كانون فرهنگي وهنري امام حسن مجتبي (ع) امور فرهنگي وهنري قرآني تربيتي اعتقادي
| |||||||
|
جواز سجده بر مهر / مناظره
یکی از مراجع تقلید میگوید: روزی در مسجد النّبی، در مدینه نماز صبح را بجا آوردم، و در آن روضه مقدسه در کنار منبر نشسته بودم، و آیاتی از قرآن را تلاوت میکردم، در این میان یک نفر مرد شیعی به آنجا آمد و در طرف چپ من ایستاد و مشغول نماز شد، در جانب راست من، دو نفر که ظاهراً از اهالی مصر بودند، به ستون مسجد تکیه داده و نشسته بودند، آن مرد شیعی، در بین نماز، دست در جیب خود کرد تا مهر تربت یا سنگی را درآورده و در سجود، بر آن سجده کند. ![]() یکی از آن دو نفر که به ستون تکیه نموده بود، به رفیق خود گفت: «این عجمی را نگاه کن که میخواهد بر سنگ سجده کند!!» مرد شیعی به رکوع رفت، و پس از رکوع، بر سجده رفت و پیشانی خود را روی قطعه سنگی نهاد، ناگهان دیدم یکی از آن دو نفر با شتاب برخاست و به سوی آن مرد شیعی رفت، تا به او اعتراض کند و سنگ را از زیر پیشانی او بردارد، قبل از آنکه به او برسد، دستش را گرفتم و با خشونت به او گفتم: چرا نماز مرد مسلمانی را باطل میکنی، که در این مکان شریف در کنار قبر منوّر رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ نماز میخواند؟ گفت: او میخواهد روی سنگ سجده کند. گفتم: مگر چه مانعی دارد که او بر سنگ سجده کند، من هم بر سنگ سجده میکنم؟ گفت: چرا و برای چه؟ گفتم: او شیعه و پیرو مذهب جعفری است، من هم معتقد به مذهب جعفری هستم، آیا جعفر بن محمد، امام صادق ـ علیه السّلام ـ را میشناسی. گفت: آری. گفتم: آیا او از اهل بیت رسول اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ است؟ گفت: آری. گفتم: او رئیس و پیشوای مذهب ما است، و میگوید: سجده بر این فرشها و زیلوها جایز نیست، بلکه باید بر چیزهایی که از اجزاء زمین است سجده کرد. مرد سنّی اندکی سکوت کرد و سپس گفت: دین یکی است و نماز یکی است. اهل البیت ادری بما فی البیت: «اهل خانه به آنچه که در خانه هست، آگاهتر میباشد»، بستگان رسول خدا ـ صلّی
الله علیه و آله ـ به دستورهای آن حضرت، از دیگران، باخبرتر هستند، آگاهی امام صادق ـ علیه السّلام ـ به
دستورهای پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ ، از ابوحنیفه کمتر نیست، او میفرماید: باید در نماز بر اجزاء زمین، سجده
کرد، ولی سجده کردن بر پشم و پنبه جایز نیست
گفتم: اگر دین یکی است، نماز یکی است، پس چرا شما اهل تسنن در نماز هنگام قیام چندگونه نماز میخوانید، بعضی از شما (مانند مذهب مالکی) دستهای خود را آزاد میگذارد، بعضی دیگر از شما دستها را بر سینه میچسباند، با اینکه دین یکی است، و نمازی که رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ انجام میداد، به یک شکل بود، شما در پاسخ این سؤال میگویید: ابوحنیفه یا شافعی یا مالک، یا احمد بن حنبل، چنین و چنان گفتهاند (با اشاره دست، چگونگی نماز آنها را به او فهماندم) او گفت: آری آنها چنین گفتهاند. گفتم: جعفر بن محمد، امام صادق ـ علیه السّلام ـ رئیس مذهب ما که اعتراف کردی او از خاندان رسالت است به ما چنین فرموده است، با توجه به اینکه: اهل البیت ادری بما فی البیت: «اهل خانه به آنچه که در خانه هست، آگاهتر میباشد»، بستگان رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ به دستورهای آن حضرت، از دیگران، باخبرتر هستند، آگاهی امام صادق ـ علیه السّلام ـ به دستورهای پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ ، از ابوحنیفه کمتر نیست، او میفرماید: باید در نماز بر اجزاء زمین، سجده کرد، ولی سجده کردن بر پشم و پنبه جایز نیست، اختلاف بین ما و شما همانند اختلاف خود شما در چگونگی دستها هنگام قیام نماز است، که اختلاف در فروع دین است، نه در اصول دین، و هیچگونه ربطی به شرک ندارد. سخن که به اینجا رسید، همه کسانی که از اهل تسنن در آنجا بودند و مذاکرات ما را میشنیدند، مرا تصدیق نمودند، در این هنگام با خشونت به او (که میخواست مهر را از دست مسلمان شیعی بگیرد) حمله کردم و گفتم: «آیا از رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ شرم نمیکنی؟ به شخص مسلمانی که در کنار قبر مقدس پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ نماز میخواند، حمله میکنی تا نمازش را باطل کنی، با اینکه او مطابق مذهب خود نماز میخواند، همان مذهبی که مذهب خاندان صاحب این قبر شریف است. «الذین اذهب الله عنهم الرجس و یطهرهم تطهیراً؛ آنان که خداوند هرگونه پلیدی را از ساحت مقدس آنها دور فرموده و آنها را منزه و پاک ساخته است.»[1] همه حاضران او را سرزنش کردند، و به او گفتند: چرا به این مسلمانی که طبق عقیده و مذهب خود، نماز خوانده، تندی کردهای؟ و از من عذرخواهی نمودند. *************** پی نوشت ها : [1] . چنانکه آیه 33 سوره احزاب بر این مطلب دلالت دارد. بخش دین تبیان
منبع :اندیشه قم برگرفته از / آیت الله سید عبدالله شیرازی-الاحتجاجات العشرة مع العلماء، فی المکة و والمدینه، ص 13
موضوعات مرتبط: برچسبها: [ سه شنبه 7 آذر 1391برچسب:جواز سجده بر مهر / مناظره, ] [ 18:57 ] [ اكبر احمدي ]
تنها راه سعادت![]()
«لقد جاءکم رسولٌ من أنفسکم عزیزٌ علیه ما عنتمّ حریصٌ علیکم بالمؤمنین رؤوفٌ رحیمٌ». (توبه/129) محققاً برای شما پیغمبری آمد از خود شما، که سخت است برای او رنج کشیدن شما، حریص است بر هدایت و نجات دادن شما از هرگونه رنجی که بر شما برسد، رئوف و مهربان است بر اهل ایمان. از آن جایی که همّ این پیغمبر رحمت در دوره رسالت خود به تمام معنی، مصروف بر این بود که امت خود را از جهالت و نادانی نجات دهد و ایشان را به راه حق، سعادت و ایمان به خدا راهنمایی کند، و بر راهنمایی ایشان و تأمین سعادت دو جهانی بر ایشان حریص بود و همواره تا وقت رحلت خود غمخوار امت بود؛ لذا پیش از مردن و رفتن به جوار رحمت الهی به امر و اختیار خدا، جانشین ها و حافظ هایی برای دین و شریعت خود به مردمان معرفی فرمود، که غیر از نبوت و پیغمبری، همه صفات و فضایل و علوم و کمالات آن حضرت در ایشان جمع بود تا هر کدام بعد از دیگری ـ تا قیام قیامت ـ هادی و راهنمای مردم و حافظ دین، کتاب و سنت آن حضرت و مبین آن ها باشند و به صدای رسا و زبان معجز بیان خود به جهانیان گوشزد فرمود که: «إنّی تارکٌ فیکم الثّقلین کتاب الله و عترتی لن یفترقا حتّی یردا علیّ الحوض ما إن تمسّکتم بهما لن تضّلوا و لن تزّلوا». من در میان شما امت دو چیز نفیس وزین و گران بهایی را باقی گذرنده ام که کتاب خدا و عترت من، که اهل بیت منند، که این دو هرگز از همدیگر جدا نمی شوند تا وقتی که بر من نزد حوض کوثر وارد شوند. مراد از عترت، اهل بیت آن پیغمبرند که آیه تطهیر به شهادت شیعه و سنی در شأن ایشان نازل شده که دلیل عصمت
و طهارت ایشان است و کتاب و عترت تا قیام قیامت هرگز از همدیگر جدا نخواهند بود تا بر پیغمبر وارد شوند، نزد
حوض کوثر.
یعنی تا قیامت، مادامی که شما این دو را دست آویز خود قرار دهید و به آن ها چنگ بزنید هرگز گمراه نمی شوید و هرگز نخواهید لغزید. این حدیث شریف از متواترات احادیث در نزد شیعه و سنی است و هیچ تردیدی در صدور آن نیست. این حدیث محتوی نکات و دقایقی است که تصریحاً و تلویحاً از آن استفاده می شود. در این جا برخی از وجوه آن، تذکر داده می شود: اول، عظمت، بزرگی و بزرگواری این دو ثقل در نزد پیغمبر صلی الله علیه وآله است. دوم، برای گمراه نشدن و نلغزیدن امت دست آویز لازم است. سوم، هر کس لیاقت دست آویزی برای امت را ندارد و آن باید چیزی و کسی باشد که برای اصلاح امور دنیا و آخرت ایشان صلاحیت داشته باشد. چهارم، باید آن کسی که دست آویز قرار داده می شود از هر جهت عالم به مصالح و مفاسد مردمان باشد. پنجم، آن دست آویز باید معصوم از خطا، گناه، سهو و نسیان باشد تا گفتار و رفتار او مورد اطمینان مردمان باشد. ششم، آن دست آویز باید از جانب خدا منصوب باشد که مردم نتوانند او را عزل و نصب کنند و باید پیغمبر به امر خدا او را نصب و معرفی کند. هفتم، باید قانونی کلی در میان مردمان باشد برای کلیة امور مردم در هر عصری تا قیام قیامت، که کسی نتواند آن را لغو کند. هشتم، باید آن کسی که این قانون به او سپرده شده از هر جهت، عالم به تمام مندرجات آن باشد، به نحوی که کسی نتواند در دانستن آن قانون به او ایرادی وارد کند. ![]() نهم،آن قانون کتاب خدا قرآن است، که بر پیغمبر صلی الله علیه وآله نازل فرموده و تفصیل و بیان هر چیزی در آن آمده است. دهم، آن که مبیّن آن قانون، عترت آن پیغمبری است که این قانون بر او نازل شده است. یازدهم، آن که مراد از عترت، اهل بیت آن پیغمبرند که آیه تطهیر به شهادت شیعه و سنی در شأن ایشان نازل شده که دلیل عصمت و طهارت ایشان است. دوازدهم، آن که کتاب و عترت تا قیام قیامت هرگز از همدیگر جدا نخواهند بود تا بر پیغمبر وارد شوند، نزد حوض کوثر. سیزدهم، جدا نشدن این دو از یکدیگر تا قیامت، دلیل است بر این که همیشه باید حجتی از جانب خدا بر روی زمین باشد، که از فرموده رسول خدا (حتّی یردا علیّ الحوض) فهمیده می شود؛ زیرا که اگر زمین از عترت پیغمبر خالی شود پیش از وارد شدن بر حوض در میان ایشان و قرآن افتراق و جدایی حاصل می شود و مصداق کلمة «لن یفترقا» که برای نفی ابد و همیشگی است، صادق نخواهد بود. چهاردهم، پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله، که عترت و کتاب را قرین و عدیل یکدیگر قرار داده، دلیل است بر این که بعد از پیغمبر افضل از همه خلق عترت آن جناب بوده و احدی افضلیت بر ایشان نداشته یا در فضل مساوی با ایشان نبوده که او را عدیل و قرین قرآن قرار دهد و اگر بود بر پیغمبر واجب بود که عترت خود را امر کند تا به آن متمسک شوند. پانزدهم، بی نیازی عترت از همه امت که از کلمة «لن یفترقا» نیز استفاده می شود. شانزدهم، از جملة « لن یفترقا» چنین فهمیده می شود که عترت طاهره، عالم به جمیع علم کتاب اند. زیرا که اگر بعضی از آن را بدانند و بعضی را ندانند در میان ایشان و کتاب، افتراق حاصل است، و افتراق نادان با آن چه را که ازکتاب نمی داند مسلم است. عترت او بر تمام معانی و حقایق این کتاب عالم و بااطلاع اند و از قرآن جدا نیستند، و امت در فهم آن ناچارند از این که
به ایشان مراجعه کنند و از هر جهت در فهم قرآن، معارف دینی و احکام تکلیفی خود محتاج اند به ایشان متمسک
شوند تا از ضلالت و گمراهی برکنار باشند
هفدهم، مردم باید برای حفظ از گمراهی و لغزش به کتاب و عترت متمسک شوند. هجدهم، متمسکین به کتاب و عترت، هرگز گمراه نخواهند شد و از طریق حق و نجات نخواهند لغزید. نوزدهم، توسل به کتاب تنها برای گمراه نشدن و نلغزیدن از طریق حق و نجات کافی نیست و همچنین است تمسک به عترت تنها، زیرا که هر دو لازم و ملزوم یکدیگرند. بیستم، عترت را قرین قرآن قرار دادن و ایشان را محل تمسک معرفی کردن، به التزام عقل، دلیل صریح است برخلافت و امامت و ولایت ایشان، که از جانب خدا و رسول خداست. بیست و یکم، همه امت نیازمندند که در کلیه امور و شئون به کتاب و عترت متمسک شوند و راه هدایت ایشان منحصر در تمسک به کتاب و عترت است، و إلّا گمراه می شوند. بیست و دوم، علم کتاب در نزد مردم نیست و اگر در میان مردم کسی بود به غیر از عترت که عالم به همه علم کتاب باشد، بر پیغمبر صلی الله علیه وآله واجب بود که او را به مردم معرفی فرماید؛ زیرا که آیات کتاب بر دو قسم است: «محکمات» و «متشابهات». و مسلم است که از محکمات آن جز کمی از احکام استنباط نمی شود و به تفسیر اجمالی آن هم، احدی راه ندارد، هم چنان که متشابهات، و بواطن آن را هم نمی دانند، مگر آن کسی که خدا قرآن را در خانه او نازل فرموده، و کسی که خدا او را به امامت و وصایت رسول خدا اختیار فرموده، و او را بر اسرار خود مطلع ساخته، و رسول خدا در این حدیث شریف او را معرفی فرموده به کلمه «لن یفترقا» که کاشف از آن است که عترت او بر تمام معانی و حقایق این کتاب عالم و بااطلاع اند و از قرآن جدا نیستند، و امت در فهم آن ناچارند از این که به ایشان مراجعه کنند و از هر جهت در فهم قرآن، معارف دینی و احکام تکلیفی خود محتاج اند به ایشان متمسک شوند تا از ضلالت و گمراهی برکنار باشند.
منبع: کتاب «ولایت کلیه»، علامه سید محمد حسن میرجهانی طباطبایی، صص 117-120. (با اندکی تصرف). موضوعات مرتبط: برچسبها: انتخاب همسر در بهشت
آیا میشود آنهایی که در این دنیا زن و شوهر بودهاند در آن دنیا هم زوج باشند آیا این یک قانون کلی است که مردان و زنان صالحه این دنیا، در آن دنیا هم زوج همدیگر باشند یا اینکه اختیار به دست زن میباشد و او میتواند دیگری را انتخاب کند؟
![]() پاسخ در چند محور ارائه میشود: 1. قبل از هر چیز باید اشاره شود که جزئیات نحوه زندگی انسان در آخرت از نظر بسیاری از مسایل به طور کامل و صد درصد با تمام امور جزئی برای کسی جزء حضرات معصومین ـ علیهم السّلام ـ روشن نیست و ما تنها بر اساس برخی آیات و روایات به مواردی بسیار اندک از نحوه زندگی در آخرت آگاه هستیم. 2. نکته دیگر آن است که جریان پیوند زناشویی که از طریق ازدواج بین یک مرد و زن پدید میآید تنها مربوط به عالم دنیا است و زنانی که در دنیا همسری داشتهاند ملزم نیستند که در آخرت هم با همان شخصی زندگی کنند. چون عقد زناشویی که بین آن دو خوانده شده مربوط به زندگی دنیایی آنهاست و در آخرت هر کسی مهمان عمل خود است و اختیار خود را دارند. لکن در برخی روایات اشاره شده که در آخرت خداوند زنان مؤمنه را به صورت حورالعین در میآورد و با همسران صالح خود در بهشت نیز زندگی میکنند.[1] اما این گونه روایات به مفهوم آن نخواهد بود که زنان مجبور باشند که در آخرت نیز با همسران دنیایی خود زندگی کنند. اما اگر خود بخواهند میتوانند.[2] و هم چنین در تفسیر مجمعالبیان آمده که مراد از زنانی که در بهشت نصیب انسان میشوند همین زنانی هستند که مؤمنین در دنیا دارند ولی در آخرت به صورت حورالعین در میآیند و با همسران خود در بهشت زندگی میکنند.[3] از این مطلب معلوم میشود که در بهشت نیز زنان میتوانند با همسران دنیایی خود زندگی کنند. در برخی روایات آمده که پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ فرمود:در بهشت بازاری است که در آن جا هیچ خرید و
فروشی نیست مگر صورتهایی از مردان و زنان هر کس میل و اشتهای صورتی را داشته باشد در آن بازار داخل
میشود و آن جا مجتمع حورالعین است. از این روایت نیز به خوبی بدست میآید که زنان مثل مردان میتواند مردی
مورد علاقه خود را در بازار بهشتی بیابند و با آن زندگی کند
سرانجام زنانی که شوهرانشان اهل جهنم استسرانجام زنان بی شوهر و یا زنانی که شوهرشان اهل جهنم است نظیر آسیه زن فرعون، در بهشت چه خواهد شد؟ باید گفت: چون در بهشت برای بهشتیان همه چیز فراهم است و هرگونه لذت در اختیار آنان قرار میگیرد،[4] طبق این اصل کلی برای آن دسته از زنان در بهشت همسران صالح بهشتی فراهم خواهد شد تا آن دسته از زنان مؤمنه در کنار آن همسران خود زندگی خوب و شیرین داشته باشد. (توضیح این مسئله در بند بعدی خواهد آمد) مثلاً در قرآن کریم آمده: (و فیها ما تشتهیه الانفس و تلذ الاعین)[5] یعنی در بهشت آنچه دل میخواهد و چشم از آن لذت میبرد موجود است و از آن جا که جمله (ما تشتهیه الا نفس) همه نوع لذتها را شامل میشود.[6] میتوان گفت که زنان بهشتی از داشتن همسران صالح بهشتی بهرهمند خواهد بود. و در آیه دیگر نیز به همین مسئله که هر چه مورد آرزوی بهشتیان باشد تأکید شده و فرمود: (و لکم فیها ما تشتهی انفسکم و لکم فیها ما تدّعون)[7] یعنی برای شما هر چه بخواهید در بهشت فراهم است و هر چه طلب کنید به شما میدهند . و روشنتر از همه این آیه مبارکه است که میفرماید: (و لهم فیها ازواج مطهره)[8] یعنی برای بهشتیان در آن جا همسران پاک و پاکیزه است. از مجموع این آیات به خوبی به دست میآید که زنان بهشتی همانند مردان بهشتی از هرگونه لذت دل خواه بهره مند خواهند بود و از جمله لذت زندگی با همسر دل خواه.[9] و هم چنین در برخی روایات آمده که پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ فرمود:در بهشت بازاری است که در آن جا هیچ خرید و فروشی نیست مگر صورتهایی از مردان و زنان هر کس میل و اشتهای صورتی را داشته باشد در آن بازار داخل میشود و آن جا مجتمع حورالعین است.[10] از این روایت نیز به خوبی بدست میآید که زنان مثل مردان میتواند مردی مورد علاقه خود را در بازار بهشتی بیابند و با آن زندگی کند. ****************** پی نوشت ها : [1] . مجلسی، بحارالانوار، ج 8، ص 213. [2] . همان. [3] . طبرسی، مجمعالبیان، ج 1 ـ 2، ص 81، ذیل آیه 25، سوره بقره. [4] . سوره واقعه، آیه 21. [5] . سوره زخرف، آیه 7. [6] . ناصر مکارم، پیام قرآن، ج 6، ص 273. [7] . سوره فصلت، آیه 31. [8] . سوره بقره، آیه 25. [9] . ناصر مکارم، پیام قرآن، ح 6، ص 260. [10] . جامع الاخبار، فصل 137، ص202. موضوعات مرتبط: برچسبها: [ سه شنبه 7 آذر 1391برچسب:انتخاب همسر در بهشت, ] [ 18:32 ] [ اكبر احمدي ]
قسمت اول این مبحث مهم در زمینه عزاداری سید الشهدا را خواندید. در این قسمت ادامه بحث را مطالعه بفرمایید. مطرح كردنمواردسست معارف اسلامى و ورود خواب در عرصه معارف و یا ملاقات هاى دروغین. اعتقادى كه با خواب درست شود با خواب هم مىرود. در كجاى معارف اسلامى داریم كه اهل بیت(ع) كسى را با خواب و رؤیا هدایت كرده باشند، در كجاى سیره اهل بیت ملاقات با ولى الله الاعظم به این ابتذالى در آمده است كه هم اینك در كتابها نوشته و در جلسات گفته مىشود. آقایى در كتابش مىنویسد: عیال اینجانب مكرر حضور امام زمان شرفیاب شده است! و یا آدرس امام زمان(عج) این است!! اینها نه تنها خدمت به امام زمان(عج) نیست بلكه ضربه به این اعتقاد مقدس است كه بیش از 350 آیه قرآن تأویل به آن شده و ده ها دلیل محكم و متقن دارد. مرحوم علامه سید مهدى بحرالعلوم كه از اعاظم علماى امامیه است مىگوید در زمان غیبت كبرى براى بعضى از حاملین اسرار و علماى ابرار توفیق تشرف حاصلمی گرددو به دیدار امام نائل مىشوند ولى چون مأمور به كتمان دیدارند حكم خدا را در پوشش اجماع ابراز مىدارند.(36) شیخ انصارى این نظر را پذیرفته و فرموده، در غایت ندرت است(37) حصول آن را براى او حدى من العلما قبول كرده است.(38) آیتالله العظمى وحید خراسانى بارها فرمودند ملاقات در غیبت كبرى به دو صورت واقع مىشود؛ 1. ملاقات در حال اختیار؛ 2. ملاقات در حال اضطرار. ملاقات در حال اختیار منحصر به افرادى نظیر سید بن طاووس است كه احیاناً امام را دیده و شناخته و از او كسب فیض كردهاند اما ملاقات در حال اضطرار مربوط به افرادى است كه در حال گرفتارى شدید به ذیل عنایت امام توسل مىشوند و امام خود یا توسط افرادى كه دارند از او دستگیرى مىنمایند و نیز فرمودند آنها كه در اثر لیاقت و شایستگى به فیض دیدار موفق مىشوند به كسى نمىگویند.
از مراجع عظام تقلید چنین سؤال شده است: برخى از افراد در جلسات یا عزادارى ادعاى ارتباط با معصومین خصوصاً امام زمان(عج) كرده و بدینوسیله ضمن استفادههاى مادى، از احساسات دینى مردم سوء استفاده مىنمایند و اینگونه مسائل در جلسات مختلف خصوصاً مجالس زنانه رو به ازدیاد است. با توجه به ادعاى ارتباط با معصومین و واسطه بودن آنان و برخى تبعات اخلاقى كه موجب سست شدن اعتقادات مردم به مسائل دینى مىشود مستدعى است نظر مبارك را درباره شركت در این جلسات و هرگونه تقویت و ترویج این افراد بیان فرمایید؟
آیتالله العظمى صافى چنین پاسخ دادهاند:ادعاى ارتباط خاص با حضرت حجت عجل الله تعالى فرجه الشریف در زمان غیبت، دروغ است و شركت در مجالسى كه چنین ادعاها می شود حرام است و مؤمنین باید بى اساس بودن چنین ادعا را براى مردم بیان كنند كه گمراه نشوند. آیتالله العظمى سیستانى: این افراد دروغگو و دجالند و در صورتی كه امكان هدایت آنها نباشد باید مردم را متوجه نموده تا از آنان دورى كنند. آیتالله العظمى تبریزى: این مطالب اساس ندارد و تقویت و ترویج این امور موجب وهن مذهب و جایز نیست مؤمنین باید با شركت نكردن در این مجالس و تذكر دادن به افراد كارى كنند كه این مجالس از بى رونقى تعطیل شود.(39) موضوعات مرتبط: برچسبها: [ دو شنبه 6 آذر 1391برچسب:آسیب شناسی محرم و عزاداری آن, ] [ 16:12 ] [ اكبر احمدي ]
عرضه دروغ در این عرصه ها، آفت دیگر این مجالس است. ما معتقد نیستیم که هدف وسیله را توجیه کند و چون هدف مقدس است پس از دروغ استفاده شود. این دردی است که صد سال قبل مرحوم محدث نوری در "لؤلؤ و مرجان" از آن نالیده و به نحو مبسوط در نکوهش دروغ و دروغگویی در عزاها سخن گفته اند و نمونه هایی هم آورده اند. شهید مطهری درباره این کتاب می گوید که من خیال نمی کنم در هیچ کتاب درباره دروغ به طور کلی به اندازه ای که در این کتاب بحث شده، بحث شده باشد. چنین کتابی شاید در دنیا وجود نداشته باشد(33).نقل چند نکته در اینجا گفتنی است: 1.برخی مطالبی که در رابطه با سالار شهیدان گفته می شود دروغ بودنش بیّن است مثل آن که گفته می شود طول نیزه سنان 60 ذراع بوده و از بهشت آمده و یا عدد کسانی که با امام حسین جنگیدند 000/600 نفر سواره بودند، یک میلیون پیاده! و یا 000/800 نفر! امام حسین 000/300 نفر آنها را کشت، حضرت عباس 000/25 نفر آنها را! در حالی که نص تاریخی مورد اعتماد می گوید عدد لشکر یزید 000/30 یا 000/80 یا 000/100 بیشتر نبوده است و عدد کسانی که سیدالشهدا کشته 1800 نفر بوده اند... برخی مطالب است که دروغ بودنش بیّن نیست ما باید در برابر مطالب دروغ بیّن، موضع داشته باشیم اما دروغ غیر بیّن را باید تأمل کرد. 2.باید توجه داشت پرورش روضه یعنی متن را محور قرار دادن و همان را توضیح دادن دروغ نیست، آن چنانکه زبان حال هم اگر وهن آمیز نباشد دروغ نیست. 3.ملاک صحت و سقم و راست و دروغ بودن هم تنها منابع معروف نیست، چه بسا مطلبی که در منابع دست دوم هست و صادق است و چه بسا مطلبی که در منابع دست اول هست و دروغ است. به هر حال دروغ از آفات همیشه مجالس عزا بوده است لیکن حرف این است فراوانند کسانی که می خواهند روضه درست بخوانند ولیکن منبع مورد اعتماد ندارد منابعی مثل نفس المهموم، لهوف و... بخشی از روضه های راست است نه همه آنها. در اینجا، جا دارد که از حوزه های علمیه گله کنیم که آیا این همه که از روضه های دروغ می نالید آیا گامی در جهت تدوین روضه های درست برداشته اید؟ سوگوارانه باید گفت نه. فراوانند جوان های متدینی که میگویند ما می خواهیم روضه درست و صحیح بخوانیم شما کتاب به ما معرفی کنید، ولی متأسفانه کار نشده است. به هر حال دروغ همیشه حرام است به ویژه آنجا که با آن مقدسات هتک شود. مسوغات کذب (مواردی که اجازه دروغ گفتن داریم) در فقه ما روشن است: یکی در مقام ضرورت است "الدین اکره و قلبه مطمئن بالایمان" و دیگر جهت اصلاح بین مردم "المصلح لیس بکذاب". هیچ نداریم که گریاندن مردم برای اهل بیت(ع) هم از مسوغات کذب است! طرح مطالب ذلت آمیز، تعبیرهایی همچون زینب مضطر و... امام زین العابدین بیمار و... که ذلت از ساحت مقدس اهل بیت(ع) به دور است. که: "ولله العزة و لرسوله و للمؤمنین"(34) حسینی که نه تنها خودش نماد عزت است حتی به بازماندگان خویش هم تأکید بر حفظ عزت دارد: "یا اختی انی اقسمت علیک فابرئ قسمی لا تشقی علی حبیبا ولا تخمشی علی وجهاً ولا تدعی علیّ بالویل و الثبور اذا انا هلکت"(35)؛ خواهرم تو را قسم می دهم که پس از من گریبان چاک مزن، سیلی بر صورت مزن، و بر من واژه های وای و نابودی را به کار مبر. آن وقت با این همه تأکید کسی بیاید بگوید: پس از آن که عبیدالله بن زیاد عمربن سعد را به سوی امام حسین(ع) فرستاد تا با آن حضرت بجنگد (چون انبوه سپاهیان عمرسعد را دید و فهمید که با یاران اندکش توان مقابله با آنها را ندارد) به عمربن سعد گفت یکی از سه پیشنهاد مرا بپذیر: 1.رهایم کن از همان راهی که آمدم برگردم! 2.یا بگذار بروم به مرز و سرحدات ترک و با آنها بجنگم! 3.و یا مرا پیش یزید ببر تا دستم را در دست او بگذارم و با او بیعت کنم تا او خودش درباره من حکم کند! عمربن سعد این سه پییشنهاد را از طرف امام حسین(ع) به ابن زیاد گزارش داد اما ابن زیاد هیچ کدام را قبول نکرد و به عمرسعد نوشت حسین بیش از این دو راه ندارد یا باید زیر فرمان من درآید و به حکم من تسلیم شود و یا کشته شود! این قطعاً دروغ است ذلت است، و با ساحت مقدس سیدالشهدا(ع) سازگاری ندارد گرچه آن را ابن قتیبه دینوری، ابوالفرج اصفهانی، ابن عساکر دمشقی، ابن اثیر جزری و مانند آنها نقل کرده اند. *************************** پی نوشت ها:1.شورا، آیه 23. 2.حج / 32. 3.نساء / 48. 4.سنن ابن ماجه، ج 1، ص 88. 5.مقتل خوارزمی، ج 1، ص 88. 6.مجمع الزوائد هیثمی، ج 9، ص 189. 7.مقتل خوارزمی، ج 1، ص 159. 8.مقتل خوارزمی، ج 2، ص 167. 9.در این زمینه ر.ک: سیرتنا و سنتنا سیره نبینا از مرحوم علامه امینی و کتاب اقناع اللائم از مرحوم سید محسن امین. 10.کامل الزیارات، ص 174. 11.قیام عاشورا در کلام و بیان امام خمینی. 12.همان. 13.همان. 14.روزنامه جمهوری اسلامی 5/3/83. 15.کشف الاسرار، ص 173. 16.کشف الاسرار، ص 141. 17.سوره شوری، 23. 18.سوره سبأ، 47. 19.سوره فرقان، 57. 20.اهل البیت فی الکتاب و السنه. 21.نهج البلاغه، خطبه 97. 22.اهل البیت فی الکتاب و السنه، ص 101 به نقل از کشف الغمه، ج 2، ص 35. امالی طوسی، 483، کفایه الاثر، ص 111. 23.مجله هیأت ماهنامه تخصصی هیأت رزمندگان اسلام شماره 9، ص 5 و ص 6. 24.الغدیر، ج 2، ص 295. 25.الغدیر، ج 2، ص 307، الانمانی، ج 17، ص 43. 26.سوره نساء، آیه 171. 27.سوره مائده، آیه 77. 28.مسند احمد بن حنبل. 29.بحارالانوار، ج 25، ص 284. 30.بحارالانوار، ج 18، ص 552/ مستدرک الوسائل، ج 18، ص 17. 31.بحارالانوار، ج 25، ص 266. 32.اهل البیت فی الکتاب و السنه. 33.مجموعه آثار، ج 17، ص 613. 34.سوره منافقون، آیه 8. 35.ارشاد مفید 260. 259/ تاریخ طبری، ج 4، ص 318 و ص 319. موضوعات مرتبط: برچسبها: [ دو شنبه 6 آذر 1391برچسب:دروغ, ] [ 16:9 ] [ اكبر احمدي ]
دیگر آسیب، طرح مسایل غلوآمیز در عزاداریهاست "حسین اللهی شدن"! "زینب اللهی شدن"! و از این رهگذر خود را مقدس جلوه دادن. قرآن کریم از غلو نهی می کند "یا اهل الکتاب لا تغلوا فی دینکم ولا تقولوا علی الله الا الحق." (26) ای اهل کتاب، غلو در دین نکنید و بر خدا جز حق نگویید. "قل یا اهل الکتاب لا تغلوا فی دینکم." (27) ای اهل کتاب در دینتان غلو نکنید. پیامبر(ص) فرمود: "ایکم والغلو فی الدین فانما هلک من کان قبلکم بالغلو فی الدین"(28). از غلو در دین بپرهیزید، گذشتگان شما با غلو در دین هلاک شدند. امامان ما شدیدترین برخورد را با غُلات داشتند. امیرالمؤمنین(ع) فرمود: "اللهم انی بریء من الغلاه کبراءه عیسی بن مریم من النصاری اللهم اخذلهم ابداً ولا تنتصر منهم احداً"(29)؛ خدایا من از غلات بیزارم همانند بیزاری حضرت عیسی از نصاری. خدایا آنها را تا همیشه خوار کن و هیچ کدام از آنها را یاری مکن. و برخی از غلاتی را که مدعی ربوبیت مولا علی(ع) بودند سوزاند(30). امام صادق(ع) فرمود: "احذروا علی شبابکم الغلاه لا یفسدوهم فان الغلاه شر خلق الله یصغرون عظمه الله و یدعون الربوبیه لعبادالله و الله ان الغلاه اشر من الیهود النصاری و المجوس و الذین اشرکوا"(31)؛ از جوانان خود از شر غلات بر حذر باشید مباد آنها را فاسد کنند همانند غلات بدترین بندگان خدا هستند عظمت خداوند را تحقیر کرد و ادعای خدائی برای بندگان خدا دارند. به خدا قسم غلات بدتر از یهود و نصاری و مجوس و مشرکان هستند. امام رضا(ع) فرمود: "لعن الله الغلاه ... لا تقاعدوا هم ولا تصادقوا هم و ابرأء منهم بریء الله منهم"(32)؛ خدا غلات را لعنت کند... همنشین اینها نشوید طرح دوستی با آنها نریزید، همان گونه که خداوند از انها برائت جسته شما هم برائت بجویید. در رابطه با غلات چهار کتاب زیر خواندنی است: 1.الجذور التاریخیه و النفسیه للغلو و الغلاه تألیف سامی العزیزی؛ 2.شبهه الغلو عنه الشیعه تألیف دکتر عبدالرسول غفار؛ 3.پژوهشی درباره طوایف غلاه تا پایان غیبت صغری و موضع ائمه در این باره تألیف اسکندر اسفندیاری، 4.غالیان کاوشی در جریان ها و برآیندها تألیف نعمت الله صفری فروشانی. با این همه انزجاری که ما از اهل بیت(ع) از غلات می بینیم متأسفانه می بینیم که همچنان در برخی از عزاداری ها باز نمونه هایی از غلو مطرح می شود که تأثیر فراوانی در تخریب چهره ائمه(ع) داشته و دارد و سبب می شود چهره شیعه که پیوسته چهره ای دین مدار و منطقی بوده، چهره ای تحریف شده و نادرست معرفی گردد. موضوعات مرتبط: برچسبها: [ دو شنبه 6 آذر 1391برچسب:غلو , ] [ 16:5 ] [ اكبر احمدي ]
از اموری که در زندگی انسانها نقش ایفا میکند، نوع دریافت و دیدگاه نسبت به مفاهیم پیروزی و شکست است. در یک مبارزه هدفدار، وقتی اهداف مبارزان تامین شود پیروزند، هر چند خودشان فتح نظامی به دست نیاورند. تحقق هدفها هر چند در زمانی دیرتر یا حتی برای نسل آینده صورت پذیرد، برای مبارزان، پیروزی است. از سوی دیگر، در هر مقطع زمانی، تکلیفی که بر دوش انسان است اگر عملی شود، (عمل به وظیفه) نیز یک پیروزی است هر چند به شکست ظاهری پایان پذیرد. امام حسین علیهالسلام هدفی جز اعتلای حق و بقای دین و نهی از منکر و مبارزه در راه عزت و کرامت انسانی نداشت. به این هدف نیز رسید، هر چند خود و یارانش در عاشورا به شهادت رسیدند. رسوا ساختن چهره تزویرگرانه امویان، شکستن جو رعب و وحشت در قیام علیه سلطه جور، دمیدن روح احساس تعهد و مسوولیت در برابر اسلام و مسلمین، پدید آمدن انگیزههای جهاد و مبارزه در راه حق، همه از اهداف حسینی در نهضت عاشورا بود و اینها همه تحقق یافت. پس امام حسین، چهره پیروز نبرد عاشورا است. ![]() پس چنان نیست که پیروزی، تنها غلبه نظامی باشد. پیروزی خون بر شمشیر از همین نوع پیروزیهای راستین است. روزی در مدینه، ابراهیم بن طلحه از امام زینالعابدین علیهالسلام سوال کرد که در ماجرای عاشورا چه کسی غالب و پیروز است؟ امام فرمود: اِذا دَخَلَ وَقتُ الصَّلوةِ فَاَذِّن و اَقِم، تَعرِفُ مَنِ الغالِبُ» (1)؛ چون وقت نماز فرا رسید، اذان و اقامه بگو، خواهی شناخت که پیروز کیست! این همان پیروزی در قالب تحقق اهداف است، هر چند دیدگان ظاهربین آن را پیروزی نبینند.از منظر دیگر، آنان که زندگی را همراه با عقیده پاک و درست میگذرانند و در راه آن عقیده فداکاری هم نشان میدهند، اینان پیروزند و به تعبیر قرآن به «اِحدَی الحُسنَيَینِ»- یکی از دو پیروزی - میرسند، چه کشته شوند، چه غلبه یابند. (2)در دید عاشورایی، شهیدان این راه پیروزند، چون شهادت، فوز اکبر و رستگاری عظیم است و بازماندگان از کاروان شهادت، حیات بی فتح دارند، چرا که از نصرت حق کوتاهی کردهاند و چه شکستی تلختر از این؟ سیدالشهداء علیهالسلام هنگام خروج از مدینه، قلم و کاغذی طلبید و جملهای کوتاه که یک دنیا عظمت و پیام بلند در آن نهفته بود، نگاشت. نامه، پس از نام خدا خطاب به بنیهاشم، تنها همین جمله بود: «... فَاِنَّ مَن لَحِقَ بی مِنکُم اُستُشهِدَ و مَن تَخَلَّفَ لَم یَبلُغِ الفَتحَ، والسّلام.» (3) هر که به من بپیوندد، به «شهادت» میرسد و هر کس هم تخلف کند و بازماند، به «فتح» نمیرسد، والسلام! ****************
پينوشتها: 1- امالی، شیخ طوسی، ص 66. 2- مضمون آیه 52 سوره توبه. 3- مناقب ابن شهر آشوب، ج 4، ص 76. موضوعات مرتبط: برچسبها: [ جمعه 3 آذر 1391برچسب:پیروزی و شکست در زندگي, ] [ 8:29 ] [ اكبر احمدي ]
در فرهنگ اسلام، امامت منصبی الهی است که پس از نبوت برای تبیین مکتب و حفظ دستاوردهای نهضت اسلامی و اجرای حدود و احکام خدا در جامعه از مسیر رهبری و ولایت، پیشبینی شده است.فلسفه سیاسی اسلام برای مدیریت جامعه بر مبنای دین، در قالب و شکل «امامت» تجلی میکند. از این رو، از شاخصههای امامت نیز، همچون نبوت، علاوه بر صلاحیتهای علمی و تقوایی، «جعل الهی» و «نصب» است.اهلبیت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به لحاظ صلاحیتهای خاص و نزدیکی بیشتر به سرچشمه دین، شایستهتر از دیگران برای تصدی زمامداری مسلمیناند. آنچه که در غدیر خم اتفاق افتاد، تاکیدی مجدد بود که رسالت پیشوایی امت پس از رسول خدا صلی الله علیه و آله، بر عهده امام برتر و شایستهترین فرد پس از آن حضرت، یعنی امیرالمومنین علی علیهالسلام است.هر چند که عدهای ریاستطلب و زورمدار با راهاندازی غوغای سقیفه، مسیر امامت مسلمین را در بستری دیگر انداختند و امت را از امامت علی علیهالسلام محروم کردند، ولی این حق، از آنِ حضرت بود و خود او پیش از رسیدن به خلافت و پس از آن در درگیری و مناقشاتی که با خلفا و معاویه داشت و پس از شهادتش، امامان دیگر شیعه، پیوسته بر این حق راستین تاکید کردهاند و آن را حق مسلم خویش دانستهاند و دیگران را غاصب این منصب دانستهاند.قیام عاشورا، جلوهای از این حقخواهی و باطلستیزی در ارتباط با این والاترین رکن جامعه اسلامی بود. گرچه امام مجتبی علیهالسلام بنا به مصالح و شرایطی با معاویه قرارداد صلح امضا کرد، امام حسین علیهالسلام نیز تا وقتی معاویه زنده بود، به عهدنامه برادر شهیدش وفادار ماند، اما این خاندان پیوسته نسبت به امامت مسلمین و منصب خلافت، مدعی بودهاند و پیوسته میکوشیدند در حد توان و امکان، با بیدارسازی مردم و تهیه مقدمات و زمینهچینیهای لازم، این عنصر مهم و رکن اساسی اسلام را جامه عمل بپوشانند.در این راستا، امامان شیعه، از جمله اباعبدالله الحسین علیهالسلام چند برنامه محوری داشتند: 1- تبیین جایگاه امامت و ویژگیهای امام؛ 2- تبیین عدم صلاحیت دیگران برای تصدی این منصب؛ 3- بیان شایستگی و احقّیت خود بر امامت مسلمین . امام حسین علیهالسلام در هر سه مورد، سخنان بلندی دارد که به گوشهای از آنها اشاره میشود.
شرایط امام امام حسین علیهالسلام پس از دریافت نامههای گروهها و چهرههای بارزی از بزرگان شیعه در کوفه که او را دعوت به آمدن به کوفه میکردند تا در سایه امامت ایشان به قیام علیه یزید بپردازند، نامهای به آنان نوشت و توسط دو پیک فرستاد و ضمن آن به اعزام مسلم بن عقیل اشاره نمود و در پایان نامه افزود:«فَلَعَمری ما الاِمامُ الاّ الحاکمُ بِالکِتابِ، اَلقائِمُ بِالقِسطِ، الدّائِنُ بِدینِ الحَقِّ، الحابِسُ نَفسَهُ عَلی ذاتِ اللهِ»(1) ؛ به جانم سوگند، امام، جز آن که به کتاب خدا حکومت و داوری کند و قیام به قسط و عدل نماید و به دین حق گردن بنهد و خود را وقف راه خدا کرده باشد، نیست.این بیان، نشان دهنده ویژگیهای امام راستین از دیدگاه اوست. چنین پیشوایی، تجلی دین خداست و معرفت او ضروری و اطاعتش حتمی است و اعتقاد و شناخت نسبت به چنین امامی جزء توحید است. در کلامی از آن حضرت، در پاسخ کسی که میپرسد «خداشناسی» چیست؟ میفرماید: این که اهل هر دوره و زمانی، پیشوایی را که اطاعت او بر آنان واجب است، بشناسند. (2)شیخ صدوق در ذیل این حدیث میافزاید: مقصود آن حضرت این است که مردم هر دوره باید بدانند که خداوند، هرگز در هیچ دورهای آنان را بدون امام معصوم وانمیگذارد و اگر کسی خدایی را بپرستد که برای مردم «حجت» اقامه و تعیین نکرده است، در واقع غیر خدا را پرستیده است.پس شناخت امام مفترض الطاعه و سپردن زمام اختیار به ولایت و هدایت او، شرط صحت خداپرستی و زمینه خداشناسی کامل است. در یکی از زیارتهای آن حضرت آمده است:خدایا! گواهی میدهم که اینجا قبر حبیب و برگزیده توست، آن که به کرامت تو نائل آمده است، آن که با شهادت به او عزت و شرافت بخشیدهای و میراث پیامبران را به او عطا کردهای و او را «حجت» بر بندگان خود قرار دادهای. (3)در فرازی از یک زیارتنامه دیگر میخوانیم:شهادت میدهم که تو امام راشد و راهنمایی؛ قیام به حق کردی و به آن عمل کردی. گواهی میدهم که اطاعت از تو واجب است؛ سخن تو صدق و راست است و تو با حکمت و موغطه نیکو به راه پروردگارت دعوت کردی. (4) صلاحیت خود و نفی صلاحیت دیگران وقتی الگوی کلی امامت و ویژگیهای پیشوای صالح بیان شد، انطباق آن عنوان بر شخص خاص، محور دیگر بحث است. رهبر نهضت عاشورا، در جاهای مختلف، با بیان جایگاه والای اهلبیت پیامبر و بر شمردن فضایل شخصی خود و برخورداریاش از ملاکهای امامت، همچنین با ذکر نقاط ضعف و اشکالهای اساسی و غیرقابل اغماض در امویان به ویژه یزید بن معاویه، ذهنیت جامعه اسلامی را به سمت و سوی «امام صالح» سوق میدهد. نمونههای این هشدار و تبیین فراوان است که به تعدادی از آنها اشاره میشود:امام حسین علیهالسلام در مسیر راه کوفه، پس از برخورد با سپاه حرّ، در خطابهای که پس از برگزاری نماز جماعت، خطاب به آنان ایراد نمود، فرمود:ای مردم! اگر تقوای خدا پیشه کنید و حق را برای صاحبانش بشناسید، خدا از شما بیشتر راضی خواهد بود. ما دودمان پیامبریم و به عهدهداری این امر (حکومت) ولایت بر شما، از دیگرانی که به ناحق مدعی آنند و در میان شما به ستم و تجاوز حکومت میکنند، سزاوارتریم. (5)در نامهای که پس از برخورد با سپاه حرّ به بزرگان کوفه مینویسد، پس از بر شمردن این که این جماعت (زمامداران اموی) پیرو شیطانند و حدود الهی را تعطیل کرده و فساد را آشکار ساخته و حلال را حرام و حرام الهی را حلال کرده و بیتالمال را برای خود برداشتهاند، میفرماید: «و اَنّی اَحَقُّ بِهذا الاَمرِ لِقَرابَتی مِن رَسول الله...» (6) و خود را به دلیل نزدیکتر بودنش به پیامبر، برای حکومت بر مسلمین شایستهتر میبیند.وقتی که آن حضرت در مدینه بود، خیر مرگ معاویه رسید و ولید به دستور یزید، میخواست از آن حضرت بیعت بگیرد. حضرت فرمود: ای امیر! ما خاندان نبوت و معدن رسالت و محل رفت و آمد فرشتگان و نزول رحمتیم. خداوند به ما آغاز کرده و به ما ختم نموده است. ولی یزید، مردی تبهکار و شرابخوار و آدمکُش است که فسق علنی میکند، کسی مانند من با کسی همچون او بیعت نمیکند، ولی ما و شما صبح کنیم و منتظر باشیم و نگاه کنیم که کدام یک از ما به بیعت و خلافت سزاوارتریم؟! «نَنتَظر و تَنتَظِرونَ اَیُّنا اَحَقَّ بِالخِافَةِ وَالبَیعةِ.» (7)این دیدگاه را امام حسین علیهالسلام، از سالها قبل نسبت به یزید داشته است. معاویه در ایام حیات خود وقتی برای ولایتعهدی یزید، تلاش میکرد و میکوشید تا نظر موافق بزرگان و شخصیتها را جلب کند، در مدینه دیداری با ابن عباس و امام حسین علیهالسلام داشت و میخواست از آنان بیعت بگیرد. امام حسین علیهالسلام از گستاخی او انتقاد کرد و فرمود:این که به کمال رسیدن و سیاست و تدبیر یزید را نسبت به امت پیامبر یاد میکنی؛ میخواهی مردم را به توهم اندازی! گویا چهرهای پنهان و ناشناخته را توصیف میکنی یا اطلاع خاصی داری! یزید، خودش گواه رای اوست، او برای همان کارهایی که مشغول است مثل بازی با سگها، کبوتربازی، نوازندگی و عیاشی، بهتر است، بیش از این بار ستم بر دوش مکش. (8)امام در نامهای خطاب به معاویه درباره همین موضوع و خلافکاریهای او مینویسد:بدان که خداوند، هرگز فراموش نمیکند که تو تنها به گمان، انسانها را میکشی و به تهمت، دستگیر میکنی و نوجوان شرابخوار و سگبازی را به امارت مردم میگماری. با این کار، خودت و دینت را هلاک و تباه میسازی و مردم را ضایع میکنی. (9)در همین نامه مینویسد:ای معاویه! برایم نوشتهای که مردم را به فتنه نیندازم. من فتنهای بالاتر از زمامداری تو بر مردم نمیشناسم و اگر اهل مبارزه باشم، جهاد با تو را برترین کار میدانم و اگر با تو نجنگیدهام از خدا آمرزش میخواهم!این دیدگاه امام را در مورد خلافت و زمامداری ناصالحان بیان میکند. در نقل دیگری آمده است که امام به معاویه نامه نوشت و از اموری انتقاد کرد از جمله این که:جوانی را به ولایت امر مردم تعیین کردهای که شراب میخورد و یا سگبازی میکند، به امانت خود خیانت کرده و مردم را تباه ساختهای، چگونه یک شرابخوار را به تولیت امور امت محمد صلی الله علیه و آله میگماری، در حالی که شرابخوار، امین بر یک درهم نیست، چگونه نسبت به امت امین باشد؟! (10)از دیدگاه امام حسین علیهالسلام کسی شایسته امامت مسلمین است که از نظر علم و تقوا و اصل و نسب برتر باشد. در سفری که معاویه به مدینه داشت، دستور داد همه در مسجد حاضر شوند. عدهای هم که هنوز به نفع یزید بیعت نکرده بودند، کنار منبر نشسته بودند. معاویه شروع کرد به برشمردن فضایل (!) یزید و در پایان گفت همه جا همه بیعت کردهاند. تنها مدینه مانده است... امام حسین برخاست و فرمود: کسی را وانهادهای که از نظر پدر و مادر و صفات شخصی از یزید بهتر است! معاویه گفت: گویا خودت را میگویی؟! حضرت فرمود: آری! (11)در نقل دیگری آمده است که فرمود: به خدا قسم من به خلافت شایستهترم، پدرم بهتر از پدر اوست، جدم برتر از جد اوست، مادرم بهتر از مادر اوست و خودم بهتر از اویم. (12)گردن نهادن به حکم پیشوا - هر که میخواهد باشد - در منطق عاشورا و دین، درست نیست. هر زمامدار و امامی شایسته پیروی نیست. در فرهنگ قرآنی، «امام نار» و «امام نور» مطرح است (13) پیشوایان ستمگر و باطل، «ائمه نار» ند که هم خودشان دوزخیاند، و هم مردم را جهنمی میسازند و «ائمه نور»، پیشوایان الهی، روشنان و روشنگراناند و پیروی از آنان نیز، گام زدن در مسیر هدایت است. عاشوراییان با این فرهنگ، به خوبی آشنا بودند. وقتی امام حسین علیهالسلام در سرزمین نینوا فرود آمد، قاصدی از سوی ابن زیاد آمد و نامهای آورد. یکی از همراهان امام که او را شناخت نفرینش کرد و گفت چیست که آوردهای؟ پاسخ داد: اطاعت از امامم کرده و به بیعت خود وفا کردهام. همراه امام گفت: پیشوای تو از همان «ائمه نار» است که به آتش فرا میخوانند و چه بد امامی است. (14)پیام عاشورا این است که در جامعه اسلامی، حاکمیت و ولایت، حق شایستهترین افراد است که تعهد ایمانی بالایی داشته باشند و برای اجرای قرآن و فرمان خدا و هدایت جامعه به سوی اسلام ناب بکوشند و شیوه حکومتیشان بر مبنای عدل و قسط و محترم شمردن مال و جان و نوامیس مسلمانان باشد. جز به این صورت، حق این منصب الهی و حقوق مردم ادا نخواهد شد و با زمامداری ناصالحان، جامعه رو به سقوط و تباهی و دین خدا رو به نابودی خواهد رفت. امام هرگز تن به چنین حکومتی نمیدهد. آن حضرت، ضمن برشمردن رسواییهای یزید، و رد صلاحیت او برای خلافت، نسبت به بیعت با او فرمود:«... لا وَ اللهِ! لا یکونُ ذلکَ ابَدا» (15) ؛ نه به خدا قسم، این هرگز شدنی نیست!در راستای همین هدایت و نجاتبخشی که از شوون امامت به حق است، سیدالشهدا به مبارزهای دست میزند که به شهادت ختم میشود و همین زمینه جهلزدایی و بیدارگری مردم میشود. در زیارت امام حسین علیهالسلام میخوانیم:«فَاَعذَر فِی الدَّعوةِ وَ بَذَلَ مُهجَتَهُ فیک لِیَستَنقِذَ عبادَک مِنَ الضَّلالَةِ وَ لجَهالَةِ وَ العَمی و الشّکِ و الارتیابِ اِلی بابِ الهُدی وَ الرَّشادِ» (16)؛ (خدایا...) او در دعوت خویش، راه عذر را بر مخالفان بست، در راه تو خون خویش را نثار کرد، تا بندگانت را از گمراهی و جهالت و کوری و دو دلی و شک بیرون آورد و نجات بخشد و به هدایت و رشادت رهنمون گردد. عمل امام، نشان دهنده بینش صحیح اسلام نسبت به رهبری و خلافت است. امام حسین علیهالسلام، حتی اگر هیچ یاور و دعوت کننده و بیعت کنندهای هم نداشت، باز با حکومت یزید کنار نمیآمد، چرا که مشروعیت نداشت. خود وی تصریح فرمود:«وَ اللهِ لَو لَم یکُن فِی الدُّنیا مَلجَا و لا مَاوی لَما بایَعتُ یزیدَ بن معاویَةَ.» (17)به خدا قسم اگر در دنیا هیچ پناهگاه و ماوایی نباشد، باز هم با یزید بیعت نخواهم کرد.
پینوشتها: 1- ارشاد، شیخ مفید، ج 2، ص 35. 2- علل الشرایع، صدوق، ج 1، ص 9. 3- تهذیب الاحکام، شیخ طوسی، ج 6، ص 59. 4- همان، ص 69. 5- ... نحن اهلبیت محمد و اولی بولایة هذا الامر علیکم من هولاء المدعین ما لیس لهم و السائرین فیکم بالجور و العدوان (بحارالانوار، ج 44، ص 377/ مقتل خوارزمی، ج 1، ص 232). 6- بحارالانوار، ج 44، ص 381. 7- موسوعة کلمات الامام الحسین، ص 283. 8- موسوعة کلمات الامام الحسین، ص 261. 9- الغدیر، ج 10، ص 160. 10- موسوعة کلمات الامام الحسین، ص 258، به نقل از دعائم الاسلام . 11- الغدیر، ج 10، ص 25<-CategoryName->
[ جمعه 3 آذر 1391برچسب:اعتقاد به امامت, ] [ 8:26 ] [ اكبر احمدي ]
از جمله مباحث سازنده اعتقادی، «شفاعت» است. شفاعت یعنی عقیده به این که با وساطت اولیای الهی، خداوند از گناهان مومنان خطاکار در میگذرد. شفاعت با اذن خدا است و معصومین نیز از کسانی شفاعت میکنند که هم خدا اذن میدهد هم خود آن افراد، استحقاق شفاعت را داشته باشند. پس شفاعت، زمینه لازم دارد و عقیده به شفاعت شفعا، نوعی مراقبت در رفتار و عملکرد را میطلبد. بُعد سازندگی شفاعت همین بخش است. مقام شفاعت برای پیامبر و خاندان او ثابت است. در قیامت هنگام حسابرسی نیز مواجهه انسانها با پیامبر و آل او حتمی است و نقادی عملکرد دنیوی در آخرت است. طرح مساله شفاعت یا برخورد با پیامبر در قیامت، توجه دادن به این بعد اعتقادی است. «اللهم ارزُقنی شَفاعَةَ الحُسینِ یَومَ الورود.» در کوفه، وقتی امام سجاد علیهالسلام را با آن حال رقّتبار و دست بسته و زنجیر بر گردن آوردند، حضرت ضمن اشعاری که میخواند، یکی هم این بود: لَو اَنَّنا و رَسُولَ اللهِ یَجمَعُنا یَومَ القِیامَةِ ما کُنتُم تَقُو لینا (1) «اگر روز قیامت، ما و پیامبر خدا در یک جا جمع شویم، شما چه خواهید گفت؟ و چه حرفی برای گفتن یا عذرخواهی دارید؟» در سخنانی هم که حضرت زینب علیهاالسلام در کوفه داشت، از جمله به این شعر تمثل جست که: ما ذا تَقُولوُنَ اِذ قالَ النَّبیُّ لَکُم ماذا فَعَلتُم و اَنتُم آخِرُ الاُمَم ... (2) «آنگاه که پیامبر (در قیامت) به شما بگوید: چه کردید؟ شما که امت آخرالزمان هستید! شما چه جواب خواهید داد؟» و به نقل برخی منابع، در یکی از منزلهای راه کوفه تا شام که اسرای اهلبیت را میبردند، بر دیواری با خطی از خون نوشته شده بود: اَتَرجُوا اُمّةٌ قَتَلَت حُسَیناً شفاعَةَ جَدِّهِ یَومَ الحِسابِ؟ (3) یادآوری موضوع اعتقادی شفاعت، نوعی ملامت بر عملکرد دشمنان نیز بود، چرا که جنایت آنان نسبت به ذریّه پیامبر، با وضع امتی که به شفاعت آن حضرت اعتقاد داشته باشند، ناسازگار است. درخواست شفاعت و امید به آن نیز، که در زیارتنامهها آمده است، همین اثر تربیتی را دارد. از جمله در زیارت امام حسین علیهالسلام میخوانیم: «فَاشفَع لی عِندَ رَبِّکَ و کُن لی شَفیعاً.» (4) در زیارت عاشورا نیز از خدا میخواهیم که شفاعت آن حضرت را در روز قیامت، روزی ما سازد: «اللهم ارزُقنی شَفاعَةَ الحُسینِ یَومَ الورود.»(5) اهلبیت پیامبر، برگزیدگان خدایند و مقام والایشان نزد او، در زیارتنامهها بازگو شده است. در سخنانی هم که خود امام حسین، امام سجاد، حضرت زینب علیهم السلام و دیگر عاشوراییان بیان کردهاند، از این مقام یاد شده است.
پینوشتها: 1- مقتل الحسین، مقرم، ص 410 . 2- همان، ص 439 . 3- همان، ص 444، به نقل از تاریخ ابن عساکر، صواعق محرقه و ... . 4- مقتل الحسین، مقرم، ص 444، به نقل از تاریخ ابن عساکر، صواعق محرقه و ... . 5- مفاتیحالجنان، زیارت عاشورا، ص 458. منبع: موضوعات مرتبط: برچسبها: [ جمعه 3 آذر 1391برچسب:اعتقاد به شفاعت, ] [ 8:20 ] [ اكبر احمدي ]
یکی از خصلتهای پسندیده، «غیرت» است. در لغت، غیرت به معنای آن است که سرشت و طبیعت انسان از مشارکت غیر در امر مورد علاقهاش نفرت داشته باشد. (1) در اصطلاح، آن است که کسی نسبت به ناموس خود و همسر یا فرد مورد علاقهاش به حدی اهتمام ورزد که به دیگری اجازه تعرض به حریم خویش ندهد. انسان غیور، نمیتواند تحمل کند که دیگران با نگاههای ناپاک یا انگیزههای فاسد، به همسر و بستگان او نزدیک شوند و قصد سوء داشته باشند. غیرت ورزیدن، خُلقی ارزشمند و پسندیده است. «غیرت دینی» نیز سبب میشود که انسان از هر نوع سوء قصد و هجوم مخالفان به دین و ارزشهای مقدس و معتقدات دینی بر آشوبد و عکسالعمل نشان دهد و در دفع تعرض بکوشد. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرموده است: غیرت از ایمان است؛ «اَلغیرَةُ مِنَ الایمان.»(2) غیرت، نشانه ارزشمندی شخصیت یک انسان محسوب میشود. حضرت علی علیهالسلام فرموده است: «ارزش انسان به قدر همت اوست، صدق او به اندازه جوانمردی اوست، شجاعتش به اندازه پاکدامنی اوست و عفت او به قدر غیرت اوست: «... و عفته علی قدر غیرته.» (3) و خداوند نیز بندگان غیرتمند خویش را دوست میدارد: «انَّ اللهَ یُحبُّ مِن عِبادِهِ الغَیُور.» (4) بنیهاشم، غیرتمندان روزگار خویش بودند و برای عترت پیامبر حرمتی فوقالعاده قائل بودند. جوانان بنیهاشم نیز پیوسته اهلبیت امام حسین علیهمالسلام را در طول سفر به کربلا، محافظت میکردند. شبها نیز با حراست این جوانان، به ویژه قمر بنیهاشم، زنان حرم آسوده و بیهراس میخفتند. حسین بن علی علیهماالسلام در رجز حماسی خویش در روز عاشورا از جمله بر حمایت از ذریه پیامبر و خانواده پدرش تاکید میفرمود: «اَحمی عِیالاتِ اَبی، اَمضی عَلی دینِ النَّبی.» (5) آن حضرت، روز عاشورا خانواده و دختران و خواهر خود را توصیه کرد که پس از شهادتش، گریبان ندرند و چهره مخراشند و آه و زاری و واویلا سر ندهند و پیش دشمنان صدایشان را به گریه بلند نکنند. در واپسین لحظات هم که مجروح بر زمین افتاده بود، وقتی شنید که گروهی از سپاه دشمن قصد حمله به خیمهها و تعرض به زنان و کودکان دارند، بر سرشان فریاد کشید: «اِن لَم یَکُن لکم دینٌ و کُنتُم لا تَخافُونَ المَعادَ فَکُونُوا اَحراراً فی دُنیاکُم...» (6)، ای پیروان آل ابوسفیان، اگر دین ندارید و از معاد نمیترسید، پس در دنیایتان آزاده باشید و اگر عربید، به اصل و تبار خویش برگردید... من با شما میجنگم و شما با من میجنگید، به زنان که نباید تعرض کرد، تا وقتی من زندهام، طغیان گرانتان را از تعرض نسبت به حرم من باز دارید: «فَامنَعُوا عُتاتِکُم عَنِ التَّعرُّضِ لِحَرَمی ما دُمتُ حَیّاً.» (7) ![]() از غیرت امام بود که در همان حال هم از کار ناجوانمردانه سپاه دشمن برآشفت و اعتراض کرد و تا زنده بود نتوانست تحمل کند که نامردان به حریم ناموس او نزدیک شوند. غیرت دینی او و یارانش نیز زمینهساز آن حماسه بزرگ شد. امام، کشته شدن را بر ننگ ذلت و تسلیم، ترجیح داد و این از غیرت و حمیت او بود. یاران شهیدش هم شب عاشورا و در فرصتهای دیگر تا پای جان ابراز وفاداری کردند و غیرتشان اجازه نداد که امام و اهلبیت ايشان را در صحرا و میان انبوه دشمن رها کنند و خود، در پی زندگی و عافیت خویش روند. عباس، اماننامه دشمن را رد کرد، خودش تیغها و شمشیرهای دشمن را بر خواری و مذلت ترجیح داد. اما فرومایگان، برای کشتن او و به خاطر رضای خاطر والی کوفه و یزید طاغوت، همدست شدند و پس از کشتن عاشوراییان، خانواده آنان را به اسارت بردند. برآشفتن عبدالله عفیف ازدی در کوفه بر ضد ابن زیاد و اعتراض به اسیر گرفتن خانواده حسین علیهالسلام و عترت پیامبر، از غیرت او بود. اعتراض حضرت زینب به یزید در شام، که اهلبیت پیامبر را در معرض دید و تماشای مردم کوچه و بازار قرار داده (8)، ریشه در غیرت او داشت. پیروان عاشورا، هم درس عفاف و حجاب را به عنوان «غیرت ناموسی» از کربلا میآموزند، هم دفاع از مظلوم و نصرت حق و مبارزه با باطل و بدعت را به عنوان «غیرت دینی» از حماسه آفرینان کربلا الهام میگیرند.
پينوشتها: 1- مجمع البحرین، واژه «غیر». 2- من لا یحضره الفقیه، ج 3، ص 444 . 3- نهجالبلاغه، صبحی صالح، حکمت 47 . 4- میزان الحکمة، ج 7، ص 357 . 5- بحارالانوار، ج 45، ص 49 . 6- همان، ص 51 . 7- همان، در وقعة الطف، ص 252، با عبارتی دیگری بیان شده است. «امنعوا رحلی و اهلی من طفاتکم و جهالکم». 8- حیاة الامام الحسین، ج 3، ص 378.
موضوعات مرتبط: برچسبها: [ پنج شنبه 2 آذر 1391برچسب:نمود غیرت در كربلا, ] [ 9:2 ] [ اكبر احمدي ]
|
|
|||||
[ طراحی : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |