كانون فرهنگي وهنري امام حسن مجتبي (ع) امور فرهنگي وهنري قرآني تربيتي اعتقادي
| ||
|
عزت چه به عنوان خصلت فردی یا روحیه جمعی، به معنای مقهور عوامل بیرونی نشدن، شکست ناپذیری، صلابت نفس، کرامت و والایی روح انسانی و حفظ شخصیت است. به زمین سفت و سخت و نفوذناپذیر، «عُزاز» گفته میشود. آنان که از عزت برخوردارند، تن به پستی و دنائت نمیدهند، کارهای زشت و حقیر نمیکنند، و برای حفظ کرامت خود و دودمان خویش، گاهی جان میبازند. ستمپذیری و تحمل سلطه باطل و سکوت در برابر تعدی و زیر بار منت دو نان رفتن و تسلیم فرومایگان شدن و اطاعت از کافران و فاجران، همه و همه از ذلت نفس و زبونی و حقارت روح سرچشمه میگیرد. خداوند عزیز است و عزت را برای خود و پیامبر و صاحبان ایمان قرار داده است. (1) در احادیث متعدد، از ذلت و خواری نکوهش شده و به یک مسلمان و مومن حق ندادهاند که خود را به پستی و فرومایگی و ذلت بیفکند. به فرموده امام صادق علیهالسلام: «انَّ الله فَوَّضَ اِلی المومنِ امرَهُ کلَّهُ و لَم یُفَوِّض اِلیه اَن یکونَ ذلیلاً...» (2) ؛ خداوند همه کارهای مومن را به خودش واگذاشته، ولی این که ذلیل باشد، به او واگذار نکرده است. چرا که خدا فرموده است عزت از آن خدا و رسول و مومنان است. مومن عزیز است، نه ذلیل؛ مومن سرسختتر از کوه است؛ کوه را با کلنگ و تیشه میتوان کَند ولی از دین مومن نمیتوان چیزی جدا کرد! عزت یک مومن در آن است که چشم طمع به مال دیگری نداشته باشد و مناعت طبع داشته و منت دیگران را نکشد. حتی در فقه، یکی از موارد جواز تیمم با وجود آب، آنجاست که اگر انسان بخواهد از کسی آب بگیرد، كه همراه با منت و ذلت و خواری باشد. در این گونه موارد نمازگزار میتواند به جای وضو، تیمم کند و ذلت آب طلبیدن از دیگری را تحمل نکند. (3) دودمان بنیامیه میخواستند ذلت بیعت با خویش را بر «آل محمد» تحمیل کنند و به زور هم كه شده، آنان را وادار به گردن نهادن به فرمان یزید کنند و این چیزی نشدنی بود و «آل الله» زیر بار آن نرفتند، هر چند به قیمت شهادت و اسارت. از آستان همت ما ذلت است دور و اندر کنام غیرت ما نیستش ورود بر ما گمان بردگی زور بردهاند ای مرگ! همتی که نخواهیم این قیود وقتی والی مدینه، بیعت با یزید را با امام حسین علیهالسلام مطرح کرد، حضرت با ذلیلانه شمردن آن، آن را نفی کرد و ضمن بر شمردن زشتیها و آلودگیهای یزید فرمود: «فَمِثلی لا یُبایِعُ مِثلَهُ» (4) کسی همچون من، با شخصی چون او بیعت نمیکند! در جای دیگر با رد پیشنهاد تسلیم شدن فرمود: «لا اُعطیکُم بِیَدی اِعطاءَ الذَّلیلِ» (5) ؛ همچون ذلیلان دست بیعت با شما نخواهم داد. صبح عاشورا در طلیعه نبرد، ضمن سخنانی فرمود: به خدا قسم آنچه را از من میخواهند (تسلیم شدن) نخواهم پذیرفت، تا این که خدا را آغشته به خون خویش دیدار کنم. (6) در خطابه پرشور دیگری در کربلا، خطاب به سپاه کوفه، در ردّ درخواست ابن زیاد مبنی بر تسلیم شدن و بیعت، فرمود: ابن زیاد، مرا میان کشته شدن و ذلت مخیّر قرار داده، هیهات که من جانب ذلت را بگیرم. این را خدا و رسول و دامانهای پاک عترت و جانهای غیرتمند و با عزت نمیپذیرند. هرگز اطاعت از فرومایگان را بر شهادت کریمانه ترجیح نخواهیم داد. (7) ![]() امام حسین علیهالسلام، مرگ با عزت را بهتر از زندگی با ذلت میدانست. این سخن اوست که: «مَوتٌ فی عِزٍّ خَیرٌ مِن حَیاةٍ فی ذُلٍّ» (8) و همین مفهوم را در رجزخوانی خود در روز عاشورا در میدان جنگ بر زبان میآورد که، «مرگ، بهتر از ننگ است»؛ «المَوتُ اَولی مِن رُکُوبِ العار.»(9) در مورد دیگر، پس از برخورد با سپاه حُر، در شعری که با مطلع «سَاَمضی و ما بِالمَوتِ عارٌ عَلَی الفَتی» خواند، در آخر آن فرمود: «کفی بِکَ ذُلاً اَن تَعیشَ مُرَغّماً» (10) که با این بیان، زندگی تحت فشار دیگران را ذلتبار خواند و سپس افزود: من از مرگ، باکی ندارم. مرگ، راحتترین راه برای رسیدن به عزت است. مرگ در راه عزت، زندگی جاودانه است و زندگانی ذلتبار، مرگ بیحیات است. مرا از مرگ میترسانی؟ چه گمان باطلی! همتم بالاتر از این است که از ترس مرگ، ظلم را تحمل کنم. بیش از این نمیتوانید که مرا بکشید. مرحبا به مرگ در راه خدا. ولی شما با کشتنم نمیتوانید شکوه و عزت و شرف مرا از بین ببرید. چه هراسی از مرگ؟ (11) این روحیه عزتمند، در فرزندان و برادران و یارانش نیز بود. رد کردن اماننامه ابن زیاد، از سوی عباس بن علی و برادرانش نمونه آن بود. اگر امان او را میپذیرفتند، ممکن بود جان سالم به در برند، ولی عمری ذلت رها کردن امام و منت اماننامه عبیدالله بن زیاد را همراه داشتند. نماد عزتشان نپذیرفتن امان بود، آن هم با شدیدترین و صریحترین وضع ممکن: مرگتت باد ای شمر! لعنت خدا بر تو و امان تو باد. ای دشمن خدا، میگویی که گردن به اطاعت طغیان و ستم بنهیم و از یاری برادرمان حسین علیهالسلام دست برداریم؟ (12) ستمپذیری و تحمل سلطه باطل و سکوت در برابر تعدی و زیر بار منت دو نان رفتن و تسلیم فرومایگان شدن و اطاعت از کافران و فاجران، همه و همه از ذلت نفس و زبونی و حقارت روح سرچشمه میگیرد. حضرت علی اکبر علیهالسلام نیز همین روحیه را داشت. در رجزی که در میدان نبرد میخواند، ضمن معرفی خود و یادآوری پیوندش با پیامبر خدا، از حکومت ناپاکزاده بر مسلمانان انتقاد کرد و فرمود: به خدا سوگند، چنین کسی حاکم ما نخواهد بود: «تَاللهِ لا یَحکُمُ فینَا ابنُ الدَّعِیِّ» (13) و تن سپردن به حکومت آنان را ننگ برای عترت رسول خدا دانست. ![]() خاندان حضرت سیدالشهدا علیهالسلام نیز، عزت آل الله را پس از عاشورا، هر چند در قالب اسارت، حفظ کردند و کمترین حرف یا عکسالعمل یا موضعگیری که نشان دهنده ذلت و خواری آن دودمان باشد، از خود نشان ندادند. خطبههای امام سجاد علیهالسلام و حضرت زینب و سکینه و ... همه شاهدی بر عزت آنان بود. حضرت زینب عليهاالسلام سخنان تحقیرآمیز ابن زیاد را در کوفه، با عزت و سربلندی پاسخی دندانشکن داد. و گستاخیهای یزید، در کاخ شام را نیز بیجواب نگذاشت و در خطبه بلیغی که در کاخ یزید خواند، او را به محاکمه کشید و با گفتن این سخن که «ای یزید، خیال کردهای با اسیر کردن ما و به این سوی و آن سوی کشیدنمان خفیف و خوار میشویم و تو کرامت و عزت مییابی؟... به خدا سوگند، نه یاد ما محو میشود و وحی ما میمیرد و نه ننگ این جنایت از دامان تو زدوده خواهد شد...» (14) به یزید و حکومت او فهماند که در ذلیلترین و رسواترین حالتند و جنایتهاشان ذرهای از شکوه و عزت و کرامت خاندان وحی نکاسته است.
پينوشتها: 1- و لله العزة و لرسوله و للمومنین (منافقون، آیه 8). 2- میزان الحکمة، ج 6، ص 288 . 3- تحریر الوسیله، امام خمینی، ج 1، ص 104 . 4- مقتل خوارزمی، 184 . 5- ارشاد، شیخ مفید، ج 2، ص 98 (چاپ انتشارات اسلامی). 6- موسوعة کلمات الامام الحسین، ص 432 . 7- الا و ان الدعی بن الدعی... (ن، ص 423). 8- مناقب، ابن شهر آشوب، ج 4، ص 68 . 9- همان. 10- بحارالانوار، ج 45، 238 . 11- اعیان الشیعه، ج 1، ص 581 . 12- بحارالانوار، ج 44، ص 391؛ اعیان الشیعه، ج 1، ص 600 . 13- وقعة الطف، ص 243 . 14- حیاة الامام حسین بن علی، ج 3، ص 380.
موضوعات مرتبط: برچسبها: [ پنج شنبه 2 آذر 1391برچسب:نقش عزت در كربلا, ] [ 9:0 ] [ اكبر احمدي ]
برتر و دشوارتر از جهاد با دشمن بیرونی، مبارزه با تمنیات نفس و کنترل هوای نفس و خشم و شهوت و حب دنیا و فدا کردن خواستههای خویش در راه «خواسته خدا» است. این خودساختگی و مجاهده با نفس، زیربنای جهاد با دشمن بیرونی است و بدون آن، این هم بیثمر یا بیثواب است؛ چون سر از ریا، عُجب، غرور، ظلم و بیتقوایی در میآورد. کسی که در «جبهه درونی» و غلبه بر هوای نفس، پیروز باشد، در صحنههای مختلف بیرون نیز پیروز میشود و کسی که تمنیّات نفس خویش را لجام گسیخته و بیمهار، برآورده سازد، نفس سرکش انسان را بر زمین میزند و به تعبیر حضرت علي علیهالسلام او را به آتش میافکند. (1) در صحنه عاشورا، کسانی حضور داشتند که اهل جهاد با نفس بودند و هیچ هوا و هوسی در انگیزه آنان دخیل و شریک نبود. از همین رو، بر جاذبههای مال، مقام، شهوت، عافیت و رفاه، ماندن و زیستن، نوشیدن و کامیاب شدن و ... پیروز شدند. عمرو بن قرظه انصاری، از شهدای کربلا، در جبهه امام حسین علیهالسلام بود و برادرش «علی بن قرظه» در جبهه عمر سعد. (2) اما خودساختگی او سبب شد که هرگز محبت برادرش، سبب سستی در حمایت از امام نشود و دلیرانه در صف یاران امام، ایستادگی و مبارزه کند. محمد بن بُشر حَضرمی در سپاه امام بود. فرزندش در مرز «ری» اسیر شده بود. با این که امام به او رخصت داد که کربلا را ترک کند و در پی آزاد کردن فرزند اسیرش برود او كه مساله «علاقه به فرزند» را در راه هدفی دینی، حل کرده بود. «حاضر نشد امام را ترک کند» و وفا نشان داد. (3) نافع بن هلال، شهیدی دیگر از عاشوراییان بود. نامزد داشت و هنوز عروسی نکرده بود. در کربلا هنگامی که میخواست برای نبرد به میدان رود، همسرش دست به دامان او شد و گریست. این صحنه کافی بود که هر جوانی را متزلزل کند، و انگیزه جهاد را از او سلب کند. با آن که امام حسین علیهالسلام نیز از او خواست که شادمانی همسرش را بر میدان رفتن ترجیح دهد، بر این محبت بشری غلبه یافت و گفت: ای پسر پیامبر! اگر امروز تو را یاری نکنم، فردا جواب پیامبر را چه بدهم؟ آنگاه به میدان رفت و جنگید تا شهید شد. (4) در یکی از شبهای عطش در کربلا، نافع بن هلال همراه جمعی برای آوردن آب برای خیمههای امام، به فرات رفتند. نگهبانان فرات گفتند: میتوانید خودت آب بخوری ولی حق نداری برای امام، آب ببری. نافع گفت: محال است که حسین و یارانش تشنه باشند و من آب بنوشم! (5) ![]() در کربلا، عبدالله پسر مسلم بن عقیل، به میدان رفت و جنگید. بنا به نقلی، امام به او فرمود: شهادت پدرت مسلم برای خانواده شما بس است، دست مادرت را بگیر و از این معرکه بیرون روید. گفت: به خدا سوگند، من از آنان نیستم که دنیا را بر آخرت برگزینم. (6) عباس بن علی علیهماالسلام روز عاشورا، وقتی تشنهلب وارد شریعه فرات شد، دست به زیر آب برد اما با یادآوری تشنگی امام و اهلبیت، آب را بر روی آب ریخت و ننوشید و تشنه بیرون آمد. (7) این نمونهها هر کدام جلوهای از پیروزی عاشوراییان را در میدان «جهاد نفس» نشان میدهد. یکی عُلقه به فرزند یا همسر را در پای عشق به امام، ذبح میکند، یکی تشنگی خود را در مقابل عطش امام، نادیده میگیرد، دیگری بر زندگی خود پس از امام، خط بطلان میکشد، و یکی هم اجازه نمیدهد که درد و داغ شهادت پدر بر انجام وظیفه و ادای تکلیف، مانعی ایجاد کند. وقتی بر عباس بن علی و برادرانش، پیشنهاد «اماننامه» میدهند و آنان نمیپذیرند، وقتی امام به یارانش از شهادت در آینده خبر میدهد ولی آنان حاضر به تنها گذاشتن امام نمیشوند، وقتی هانی را در کوفه، تحت فشار قرار میدهند تا مسلم بن عقیل را تحویل دشمن دهد؛ او شهادت را میپذیرد ولی مسلم را تحویل نمیدهد، وقتی امام حسین علیهالسلام در عاشورا دست به نبرد نمیزند و مقاومت میکند تا آغازگر جنگ نباشد، (8) وقتی مسلم بن عقیل در خانه هانی، به خاطر یادآوردن حدیث پیامبر که از ترور غافلگیرانه و از روی نیرنگ منع میکند، از نهانگاه بیرون نمیآید تا ابن زیاد، خانه هانی را ترک میکند، (9) وقتی زینب کبری علیهاالسلام به خاطر دستور برادر، آن همه داغ و مصیبت را تحمل میکند و گریبان چاک نمیدهد، (10) و بسیاری از اینگونه صحنهها و حادثهها، همه نشانه «جهاد با نفس» یاران و همراهان امام حسین علیهالسلام در نهضت عاشورا است.
![]() درس عاشورا این است که کسانی قدم در میدان مبارزه با ستم بگذارند که نیتهایشان خالص باشد، هوای نفس نداشته باشند، میل به قدرتطلبی و شهرت و ریاستخواهی و تعلقات دنیوی و محبت دنیا را در وجود خود از بین برده باشد تا بتوانند در خط مبارزه، ثبات قدم و استقامت داشته باشند، وگرنه، خوف رها کردن مبارزه و هدف و خطر افتادن در دام و دامن نفس اماره باقی است. امام حسین علیهالسلام از ویژگیهای پیشوای صالح، این را میداند که پایبند دین حق باشد و خود را وقف خدا و راه او کرده باشد؛ «الدائنُ بدین الحقِّ و الحابسُ نفسَهُ علی ذاتِ الله.» (11) امام خميني (ره) میفرماید: باید خودتان را بسازید تا بتوانید قیام کنید، خود ساختن به این که تبعیت از احکام خدا کنید. (12) تا در بند خویشتن خویش و هواهای نفسانی خود باشید، نمیتوانید «جهاد فی سبیلالله» و دفاع از «حریم الله» نمایید. (13) شهدای عاشورا، همه مجاهدان با نفس بودند. پیامشان به آیندگان نیز همین است.
پينوشتها: 1- نهجالبلاغه، خطبه 16. 2- موسوعة کلمات الامام الحسین، ص 442. 3- اعیان الشیعه، ج 1، ص 601. 4- موسوعة کلمات الامام الحسین، ص 447. 5- همان، ص 386. 6- معالیالسبطین، ج 2، ص 402. 7- بحارالانوار، ج 45، ص 41. 8- ارشاد، ج 2، ص 96، (چاپ آل البیت). 9- وقعة الطف، ص 114. 10- همان، ص 200. 11- ارشاد، شیخ مفید، ج 2، ص 39 (چاپ آلالبیت) 12- کلمات قصار، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ص 66. 13- کلمات قصار، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ص 75.
موضوعات مرتبط: برچسبها: [ پنج شنبه 2 آذر 1391برچسب:نقش جهاد با نفس در كربلا, ] [ 8:57 ] [ اكبر احمدي ]
شجاعت آن است که انسان در برخورد با سختیها و خطرها، دلی استوار داشته باشد. (1) بیشتر کاربرد این واژه، در مسائل مبارزات و جهاد و برخورد با حریف در نبرد و نهراسیدن از رویارویی با دشمن در جنگها است. این نیروی قلبی و صلابت اراده و قوت روح، سبب میشود که انسان هم از گفتن حق در برابر ظالمان نهراسد، هم هنگام نیاز به مقابله و نبرد بپردازد، هم از فداکاری و جانبازی نهراسد. در جایی که اغلب مردم میهراسند، شجاعت آن است که انسان علیرغم وجود زمینههای هراس، نترسد و خود را نبازد و با غلبه بر مشکلات، تصمیمگیری حق و درست داشته باشد. شجاعت عاشوراییان ریشه در اعتقادشان داشت. آنان که به عشق شهادت میجنگیدند، از مرگ ترسی نداشتند تا در مقابله با دشمن، سست شوند. از این رو لشکریان دشمن پیوسته از برابرشان میگریختند. و چون یارای رزم فردی با این شجاعان را نداشتند، حمله عمومی به یک فرد میکردند، یا از دور، یاران امام را سنگباران میکردند. همه رشادتها و حماسه آفرینیهای میدانهای جهاد، مدیون دلیری شجاعان در نبرد بوده است و همه در هم شکستن ابهت طاغوتها و قدرتهای جابر نیز در شجاعت افراد مصمم در رویارویی با آنان نهفته است. نترسیدن از مرگ، یکی از مظاهر آشکار شجاعت است و همین عامل، امام حسین علیهالسلام و یارانش را به نبرد عاشورا کشاند تا حماسهای ماندگار بیافرینند. وقتی امام از مکه به سمت کوفه حرکت میکرد و در طول راه کسانی با وی برخورد میکردند و با طرح اوضاع آشفته عراق و استیلای ابن زیاد بر مردم، او را از عواقب این سفر میترساندند، شجاعت و بیباکی امام حسین علیهالسلام از مرگ بود که این سفر را حتمی میساخت. در برخورد با سپاه حُر فرمود: «لَیسَ شَانی شَانُ مَن یَخافُ المَوتَ»(2) ؛ شان و موقعیت من، موقعیت کسی نیست که از مرگ بهراسد. در جایی دیگر فرمود که من نه دست ذلت به اینان میدهم و نه چون بردگان فرار یا اقرار میکنم.(3) سخن امام حسین علیهالسلام و دیگر خاندان او در مواقع مختلف که «اَبِالمَوتِ تُخوّفُنی»؛ (آیا مرا از مرگ میترسانی؟) نشان دهنده بیهراسی این خاندان از مرگ است. خصلت شجاعت در بنیهاشم و خاندان پیامبر، زبانزد بود. امام سجاد علیهالسلام نیز در سخنرانی شورانگیز خویش در مجلس یزید فرمود که به ما شش چیز داده شده و با هفت چیز از دیگران برتریم؛ و شجاعت را در زمره آنها بر شمرد: «اُعطینا العِلمَ و الحِلمَ و السَّماحَةَ و الشَّجاعَةَ ... .» (4) بالاتر از همه اینها، شجاعتی است که امام حسین علیهالسلام و اهلبیت او و یارانش در صحنههای مختلف عاشورا نشان دادند که خود کتابی مفصل میشود؛ مانند رشادتی که مسلم بن عقیل در کوفه هنگام نبرد از خود نشان داد یا شجاعت و رزمآوری یاران امام در میدان کربلا، آن چنان بود که فریاد همه را برآورد و یکی از سران سپاه کوفه خطاب به سربازان فریاد زد: ای بیخردان احمق! میدانید با چه کسانی میجنگید؟ با شیران شرزه (تند و تيز و خشمگين)، با گروهی که مرگ آفریناند. هیچ کدامتان به هماوردی آنان به میدان نروید که کشته میشوید! (5) دلاوری عبدالله بن عفیف ازدی در مقابل ابن زیاد و سپس درگیریاش با سپاه مهاجم به خانهاش و صدها نمونه ابن دلیریها. دشمنان امام حسین علیهالسلام و یاران شجاع او را اینگونه توصیف کردهاند: کسانی بر ما تاختند که پنجههاشان بر قبضه شمشیرها بود، همچون شیران خشمگین بر سوارههای ما تاختند و آنان را از چپ و راست تار و مار کردند و خود را در کام مرگ میافکندند... . (6) ![]() شجاعت عاشوراییان ریشه در اعتقادشان داشت. آنان که به عشق شهادت میجنگیدند، از مرگ ترسی نداشتند تا در مقابله با دشمن، سست شوند. از این رو لشکریان دشمن پیوسته از برابرشان میگریختند. و چون یارای رزم فردی با این شجاعان را نداشتند، حمله عمومی به یک فرد میکردند، یا از دور، یاران امام را سنگباران میکردند. یکی از راویان حوادث کربلا به نام حمید بن مسلم درباره قوت قلب امام میگوید: به خدا سوگند! هیچ محاصره شدهای در انبوه مردم را ندیدم که فرزندان و خاندان و یارانش کشته شده باشند و همچون حسین بن علی قویدل و استوار و شجاع باشد. مردان دشمن، او را محاصره کرده بودند، او با شمشیر بر آنان حمله میآورد و همه از چپ و راست فرار میکردند. شمر چون چنین دید به سوارههای خود فرمان داد تا به پشتیبانی نیروهای پیاده بشتابند و امام را از هر طرف تیرباران کنند: «واللهِ ما رایتُ مَکثُورا قَد قُتِلَ وُلدَهُ و اهلَ بیتهِ و اصحابهُ اربطُ جَاشاً و لا اَمضی جَناناً مِنهُ علیهالسلام...» (7) در زیارتنامههای متعدد، به صف شجاعت سیدالشهدا و یاران او اشاره شده است، از قبیل «بَطَلَ المُسلمین»، فُرسانُ الهَیجاء»، «لُیُوثُ الغابات» که آنان را به عنوان قهرمان مسلمانان، تک سواران نبرد، شیران بیشه شجاعت و ... ستودهاند. (8) عاشورا الهامبخش شجاعت به مبارزان بوده است و محرم همواره روحیه شهامت و ظلمستیزی به مردم میداده است. به تعبیر حضرت امام خميني: «ماه محرم ماه حماسه و شجاعت و فداکاری آغاز شد، ماهی که خون بر شمشیر پیروز شد ماهی که قدرت حق، باطل را تا ابد محکوم و داغ باطله بر جبهه ستمکاران و حکومتهای شیطانی زد، ماهی که به نسلها در طول تاریخ، راه پیروزی بر سر نیزه را آموخت... .» (9) با توجه به این که مایه شهامت و شجاعت، در متن قیام عاشورا و در عمل و گفتار شهدای کربلا موج میزند، سزاوار است که این محتوا برای مردم، به ویژه جوانان بیشتر تشریح شود، تا علاوه بر اشکی که بر مظلومیت شهدای کربلا و شهادت حسین بن علی علیهماالسلام میریزند، از شجاعت آنان نیز درس بگیرند. یادآوری شجاعت روحی حضرت زینب عليهاالسلام در مواجهه با مشکلات و آن همه داغ و شهادت و نیز خطابههای آتشین او در کوفه و دمشق در مقابل جباران زمان، بانوان ما را نیز شجاع و دلیر بار میآورد.
پينوشتها: 1- مجمعالبحرین، واژه «شجع». 2- احقاق الحق، ج 11، ص 601 . 3- بحارالانوار، ج 45، ص 6. 4- مقتل خوارزمی، ج 2، ص 69 . 5- وقعةالطف، ص 224 . 6- عنصر شجاعت، ج 1، ص 20 . 7- ارشاد، شیخ مفید، ج 2، ص 111 . 8- زیارت امام حسین علیهالسلام در نیمه رجب، (مفاتیحالجنان، ص 441و 446). 9- صحیفه نور، ج 3، ص 225. موضوعات مرتبط: برچسبها: [ چهار شنبه 1 آذر 1391برچسب:نقش شجاعت در كربلا, ] [ 16:20 ] [ اكبر احمدي ]
مردانگی و جوانمردی، از خصلتهای ارزشمندی است که انسان را به «اصول انسانی»، «شرافت»، «تعهد و پیمان» و رعایت حال درماندگان پایبند میسازد. کسی که به حق وفادار بماند و از پستی و ستم گریزان باشد، از ضعیفان پشتیبانی کند، از خیانت و نیرنگ دوری گزیند، و به ظلم و حقارت و دنائت تن ندهد، اهل گذشت و ایثار و فداکاری باشد، «جوانمرد» است. «فتی» به جوانمرد گفته میشود و فتوت، همان مردانگی است. در فرهنگ گذشته، به معنای عیّاری به کار میرفته که جنبه اجتماعی داشته و عیاران گروهی بودند که به خنجر و سلاح مجهز بودند و از دیگران مال میگرفتند و از محلی به محلی میرفتند، در عین حال، جانب مردانگی و بلند نظری را نگه میداشتند و گاهی دفاع یک قسمت از شهر یا محله به عهده آنان بود. به اهل محل، دروغ نمیگفتند، تجاوز نمیکردند، اهل خیانت نبودند و به صفاتی همچون بخشش، آزادگی، شجاعت، مهماننوازی، بزرگ منشی و وفای به عهد آراسته بودند. (1) اینان برای خود آداب و عادات و فرهنگ خاصی داشتند. (2) در فرهنگ دینی، «فتوت» به نوعی بذل و بخشش، نیکی به دیگران، گشادهرویی، عفاف و خویشتنداری، پرهیز از آزار دیگران، و دوری از دنائت و پستی تفسیر شده است. (3) حضرت علی علیهالسلام فرموده است: نظام فتوت و جوانمردی، تحمل لغزشهای برادران و رسیدگی شایسته به همسایگان است. (4) قرآن کریم از جوانان یکتاپرستی که در دوران حاکمیت دقیانوس، از ظلم و شرک او گریختند و به غار پناه بردند (اصحاب کهف) با تعبیر «فتیه» (= جوانمردان) یاد میکند. یاران امام حسین علیهالسلام زیباترین جلوههای جوانمردی و فتوت را در حماسه عاشورا از خود نشان دادند، چه با حمایتشان از حق، چه با جانبازی در رکاب امام تا شهادت، چه در برخورد انسانی با دیگران، حتی دشمنان. اباعبدالله الحسین علیهالسلام، خود مظهر اعلای فتوت بود. وی از یاران شهیدش و جوانمردانی از آل محمد صلی الله علیه و آله که روز عاشورا به شهادت رسیدند، با همین عنوان یاد میکند. (5) و از زندگی پس از شهادت آن عزیزان به خون آرمیده، احساس دلتنگی میکند. به نقل تواریخ، حتی سر مطهر امام حسین عليهالسلام برفراز نی، آیاتی از سوره کهف تلاوت کرد و از ایمان آن جوانمردان (فتیه) یاد نمود. (6) عمل مسلم بن عقیل، در خانه هانی مبنی بر ترور نکردن ابن زیاد را نیز میتوان از جوانمردی مسلم دانست. هانی هم به نوبه خود جوانمرد بود. وقتی او را به اتهام پنهان کردن مسلم در خانهاش دستگیر کرده به دارالاماره بردند، ابن زیاد از او میخواست که مسلم را تحویل دهد. اما هانی این را نامردی میدانست، در پاسخ آنان گفت: «به خدا قسم هرگز او را نخواهم آورد. آیا مهمان خودم را بیاورم و تحویل بدهم که او را بکشی؟ به خدا قسم سوگند اگر تنهای تنها و بدون یاور هم باشم او را تحویل نخواهم داد، تا در راه او کشته شوم!» (7) در مسیر راه کوفه، وقتی امام حسین علیهالسلام با سپاه حُر برخورد کرد و آنان راه را بر کاروان حسینی بستند، زهیر بن قین به امام پیشنهاد کرد که اینان گروهی اندکند و ما میتوانیم آنان را از بین ببریم و جنگ با اینها آسانتر از نبرد با گروههایی است که بعدا میآیند. امام فرمود: «ما کُنتُ لِابداَهُم بالقتال» (8)، من شروع به جنگ نمیکنم. این یک گوشه از مردانگی امام است. صحنه دیگر، آب دادن به سپاه تشنه حر بود که از راه رسیده بودند. سیدالشهداء علیهالسلام دستور داد همه آن لشکر هزار نفری را حتی اسبهایشان را سیراب کنند! یکی از آنان که دیرتر رسیده و تشنهتر و بیرمقتر بود، امام به دست خود او و اسبش را سیراب کرد. (9) روز عاشورا، همین حُر، وقتی تصمیم گرفت به یاران امام بپوندد، توبهکنان نزد امام آمد. امیدی نداشت که امام از گذشته او بگذرد، ولی جوانمردی امام او را پذیرا شد و توبهاش قبول گشت. (10) مردانگی و وفای اباالفضل نیز در کنار نهر علقمه جلوه کرد. وقتی تشنهکام وارد فرات شد و خواست آب بنوشد با یادآوری عطش برادر و کودکان خیمهها، آب ننوشید و لب تشنه از شریعه فرات بیرون آمد. (11) ![]() زندگی و مرگ و پیکار و شهادت حسین بن علی علیهماالسلام همه مردانه بود و از روی کرامت و بزرگواری. در زیارتنامه آن حضرت آمده است که: «کریمانه جنگید و مظلومانه به شهادت رسید.» (12) همه یاران امام نیز که در صحنه دفاع از حجت خدا و دین الهی تا پای جان ماندند و صحنه و میدان را رها نکردند و به امام خویش پشت نکردند و بر سر عهد و پیمان خود ماندند، جوانمردان فتوت پیشهای بودند که مردانگی را در مکتب اهلبیت آموخته بودند. یاران امام حسین علیهالسلام زیباترین جلوههای جوانمردی و فتوت را در حماسه عاشورا از خود نشان دادند، چه با حمایتشان از حق، چه با جانبازی در رکاب امام تا شهادت، چه در برخورد انسانی با دیگران، حتی دشمنان. وقتی شمر برای حضرت اباالفضل اماننامه آورد، وی امان او را رد کرد و شمر را لعنت نمود و فرمود: برای ما اماننامه میآوری در حالی که پسر پیامبر، امان و امنیت ندارد؟! (13) پایبندی عاشوراییان به اصول انسانی و حمایت از مظلوم و بیتفاوت نبودن در برابر جنایت و ستم و یاری رساندن به بیپناهان، از آنان چهرههایی درخشان و ماندگار پدید آورده است که در نسلهای بعد هم دلیران و آزادگان، رسم جوانمردی را از آنان آموختند.
پينوشتها: 1- لغتنامه، دهخدا، واژه فتوت. 2- «فتوتنامه»، از ملاحسین و اعظ کاشفی به آداب و رسوم جوانمردان پرداخته است. 3- میزان الحکمه، ج 7، ص 398 . 4- نظام الفتوة احتمال عثرات الاخوان و حسن تعهد الجیران (غررالحکم). 5- ثم انی قد سئمت الحیوة بعد قتل الاحبة و قتل هولاء الفتیة من آل محمد (موسوعة کلمات الامام الحسین، ص 482). 6- مناقب، ابن شهر آشوب، ج 4، ص 61. (آیه 13 کهف). 7- وقعة الطف، ص 119 . 8- ارشاد، مفید، ج 2، ص 82. (چاپ کنگره شیخ مفید) 9- حیاة الامام الحسین، ج 3، ص 74 . 10- اعیان الشیعه، ج 1، ص 603 . 11- موسوعة کلمات الامامالحسین، ص 472 . 12- فقد قاتل کریما و قتل مظلوما (مفاتیحالجنان، اعمال حرم مطهر امامالحسین، عمل چهارم). 13- وقعة الطف، ص 190. موضوعات مرتبط: برچسبها: [ چهار شنبه 1 آذر 1391برچسب:فتوت و جوانمردی در كربلا, ] [ 16:18 ] [ اكبر احمدي ]
کرامت انسانی زن، در سایه عفاف او تامین میشود. حجاب نیز یکی از احکام دینی است که برای حفظ و پاکدامنی زن و نیز حفظ جامعه از آلودگیهای اخلاقی تشریع شده است. نهضت عاشورا برای احیای ارزشهای دینی بود. در سایه آن حجاب و عفاف زن مسلمان نیز جایگاه خود را یافت و امام حسین علیهالسلام و زینب کبری و دودمان رسالت، چه با سخنانشان، چه با نحوه عمل خویش، یادآور این گوهر ناب گشتند. برای زنان، زینب کبری و خاندان امام حسین علیهالسلام الگوی حجاب و عفاف است. اینان در عین مشارکت در حماسه عظیم و ادای رسالت حساس و خطیر اجتماعی، متانت و عفاف را هم مراعات کردند و اسوه همگان شدند. حسین بن علی علیهماالسلام به خواهران خویش و به دخترش، فاطمه، توصیه فرمود که اگر من کشته شوم، گریبان چاک نزنید، صورت مخراشید و سخنان ناروا و نکوهیده مگویید. (1) اینگونه حالات، در شان خاندان قهرمان آن حضرت نبود، به خصوص که چشم دشمن ناظر صحنهها و رفتار آنان بود. در آخرین لحظات، وقتی آن حضرت صدای گریه بلند دخترانش را شنید برادرش عباس و پسرش علی اکبر را فرستاد که آنان را به صبوری و مراعات آرامش دعوت کنند. (2) رفتار توام با عفاف و رعایت حجاب همسران و دختران شهدای کربلا و حضرت زینب، نمونه عملی متانت بانوی اسلام بود. امام سجاد علیهالسلام نیز تا میتوانست، مراقب حفظ شوون آن بانوان بود. در کوفه به ابن زیاد گفت: مرد مسلمان و پاکدامنی را همراه این زنان بفرست، اگر اهل تقوایی! (3) ![]() به نقل شیخ مفید: پس از کشته شدن امام حسین علیهالسلام وقتی گذر عمر سعد نزد زنان و دختران امام شهدا افتاد، زنان بر سر او فریاد زدند و گریستند و از او خواستند که آنچه را از آنان غارت شده به آنان باز گردانند، تا به وسیله آنان خود را بپوشانند. (4) به نقل سید بن طاووس، شب عاشورا امام حسین علیهالسلام در گفت و گو با خانوادهاش آنان را به حجاب و عفاف و خویشتنداری توصیه کرد. (5) روز عاشورا وقتی زینب کبری، بیطاقت شد و به صورت خود زد، امام به او فرمود: آرام باش، زبان شماتت این گروه را نسبت به ما دراز مکن. (6) در حادثه حمله دشمن به خیمهها و غارت آنچه آنجا بود، زنی از بنی بکر بن وائل از بانوان حرم دفاع کرد و خطاب کرد که: ای آل بکر بن وائل! آیا دختران پیامبر را غارت میکنند و جامههایشان را میبرند و شما مینگرید؟ (7) دختران و خواهران امام، مواظب بودند تا حریم عفاف و حجاب اهلبیت پیامبر تا آنجا که میشود، حفظ و رعایت شوم. ام کلثوم به مامور بردن اسیران گفت: وقتی ما را وارد شهر دمشق میکنید از دری وارد کنید که تماشاچی کمتری داشته باشد. و از آنان درخواست کرد که سرهای شهدا را از میان کجاوههای اهلبیت فاصله بدهند تا نگاه مردم به آنها باشد و حرم رسول الله را تماشا نکنند و گفت: از بس که مردم ما را در این حال تماشا کردند، خوار شدیم.! (8) از اعتراضهای شدید حضرت زینب علیهاالسلام به یزید، این بود که: ای یزید! آیا از عدالت است که کنیزان خود را در حرمسرا پوشیده نگاه داشتهای و دختران پیامبر را به صورت اسیر شهر به شهر میگردانی، حجاب آنها را هتک کرده، چهرههایشان را در معرض دید همگان قرار دادهای که دور و نزدیک به صورت آنان نگاه میکنند؟! (9) هدف از نقل این نمونهها نشان دادن این نکته است که هم خاندان امام حسین علیهالسلام، نسبت به حجاب و عفاف خویش مواظبت داشتند، و هم از رفتار دشمن در این که حریم حرمت عترت پیامبر را نگاه داشته و آنان را در معرض تماشای مردم قرار داده بودند، به شدت انتقاد میکردند. با آن که زیردست دشمن بودند و داغدار و مصیبتزده از منزلی به منزلی و از شهری به شهری و از درباری به درباری آنان را میبردند، با نهایت دقت، نسبت به حفظ شان و مرتبه یک زن پاکدامن و متعهد مراقبت داشتند و در همان حال نیز سخنرانیهای افشارگرانه و انجام رسالت و تبیین و دفاع از اهداف شهدا باز نمیماندند. حرکت اجتماعی سیاسی، در عین مراعات حجاب و عفاف. و این درسی برای بانوان در همه دورانها و همه شرایط است.
پينوشتها: 1- موسوعة کلمات الامام الحسین، ص 406. 2- وقعة الطف، ص 206. 3- تاریخ طبری، ج 4، ص 350. 4- ارشاد، شیخ مفید، ج 2، ص 113. 5- الملهوف علی قتلی الطفوف، ص 142. 6- الملهوف علی قتلی الطفوف، ص 151. 7- همان، ص 181. 8- همان، ص 142. 9- همان، ص 218. موضوعات مرتبط: برچسبها: [ چهار شنبه 1 آذر 1391برچسب:عفاف و حجاب در كربلا, ] [ 16:15 ] [ اكبر احمدي ]
ستاره درخشان شام پدر را در خواب مى بيند صاحب ((مصباح الحرمين )) مى نويسد: طفل سه ساله امام حسين عليه السلام شبى از شبها پدر را در عالم رويا ديد و از ديدارش شاد گرديد و در ظل مرحمتش آرميد و فلك ستيزه جو، اين وع استراحت را براى آن صغيره نتوانست ببيند. چون آن محترمه از خواب بيدار شد پدر خود را نديد. شروع به گريه كردن كرد. هر چه اهل بيت عليه السلام او را تسلى دادند آرام نشد. سبب گريه از او پرسيدند، آن مظلومه در جواب گفت : اين ابى ابتونى بوالدى و قره عينى يعنى كجاست پدر من ، بياوريد پدر مرا و نور چشم مرا. پس آن مصيبت زدگان دانستند كه آن يتيم پدر را در خواب ديده است ، هر چند تسلى دادند آرام نشد. خود اهل بيت نيز منتظر بهانه براى گريه بودند، لذا گريه سكوت شب را شكست . همه با آن صغيره هماواز شده مشغول گريه و زارى و ناله شدند. پس موهاى خود را پريشان نموده و سيلى بر صورتها مى زدند و خاك خرابه را بر سر خود مى ريختند، و صداى گريه ايشان چنان بلند گرديد كه به گوش يزيد پليد كافر رسيد.به روايتى ديگر، طاهر بن عبدالله دمشقى گويد: من نديم آن لعين بودم و اكثر شبها براى او صحبت مى كردم و او را مشغول مى نمودم . شبى نزد آن ملعون بودم و قدرى هم از شب گذشته بود، پس به من گفت : اى طاهر! امشب وحشت بر من غالب است و قلبم در تپش افتاده و دلم از غصه و حزن پر شده ، بسيار اندوه و غصه دارم كه حالت نشستن و صحبت كردن ندارم . بيا سر من را در دامن گير و از افعال ناشايسته و گذشت من صحبت من و طاهر گويد: من سر نحس او را در دامن گرفتم . آن لعين به خواب رفت ، و سر نورانى سيدالشهدا عليه السلام در آن وقت در طشت طلا در مقابل ما بود. چون ساعتى گذشت ديدم كه ناگهان پرد گيان حرم محترم امام حسين عليه السلام از خرابه بلند شد. آن لعين در خواب و من در اندوه بودم ، كه آيا چه ظلم و ستم بود كه يزيد بدماب به اولاد بوتراب نمود؟به طرف طشت نظر كرده ديدم كه از چشمهاى امام حسين عليه السلام اشك جارى شده است ، تعجب كردم ، پس ديدم آن سر انور به قدر چهار ذراع گويا بلند شد و لبهاى مباركش به حركت آمده و آواز اندوهناك و ضعيفى از آن دهان معجز بيان بلند گرديد كه مى گفت : ((اللهم هولا اولادنا و اكبادنا و هولا اصحابنا)) يعنى خداوندا، اينان اولاد و جگر گوشه من هستند و اينها اصحاب منندطاهر گويد: چون اين حال را از آن حضرت مشاهده كردم وحشت و دهشت بر من غلبه كرد. شروع به گريه كردن كردم . به بالاى عمارت يزيد آمدم كه خرابه در پشت آن عمارت بود، خيال مى كردم شايد يكى از اهل بيت رسول خدا صلى الله عليه و آله فوت شده ، كه مرگ او باعث اين همه ناله وندبه شده است . وقتى بالاى قصر رسيدم ديدم تمامى اهل بيت اطهار عليه السلام طفل صغيرى را در ميان گرفته اند و آن دختر، خاك بر سر مى ريزد و با ناله و فغان مى گويد:((يا عمتى و يا اخت ابى اين ابى اين ابى )) . يعنى : اى عمه ، واى خواهر پدر بزرگوار من ، كجاست پدر من ؟ كجاست پدر من ؟آنها را صدا زدم و از ايشان پرسيدم كه چه پيش آمده كه باعث اين همه ناله و گريه شده است ؟ گفتند: اى مرد، طفل صغير سيدالشهدا عليه السلام پدرش را در خواب ديده ، و اينك بيدار شده و از ما پدر خود را مى خواهد، هر چه به وى تسلى مى دهيم آرام نمى گيرد.طاهر گويد: بعد از مشاهده اين احوال دردناك ، پيش يزيد برگشتم . ديدم آن بدبخت بيدار شده به طرف آن سر، سر حسين بن على عليه السلام نگاه مى كند، و از كثرت وحشت و دهشت و خوف و خشيت ، مانند برگ بيد بر خود مى لرزد. در آن اثنا سر اطهر آن مولا به طرف يزيد متوجه شده فرمود: اى پسر معاويه ، من در حق تو چه بدى كرده بودم كه تو با من اين ستم و ظلم نمودى و اهل بيتم را در خرابه جا دادى ؟((ثم توجه الراس الشريف الى الله الخبير اللطيف و قال : اللهم انتقم منه بما عامل بى و ظلمنى و اهلى (و سيعلم الذين ظلموا اى منقلب ينقلبون ) موضوعات مرتبط: برچسبها: [ سه شنبه 30 آبان 1391برچسب:ستاره درخشان شام پدر را در خواب مى بيند , ] [ 15:17 ] [ اكبر احمدي ]
من طاقت شنیدن ندارم در كتاب «مبكی العیون» آمده است كه : در شب شام غریبان حضرت زینب (سلام الله علیها) در زیر خیمه نیم سوخته ، اندكی به خواب فرو رفت . ناگاه در عالم خواب حضرت زینب(سلام الله علیها) مادر خود حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) را دید. او به مادر خویش عرض كرد :« مادرجان ! آیا از حال ما خبر داری ؟!» حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) فرمودند : «من طاقت شنیدن ندارم» . حضرت زینب(سلام الله علیها) عرضه داشت : «پس من شكوه و شكایت خویش را به چه كسی بگویم ؟» موضوعات مرتبط: برچسبها: [ سه شنبه 30 آبان 1391برچسب:من طاقت شنیدن ندارم , ] [ 15:13 ] [ اكبر احمدي ]
به ياد لب تشنه پدر آب نخورد! عصر عاشورا كه دشمنان براى غارت به خيمه ها ريختند، در درون خيمه ها مجموعا 23 كودك از اهل بيت عليه السلام را يافتند. به عمر سعد گزارش دادند كه اين 23 كودك ، بر اثر شدت تشنگى در خطر مرگ هستند. عمر سعد اجازه داد به آنها آب بدهند. وقتى كه نوبت به حضرت رقيه عليه السلام رسيد آن حضرت ظرف آب را گرفت و دوان دوان به سوى قتلگاه حركت كرد.يكى از سپاهيان دشمن پرسيد: كجا مى روى ؟ حضرت رقيه عليه السلام فرمود: (سلام الله علیها) بابايم تشنه بود. مى خواهم او را پيدا كنم و برايش آب ببرم (سلام الله علیها)او گفت : آب را خودت بخور. پدرت را با لب تشنه شهيد كردند!حضرت رقيه عليها السلام در حالي كه گريه مى كرد، فرمود: پس من هم آب نمى آشامم
بپيچ اى قلم قصه شهر شام كه شد صبح عالم ز غصه چو شام تو شيخا نمودى قيامت پديد به مردم عيان گشته يوم الوعيد ز فرط بكا بر حسين شهيد چو يعقوب شد چشم خلقى سفيد (مصباح الحرمين ص 371) موضوعات مرتبط: برچسبها: [ سه شنبه 30 آبان 1391برچسب:به ياد لب تشنه پدر آب نخورد! , ] [ 15:8 ] [ اكبر احمدي ]
رقيه عليه السلام در عاشورا آخرين ديدار امام حسين عليه السلام با حضرت رقيه عليه السلام موضوعات مرتبط: برچسبها: [ سه شنبه 30 آبان 1391برچسب:غمنامه حضرت رقیه (س), ] [ 15:7 ] [ اكبر احمدي ]
مرحوم آیة الله حاج میرزا هاشم خراسانى (متوفّاى سال 1352 هجرى قمرى ) در منتخب التواریخ مى نویسد:عالم جلیل ، شیخ محمّد على شامى كه از جملة علما و محصّلین نجف اشرف است به حقیر فرمود: جدّ امّى بلاواسطه من ، جناب آقا سیّد ابراهیم دمشقى ، كه نسبش منتهى مى شود به سیّد مرتضى علم الهدى و سن شریفش از نود افزون بوده و بسیار شریف و محترم بودند، سه دختر داشتند و اولاد ذكور نداشتند.شبى دختر بزرگ ایشان جناب رقیّه بنت الحسین علیهماالسلام را در خواب دید كه فرمود به پدرت بگو به والى بگوید میان قبر و لحد من آب افتاده ، و بدن من در اذیّت است ؛ بیاید و قبر و لحد مرا تعمیر كند. موضوعات مرتبط: برچسبها: [ دو شنبه 29 آبان 1391برچسب:حضرت رقیّه (س) در اوراق تاریخ, ] [ 16:14 ] [ اكبر احمدي ]
|
|
[ طراحی : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |