبل از ظهور آن حضرت از دنیا

برود می تواند برای یاری آن حضرت در وقت ظهور به دنیا باز گردد.دعا برای فرج وفا نمودن به عهد و

پیمان با پروردگار و ائمه هدی(علیه السلام) است.دعا كننده برای فرج به ثوابهای احسان به والدین

حقیقی می رسد.دعا كننده برای فرج به ارزشهایی كه برای رعایت كننده امانت مقرر شده است خواهد

رسید.موجب كامل شدن ایمان می شود.پس بیاد امام زمان(عج) محبوب دل شیعیان و امید دل

مستضعفان و حامی ستمدیدگان در هر زمان با صلوات بر محمد و آل محمد و گفتن جمله عجل فرجهم

تعجیل فرج ذخیره الهی را از درگاه ایزد منان خواهیم خواست. «اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل

فرجهم»موجب خوشحالی رسول خدا(صلی الله علیه وآله) میگردد.دعا برای فرج موجب طول عمر

انسان می گردد.دعا كننده برای فرج را ائمه هدی(علیه السلام) به خوبی و رستگاری خواهند

شناخت.خداوند متعال او را در عبادت یاری می نماید.شفاعت او را در حق هفتاد هزار گنهكار خواهند

پذیرفت.دعا برای فرج موجب درخشش بیشتر نور معرفت امام زمان(عج) در قلب انسان می شود.

 آنچه مهم است اینكه:

نسل حاضر خصوصا شیعیان به واسطه فراموش نمودن امام زمان(عج) به بلای عظیم محرومیت از آن

حضرت مبتلا شده اند، مانند سرزمینی كه در گذشته از بی آبی خشك شده و تبدیل به شوره زار گردیده

است اگر نسل های قبل از این زمین را بی آب رها كردند، نسل حاضر نیز همان برنامه را ادامه داده و

اقدامی برای آبیاری دلهای خشكیده و تشنه كه از دوری آب حیات یعنی امام زمان(عج) شكاف برداشته

ننموده است پس اگر نسل حاضر از پیر و جوان, زن و مرد خصوصاً جوانهای تشنه لب ما كه شیفته

معنویات هستند ولی كسی نیست به آنها آب زلال محبت امام زمان ارواحنا فداه را بچشاند بپا نخیزند و یاد

امام زمان(عج) را  در این دوران زنده و با آن حضرت خود را آشنا نكنند در این بلای عظیم همچنان باقی

خواهند ماند.پس بیاد امام زمان(عج) محبوب دل شیعیان و امید دل مستضعفان و حامی ستمدیدگان در

هر زمان با صلوات بر محمد و آل محمد و گفتن جمله عجل فرجهم تعجیل فرج ذخیره الهی را از درگاه

ایزد منان خواهیم خواست.

«اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم»

 


 

 


منبع :

اسلام پدیا ؛ مقاله علی محمدصیادی

 

 


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ چهار شنبه 8 آذر 1391برچسب:اهمیت فرستادن صلوات با عجل فرجهم , ] [ 18:19 ] [ اكبر احمدي ]

آن چه پیش رو دارید گزیده‌ای از سخنان حضرت آیت الله مصباح یزدی دامت برکاته در دفتر مقام معظم

رهبری است که در تاریخ 8/12/86 ایراد فرموده‌اند. باشد تا این رهنمودها چراغ فروزان راه هدایت و

سعادت ما قرار گیرد.مى‏دانیم خداى متعال بر ما منت گذاشته و معرفت اهل بیت علیهم السلام را به اندازه‏ى

ظرفیت و لیاقتمان به ما مرحمت کرده است. در پیشگاه الهى، معرفت، محبت و توسل به اهلبیت علیهم السلام

جایگاه رفیعى دارد. معتقدیم که باید در فرح و سرورشان و هم چنین در عزا و حزنشان مشارکت داشته باشیم که این

هم عبادت است و شاید از خیلى از عبادت‌ها هم مؤثرتر باشد؛ هم از لحاظ وسعت برکت و هم از لحاظ عمق. اکنون

سؤالاتى مطرح مى‏شود، این که اصلاً چرا خداى متعال این‌قدر به مسئله ‏ى اهلبیت علیهم السلام به صورت‌هاى

مختلف اهتمام دارد؟ چه سری است که ولایتشان رکن ایمان است؟ چرا عبادت بدون ولایت آنها پذیرفته نمى‏شود؟

انسان براى تکاملش باید عبادت کند؛ «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاّ لِیَعْبُدُونِ»، چرا در کنار نماز، قرائت قرآن یا

سایر عبادات، یک کار هم همین عرض ارادت به پیشگاه اهلبیت علیهم السلام است؟ سرّ این که روى مسئله‏ى

ولایت و شفاعت اهلبیت علیهم السلام تکیه شده است چیست؟ 

از اثر ، پی به مؤثر

یکى از بهترین راه‌ها برای شناخت اشخاصى که داراى کمالات بالایى هستند شناخت آثارشان است. اگر آثار علمای

بزرگ را ندیده بودیم، به عظمت مقام آنها پى نمى‏بردیم. شناختن آثار راهى است براى شناختن مؤثر. شناختن

مخلوق راهى است براى شناختن خالق. هر قدر این مخلوق کامل‌تر، ممتازتر و برجسته‏تر باشد، انسان بهتر مى‏تواند

خالقش را بشناسد. اگر بدانیم خدا چه مخلوقات داراى کمالاتى آفریده است و چه شاهکارهایى در خلقت

به کار برده که کامل‌ترین این شاهکارها در وجود مقدس ائمه‏ى معصومین و اهلبیت علیهم السلام ظهور

کرده، آن وقت خدا را بهتر مى‏شناسیم. این یک راه و یک دلیل برای این است که ما باید آنها را بشناسیم؛

که اگر نشناسیم باب بزرگى از معرفت خدا را به روى خودمان مسدود کرده‌ایم. مگر ما خدا را از کجا

مى‏شناسیم؟! قرآن مى‏گوید از راه دیدن شتر خدا را بشناسید؛ «أَ فَلا یَنْظُرُونَ إِلَى الْإِبِلِ کَیْفَ خُلِقَتْ» این راه

ساده‏اى است براى اشخاص متعارف؛ ولى مسئله خیلى از اینها بالاتر است.

وقتی به منافقین گفته مى‏شود که بیایید تا پیامبر صلی الله علیه وآله برایتان استغفار کند، سرهایشان را تکان
 
می‌دهند و مى‏گویند: خودمان استغفار مى‏کنیم؛ چرا به در خانه‏ى پیامبر برویم؟ «وَ رَأَیْتَهُمْ یَصُدُّونَ وَ هُمْ مُسْتَکْبِرُونَ»؛
 
زورشان مى‏آید و کسرِ شأنشان مى‏شود! این استکبار، على الله است

واسطه رحمت و مغفرت الهی

در اینکه ما براى آمرزش گناهان‌مان به درِ خانه ‏ى پیغمبر اکرم و اهلبیت علیهم السلام برویم در خود قرآن تصریح شده

است: «وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جأوکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ»، بهره‏هایى که ما در عالم

تکوین داریم به طفیل وجود آنهاست. بعضى از این مطالب در زیارت جامعه‏ى کبیره آمده است و این هم منّتى است

که اهلبیت علیهم السلام بر ما گذاشته‌اند و اینها را به ما یاد داد‌ه‌اند تا خودشان را بشناسیم. این نشانه ‏ى لطف و

محبتشان است که اگر خودشان اینها را نفرموده بودند، چگونه عقلمان مى‏رسید؟

بِکُمْ فَتَحَ اللَّهُ وَ بِکُمْ یَخْتِمُ وَ بِکُمْ یُنَزِّلُ الْغَیْثَ وَ بِکُمْ یُمْسِکُ السَّمَاءَ أَنْ تَقَعَ عَلَى الْأَرْضِ إِلَّا بِإِذْنِهِ وَ بِکُمْ یُنَفِّسُ

الْهَمَّ وَ یَکْشِفُ الضُّرّ.َ خدا به شفاعت پیامبر اکرم و اهلبیت علیهم السلام گناهان مردم را مى‏آمرزد و اگر کسى از

رفتن به درِ خانه‏ى اهلبیت امتناع کند، مشمول شفاعتشان نخواهد شد. خدا این راه را براى ما باز کرده است؛

دلیلش چیست؟

«وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ تَعالَوْا یَسْتَغْفِرْ لَکُمْ رَسُولُ اللّهِ لَوَّوْا رُؤسَهُمْ وَ رَأَیْتَهُمْ یَصُدُّونَ وَ هُمْ مُسْتَکْبِرُونَ»؛ وقتی به

منافقین گفته مى‏شود که بیایید تا پیامبر صلی الله علیه وآله برایتان استغفار کند، سرهایشان را تکان می‌دهند و

مى‏گویند: خودمان استغفار مى‏کنیم؛ چرا به در خانه‏ى پیامبر برویم؟ «وَ رَأَیْتَهُمْ یَصُدُّونَ وَ هُمْ مُسْتَکْبِرُونَ»؛

زورشان مى‏آید و کسرِ شأنشان مى‏شود! این استکبار، على الله است. خداوند می‌فرماید: این راه را براى شما باز

کرده‌ام، چون شما به طور مستقیم لیاقت ندارید تا حرفتان را بشنوم، زیرا آن قدر پست و سیاه و آلوده‏اید. این راه

برای این است که بیایید کمی پاکیزه و تطهیر و ذوب شوید. لیاقت پیدا کنید تا رحمت من شاملتان شود. اما مى‏گویند:

نمى‏خواهیم؛«لَوَّوْا رُؤسَهُمْ». نتیجه‏ى این استکبار این است که، «سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَسْتَغْفَرْتَ لَهُمْ أَمْ لَمْ تَسْتَغْفِرْ

لَهُمْ لَنْ یَغْفِرَ اللّهُ لَهُمْ» حالا اگر تو هم برایشان استغفار کنى فایده ندارد. تا این روح استکبار در آن‌ها هست خدا

هرگز اینها را نخواهد بخشید.


 


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ چهار شنبه 8 آذر 1391برچسب:چرا ولایت اهل بیت علیهم السلام؟!, ] [ 18:14 ] [ اكبر احمدي ]
صفحه قبل 1 ... 26 27 28 29 30 ... 74 صفحه بعد
.: Weblog Themes By Weblog Skin :.
درباره وبلاگ

اين وبلاگ متعلق به كانون فرهنگي وهنري امام حسن مجتبي (ع) شهر سلامي است ؛ اين وبلاگ در خصوص انعكاس فعاليت هاي ( فرهنگي وهنري ؛ قرآني ؛ اعتقادي ديني مذهبي ؛ وتربيتي راه اندازي شده است
موضوعات وب
امکانات وب
ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





اك
اك

آمار وبلاگ:

بازدید امروز : 120
بازدید دیروز : 474
بازدید هفته : 594
بازدید ماه : 1984
بازدید کل : 175546
تعداد مطالب : 733
تعداد نظرات : 12
تعداد آنلاین : 1

اك

اك اك اك اك