كانون فرهنگي وهنري امام حسن مجتبي (ع) امور فرهنگي وهنري قرآني تربيتي اعتقادي
| ||
|
فلسفه قيام ابي عبدالله الحسين ( علیه السلام ) را در سخنان آن حضرت در آغاز حرکت از مدينه وموضع گيري هاي ايشان در برابر حوادثي که در منزلگاه هاي ميان راه روي داده است مي توان يافت . موضوعات مرتبط: برچسبها: [ جمعه 26 آبان 1391برچسب:ازمدینه تا کربلا همراه با سیدالشهداء(علیه السلام), ] [ 8:35 ] [ اكبر احمدي ]
هنگامى كه همه یاران و اصحاب امام حسین علیه السلام به شهادت رسیدند، نداى غریبانه امام بلند شد: «هل من ذاب یذب عن حرم رسول الله ... هل من مغیث یرجوا الله باغثتنا»؛ «آیا حمایت كنندهاى هست تا از حرم رسول خدا صلى الله علیه و آله حمایت كند؟ آیا فریادرسى است كه براى امید ثواب ما را یارى كند؟» وقتى كه این ندا به گوش بانوان حرم رسید، صداى گریه و شیون آنها بلند شد. امام كنار خیمه آمد و به زینب علیهاالسلام فرمود: فرزند كوچكم را به من بده تا با او وداع كنم، كودك را گرفت، همین كه خواست ببوسد حرمله تیرى به سوى گلوى نازك او رها كرد، آن تیر به گلوى او اصابت نمود، و سرش را ذبح كرد. كه در این باره سید حلى گوید: "و منعطفا اهوى لتقبیل طفله فقبل منه قبله السهم منحرا"؛ «امام حسین علیه السلام براى بوسیدن كودك شیرخوار خود خم شد، اما تیر قبل از امام بر گلوگاه او بوسه دارد». امام آن كودك را به زینب علیهاالسلام داد و فرمود: او را نگهدار، و دستش را زیر گلوى كودك گرفت، پر از خون شد، آن خون را به طرف آسمان پاشید و گفت: «هون ما نزل بى انه بعین الله تعالى»؛ چون خداوند این منظره را مىبیند، آنچه از این مصیبت بر من وارد شد برایم آسان است. و در احتجاج آمده: «امام حسین علیه السلام از اسب پیاده شد و (در كنار خیمه یا پشت خیمه) با غلاف شمشیرش قبرى كند، و كودكش را به خونش رنگین نموده و دفن كرد.» مشهور است كه على اصغر، شش ماهه بود، مادرش حضرت رباب دختر امرء القیس بود، و على اصغر با سكینه از جانب مادر نیز برادر و خواهر بودند. در مورد نام این طفل، علامه مجلسى در جلاء العیون مىگوید: «بعضى او را على اصغر مىنامند.» در كتاب منتخب التواریخ نقل شده: در یكى از زیارات عاشورا آمده: «و على ولدك على الاصغر الذى فجعت به»؛ « و سلام بر فرزند تو على اصغر كه در مورد او مصیبت سختى بر تو وارد شد.» امام حسین علیه السلام نزد خواهرش ام كلثوم (زینب صغرى) آمد و به او فرمود: اى خواهر! تو را در مورد نگهدارى كودك شیرخوارم، سفارش مىكنم، زیرا او كودك شش ماهه است و مراقبت نیاز دارد. امكلثوم عرض كرد: برادرم، این كودك تشنه است از قوم براى او شربت آبى بگیر. امام حسین علیه السلام على اصغرش را در آغوش گرفت و به سوى قوم رفت، خطاب به قوم فرمود، «شما برادر و فرزندان و یارانم را كشتید، و از آنها جز این كودك باقى نمانده كه از شدت تشنگى مثل ماهی، دهان باز مىكند و مىبندد این كودك كه گناه ندارد، نزد شما آوردهام تا به او آب بدهید.» «یا قوم ان لم ترحمونى فارحموا هذا الطفل اما ترونه كیف یتلظى عطشا»؛ اى قوم اگر به من رحم نمىكنید به این كودك رحم كنید، آیا او را نمىبینید كه چگونه از شدت و حرارت تشنگى، دهان را باز و بسته مىكند؟ هنوز سخن امام تمام نشده بود، به اشاره عمر سعد، حرمله بن كاهل اسدى گلوى نازك او را هدف تیر سه شعبهاش قرار داد كه تیر به گلو اصابت كرد: «فذبح الطفل من الورید، او من الاذن الى الاذن»؛ از شریان چپ تا شریان راست على اصغر بریده شد، و یا از گوش تا گوش او ذبح گردید. "فاتى به نحو اللئام منادیا یا قوم هل قلب لهذا یخشع فرماه حرمله بسهم فى الحشا بید الحتوف و القى من لا یجزع"؛ پس آن كودك را به سوى قوم پست آورد، در حالى كه صدا مىزد: اى قوم، آیا دلى هست كه از خدا بترسد و بر این كودك توجه نماید؟ به جاى جواب، حرمله تیرى بر كمان نهاد و آن كودك را كه از شدت ضعف و عطش قدرت بى تابى نداشت هدف تیر قرار داد. مصیبت جگر سوز على اصغر به قدرى بر امام حسین علیه السلام سخت بود كه آن حضرت در حالى كه گریه مىكرد، به خدا متوجه شد و عرض كرد: «خدایا خودت بین ما و این قوم، داورى كن؛ آنها ما را دعوت كردند تا ما را یارى كنند، ولى به كشتن ما اقدام مىكنند.» از جانب آسمان ندایى شنید: «یا حسین دعه فان له مرضعا فى الجنه»؛ اى حسین در فكر اصغر نباش، هم اكنون دایهاى در بهشت براى شیر دادن به او آماده است. این ندا، نداى دلدارى به حسین علیه السلام بود، تا بتواند فاجعه غمبار مصیبت اصغر را تحمل كند. و دلیل دیگر بر شدت سختى این مصیبت این كه: امام حسین علیه السلام هنگامى كه به شهادت رسید: در روز یازدهم محرم، سكینه كنار پیكرهاى شهدا آمد و گریه كرد تا بیهوش شد، امام حسین علیه السلام در عالم بى هوشى به سكینه اشعارى آموخت براى شیعیان بخواند، دو شعر از آن اشعار این است: لیتكم فى یوم عاشورا جمعا تنظرونى كیف استسقى لطفلى فابوا ان یرحمونى و سقوه سهم بغى عوض الماء المعین یا لرزء و مصاب هد اركان الحجون ؛ «اى كاش در روز عاشورا همه شما بودید و مىدیدید كه چگونه براى كودكم طلب آب كردم، قوم به من رحم نكرد، و به جاى آب گوارا، كودكم را با تیر(خون) ظلم سیراب كردند، این حادثه آن چنان جانسوز و سخت و طاقت فرسا است كه پایههاى كوههاى مكه را خراب كرد.»
منبع: راهنماى تبلیغ 6، ویژه امر به معروف و نهى از منكر، صفحه 144 موضوعات مرتبط: برچسبها: [ پنج شنبه 25 آبان 1391برچسب:سرباز شش ماهه, ] [ 10:2 ] [ اكبر احمدي ]
بزرگترين دختر اميرمؤمنان، على بن ابى طالب عليه السلام، يعنى حضرت زينب كبرى سلام الله عليهما درسال ششم و بروايتى سال هفتم هجرى ديده به جهان گشودند . هنگام ولادت نوزاد، جد بزرگوارش رسول خدا، حضرت محمد مصطفى (ص) مسافرت بودند، از اين رو على (ع) منتظر تشريف فرمايى آن حضرت شدند تا ايشان نامى براى كودك برگزينند . پس از بازگشت پيامبر خدا (ص)، جبرئيل بر حضرتش نازل شد و نام زينب را از جانب خداوند تعالى براى اين كودك برگزيد . پيك وحى همچنين حوادث تأسف آورى را كه مقدر شده بود در آينده براى اين بانوى گرامى در كربلا اتفاق بيفتد به اطلاع رسول خدا رساند . بدين ترتيب بين زينب كبرى و برادرش حسين بن على (ع) از همان كودكى پيوندى عميق و پيمانى ناگسستنى منعقد گرديد . اين دو يار وفادار هيچ گاه از يكديگر جدا نشدند و هيچ حادثه و مصيبتى نتوانست رشته رابطه معنوى بين آنان را پاره كند . سالها گذشت و عبدالله بن جعفر طيار پسر عموى زينب (س) براى خواستگارى نزد اميرمؤمنان، على (ع) آمد . مولاى متقيان به دو شرط با اين ازدواج موافقت كردند: نخست آن كه عبدالله مانع ديدار زينب از برادرش، حسين (ع) نشود و ديگر آنكه اگر حسين (ع) تصميم گرفت خواهر را با خود به مسافرت ببرد عبدالله مانع سفر زينب (س) نشود و عبدالله نيز هر دو شرط را پذيرفت . اين شرط از طرفى حكايت از رشته محكم رابطه معنوى بين اين خواهر و برادر مى كند و از طرفى زمينه ساز حضور آن بانوى مطهر در سرزمين كربلاست تا بتواند رسالت تاريخى خويش را ايفا نمايد و نهضت خونين برادر را استمرار بخشد . زينب (س) دست پرورده دامان مادرى چون فاطمه زهرا (س) و خوشه چين علم و دانش پدرى چون على مرتضى سلام الله عليه است، هموكه رسول حق او را دوازه شهر علم مى ناميد . از اين رو زينب كبرى (س) را همواره به فضل و دانش و كمال ستوده اند، بطورى كه امام زين العابدين (ع) خطاب به عمه گراميش مى فرمايد:خدا را سپاس كه تو دانشمندى استاد نديده و دانايى هستى كه از كسى دانش نياموخته اى! و بى جهت نيست كه نام زينب كبرى (س) را در زمره راويان حديث مى بينيم . آن مخدره شخصيتى است كه خطبه معروف مادرش، فاطمه زهرا (س) را در مسجد پيامبر و در مقام احتجاج با خليفه اول روايت كرده است و اين در حالى بود كه بيش از چهار سال از عمر شريف عقيله بنى هاشم، زينب كبرى (س) نمى گذشت . و باز شگفت آور نيست كه پس از انتخاب شهر كوفه به عنوان پايتخت خلافت على (ع) و حضور آن حضرت در شهر، زينب (س) حلقه درسى براى بانوان تشكيل مى دهد و به آنان تفسير قرآن مى آموزد مهمترين برهه عمر شريف زينب (س) را سفر آن بانوى مقدس به كربلا و حضور آن حضرت در كاروان اسرا و حوادث بعدى آن دوران تشكيل مى دهد . از زمانى كه حسين بن على (ع) مدينه را به مقصد مكه ترك فرمود، زينب (س) همراه برادر بود و در طول نبرد نيز اين خواهر وفادار دو فرزند خود به نامهاى محمد و عون را به جبهه نبرد فرستاد تا در ركاب سرور و سالارشان بجنگند و سرانجام نيز آنان به شهادت رسيدند . گرچه اين مصيبت براى يك مادر، مصيبتى سخت است، اما زينب (س) در برابر آن كمر خم نكرد و به هيچ وجه ابراز تأسف ننمود . تنها مصيبتى كه توان اين كوه استقامت را از او گرفت و دل او را سخت به درد آورد، غم از دست دادن شخصيتهايى چون على اكبر و ابوالفضل العباس (عهما) و مهمتر از همه داغ برادر و مشاهده پيكر صدپاره و حلقوم بريده حسين عزيزش بود . از اين پس او وظيفه داشت از اين خونهاى بناحق ريخته شده پاسدارى كند تا موج خروشانش كاخ بيداد بنى اميه را از بيخ و بن بر كند . كاروان اسراى اهل بيت پيامبر (ص) وارد شهر كوفه شد و طى مراسمى آنان را نزد عبيد الله بن زياد والى شهر بردند . حضور بانوان گرامى اسلام در مجلس ابن زياد و سخنان كوبنده و افشاگر ايشان بخوبى نشان داد كه نهضت سرخ حسين همچنان زنده است: ابن زياد: خدا را شكر كه شما را رسوا كرد و مردانتان را كشت و دروغهايتان را آشكار نمود! زينب (س): آنان كه رسوا مى شوند مردم فاسق و دروغگو هستند و آنها ديگران هستند، نه ما! - ديدى خدا با برادرت چه كرد؟ - من جز زيبايى و نيكويى چيزى نديدم! اين كشتگان، مردمى بودند كه خداوند شهادت را براى آنان مقدر فرموده بود و آنان نيز به سوى قتلگاههايشان شتافتند . اما بزودى خداوند تو و ايشان را براى حساب جمع مى كند و آنان با تو به احتجاج بر مى خيزند . آن وقت خواهى ديد كه چه كسى رستگار است . مادرت بر تو بگريد اى پسر مرجانه! اين پاسخ كوبنده و قاطع به جبار سركشى كه هرگز تصور نمى كرد اينچنين تحقير شود، براى ابن زياد بسيار سنگين بود، لذا تصميم گرفت حضرت را به قتل برساند . اما اطرافيانش او را از اين تصميم منصرف كردند . دستگاه بنى اميه از ديرباز سعى مى كرد با حفظ ظاهر اسلام، ريشه اين دين الهى را بخشكاند و نيك دريافته بود كه براى رسيدن به اين مقصود راهى جز منحرف كردن اذهان عمومى از خاندان پيامبر خدا (ص) ندارد، چرا كه آنان عالمان وحى الهى و تنها كسانى بودند كه مى توانستند با اجراى دقيق تعاليم آسمانى، جامعه را از انحطاط برهانند . تبليغات معاويه چشم و دل مردم شام را كور كرده بود . اهل كوفه نيز گرچه بحسب ظاهر دم از دوستى اهل بيت مى زدند، اما در باطن مردمى سست عنصر بودند كه حاضر نمى شدند براى به حكومت رسيدن خاندان وحى، دنياى خود را از دست بدهند . آنان كسانى بودند كه وقتى نداى پليد:يا خيل الله اركبى و أبشرى بالجنة: اى سپاهيان خدا سوار شويد و به حسين حمله كنيد، بهشت گواراى شما باد! را از حلقوم عمر سعد فرمانده سپاه كفر در كربلا شنيدند، دعوت خود و نامه هاى فراوانى را كه نوشته بودند، فراموش كردند و براستى گمان كردند كه اصحاب خدا و برگزيدگان بهشتند اين ترفند، يعنى خدايى نشان دادن مقام خلافت براى بنى اميه و خارج از دين جلوه دادن دينداران واقعى، شيوه ديرين و هميشگى دستگاه بنى اميه بود و اكنون نيز عبيدالله بن زياد از همين ترفند استفاده مى كند تا خود را بى تقصير نشان دهد . او چنين وانمود مى كند كه مخالفان حكومت جابرانه يزيد، مردمى دروغگو هستند و اين دست انتقام الهى بود كه حسين (ع) و يارانش را دچار اين سرنوشت كرد و جا دارد كه خداوند را به خاطر كشتن آنان سپاس گفت! ابن زياد ادعا مى كرد على بن الحسين (يعنى على اكبر عليه السلام) را خدا كشته است نه او و اصحابش! بيقين مقصود او از اين تحليل دروغ و اين سخنان گزاف، چيزى جز تحريف واقيعت و مبرا نمودن دامان خود از اتهامات و تازه كردن داغ دل بازماندگان شهدا نبوده است . اما بانوى فقيه دانشمند اسلام، زينب كبرى (س) واقعه را بگونه اى ديگر تحليل و تفسير مى كنند: آنچه بر اهل بيت گذشته است رسوايى نبود، بلكه سراسر زيبايى و خير و نيكى بود . فسق و دروغ نيز شايسته كسانى است كه اكنون بر مصدر رياست تكيه زده اند و به دروغ ادعاى صدق و صلاح مى كنند و پس از آن نيز امام سجاد (ع) مصرانه اعلام مى دارند كه قاتل على اكبر دستگاه ظلم و ستم بنى اميه است تا كسى نپندارد كه اين ادعا مى تواند لكه ننگ دامان ابن زياد را بشويد و خود او نيز گمان نكند كه توانسته است اسراى اهل بيت را به تسليم و خضوع و تغيير عقيده وادارد . پس از ورود اسرا به شام نيز زينب كبرى (س) به افشاگرى مى پردازد و اين بار شخص يزيد را كه به كرسى خلافت تكيه زده است زير سؤال مى برد و او را كافرى مى خواند كه چند روزى در اين دنيا باقى مى ماند تا بار گناهانش سنگين تر شود . در اينجا جا دارد كه ترجمه اين خطبه شريف را بنا به روايت دانشمند شهير عالم اسلام، سيد بن طاوس رضوان الله تعالى عليه ذكر كنيم: زينب، دختر على بن ابى طالب (ع) برخاست و چنين گفت: حمد و سپاس مخصوص خداوندى است كه پروردگار جهانيان است و درود خدا بر رسول و خاندانش باد! خداوند راست گفته است آنجا كه مى فرمايد:ثم كان عاقبة الذين اساؤا السوأى أن كذبوا بايات الله و كانوا بها يستهزؤن: سپس سرانجام كسانى كه در گناهان فرو رفتند اين است كه آيات خدا را تكذيب كردند و آنها را به مسخره گرفتند . اى يزيد! آيا گمان كردى چون جهان وسيع و فضاى آسمان را بر ما تنگ كردى و ما را مانند اسيران به شهرها كشاندى، ما نزد خداوند خوار و بى مقدار شديم و بر بزگوارى و مقام تو افزوده شده و اين پيشامدها از مقام ارجمند تو است؟ بدين جهت برخود مى بالى و ناز مى كنى و بسى خرم و شادى كه دنيايت آباد شده و كار تو بر وفق مراد پيش مى رود و سلطنت و پادشاهى براى هميشه در اختيار تو قرار گرفته است! آهسته باش و تند نرو! مگر سخن خداوند را فراموش كرده اى كه مى فرمايد: و لايحسبن الذين كفروا أنما نملى لهم خير لانفسهم إنما نملى لهم ليزدادوا إثما و لهم عذاب مهين: آنان كه كافر شدند گمان نكنند كه اين مهلتى كه به آنان داديم مقدمه سعادت آنان است! نه، بلكه اين مهلت براى آن است كه بر گناهان خود بيفزايند و براى آنان عذابى خوار كننده مهيا شده است! اى پسر آزادشدگان )1 (! آيا اين از دادگرى و عدالت است كه زنان و كنيزان خويش را در پناه پرده جاى دهى و دختران پيامبر را با صورتهاى باز و بى چادر و پوشش، به همراه دشمنانشان در شهرها بگردانى تا اهل منازل آنان را ببينند و دور و نزديك و پست و شريف بر آنان بنگرند، در حالى كه از مردان و حاميان آنان كسى باقى نمانده است؟! آرى، چگونه مى توان اميد رحم و مهربانى از كسى داشت كه جگر آزاد مردان را در دهان بمكد و بيرون اندازد و گوشتش از خون شهيدان برويد )2 ( و چرا بايد كسى كه همواره با ديده اعتراض و دشمنى و كينه و عداوت به ما مى نگرد در اظهار دشمنى با ما كوتاهى كند! اكنون نيز مست و مغرور و بدون آن كه تصور كنى گناهى انجام داده اى، با چوب به دندانهاى ابى عبد الله، آقاى جوانان بهشت مى كوبى و شعر مى خوانى و مى گويى :اى كاش بزرگان طايفه من كه در جنگ بدر كشته شده اند، بودند و مى ديدند تا از ديدن اين منظره فرياد خوشحاليشان بلند شود و بگويند: اى يزيد! دست مريزاد! چرا اين سخنان را نگويى و چرا اين شعرها را نخوانى، در صورتيكه دست خود را در خون فرزندان محمد (ص) فرو برده اى و ستارگان درخشان زمين را كه دودمان عبدالمطلب بودند، خاموش كرده اى! اما تو با اين كار موجبات مرگ و بدبختى خودت را فراهم كردى! اكنون هم پيران طايفه خودت را صدا مى زنى و خيال مى كنى آنان حرفهايت را مى شنوند . ولى زود است كه خودت نيز به آنان بپيوندى و در آن هنگام آرزو مى كنى اى كاش دستهايم شل و زبانم لال مى بود و اين سخنان را بر زبان نمى آوردم و اين عمل زشت را مرتكب نمى شدم! خداوندا! انتقام ما را از كسانى كه به ما ظلم كردند بگير و حق ما را از آنان بستان و ايشان را در آتش غضب بسوزان! اى يزيد! تو با اين كارها تنها پوست خود را پاره كردى و گوشت خودت را قطعه قطعه نمودى و طولى نمى كشد كه با اين بار سنگينى كه از ريختن خون فرزندان پيامبر و هتك حرمت اهل بيتش به گردن گرفته اى بر آن حضرت وارد شوى و در آن روز خداوند آنان را گرد يكديگر جمع مى كند و حق آنان را مى گيرد . و لاتحسبن الذين قتلوا فى سبيل الله أمواتا بل أحياء عند ربهم يرزقون: و مپندار كسانى كه در راه خدا كشته شده اند، مرده اند، بلكه آنان زندگانى هستند كه نزد پروردگارشان روزى مى خورند . و همين كه خداوند حاكم باشد و محمد (ص) با تو مخاصمه كند و جبرئيل ياوريش نمايد براى تو كافى خواهد بود! بزودى كسانى كه تو را بر اين مسند نشاندند و بر گروه مسلمانان سوارت كردند خواهند فهميد كه چه جانشين بدى را انتخاب كردند و متوجه خواهند شد كه كدام يك از شما بدبخت تر و بدفرجام تر خواهيد بود . اكنون فشارهاى روزگار مرا به سخن گفتن با تو وادار كرده است . با اين حال تو را بى مقدار و حقير و سرزنش تو را بزرگ و سزاوار مى شمرم و تو را مستحق توبيخ مى دانم اما چشمها اشك مى بارد و سينه ها از آتش غم مى سوزد! آه چه شگفت آور است كه سپاه خداوند به دست لشكر شيطان كشته شوند! خون ما از اين دستها مى ريزد و گوشت ما در اين دهانها جويده و مكيده مى شود و آن بدنهاى پاك روى زمين مانده اند و گرگهاى بيابان بنوبت آنان را زيارت مى كنند و درندگان بر خاكشان مى مالند! اى يزيد! اگر امروز مى پندارى كه ما غنيمت جنگى هستيم، بزودى مجبور به پرداخت غرامت خواهى شد و آن، زمانى است كه جز آنچه انجام داده اى، چيزى نداشته باشى و خداوند هرگز به بندگانش ستم نمى كند . ما به او شكايت مى كنيم و او پناهگاه ماست . تو نيز - اى يزيد!- به كار خودت مشغول باش و كيد و مكر خودت را به كار ببر و منتهاى تلاشت را بكن، اما به خدا سوگند نمى توانى نام ما را محو كنى و وحى ما را خاموش گردانى و اين ننگ و عار را از دامان خودت بشويى، زيرا عقلت ناتوان و ايام زندگانيت كوتاه است و توانت از دست رفته است روزى كه منادى فرياد بزند: ألا لعنة الله على الظالمين! خدا را سپاس كه ابتداى كار ما را با سعادت و مغفرت و پايان آن را به شهادت و رحمت ختم فرمود! ما از خداوند درخواست مى كنيم نعمتش را بر شهيدان ما تكميل فرمايد و بر اجر و مزد آنان بيفزايد و جانشينان نيكويى براى ما قرار دهد، چرا كه او خداوند رحيم و مهربان است و حسبنا الله و نعم الوكيل! اين سخنان و خطبه هايى نظير اينكه زينب كبرى (س) و امام زين العابدين (ع) در برابر مردم كوفه و شام قرائت كردند، پرده از چهره پليد خاندان ابوسفيان برداشت و واقعيت قضايا را روشن ساخت . سرانجام اين بانوى داغدار، پس از 56 سال عمر پر بركت و توأم با درد و رنج، در ماه رجب سال 62 هجرى ديده از جهان فروبست و در شام، در محلى كه اكنون نيز معروف است مدفون گرديد . و السلام عليها يوم ولدت و يوم ماتت و يوم تبعث حيا! --
1- حضرت اشاره به واقعه فتح مكه مى كنند و اين كه ابوسفيان، جد يزيد بن معاويه به اسارت گرفته شد و سپس بدستور پيامبر آزاد گرديد . از اين رو به يزيد و خاندان بنى اميه، فرزندان آزاد شدگان لقب داده اند . 2- حضرت با اين جملات نيز اشاره به واقعه اسف بار جنگ احد نموده اند . پس از پيروزى ظاهرى بنى اميه بر سپاه اسلام، هند همسر ابوسفيان كه جد يزيد بود، سينه حمزة بن عبد المطلب عموى پيامبر (ص) را شكافت و جگر او را از شكم در آورد و جويد ولى نتوانست آن را بخورد و بيرون انداخت و بدين وسيله نهايت دشمنى خود با آل پيامبر نشان داد . ماخذ: زندگانى زينب كبرى، مجموع سخنرانيهاى شهيد؛ محراب، آيت الله دستغيب موضوعات مرتبط: برچسبها: [ پنج شنبه 25 آبان 1391برچسب: گوشه اي از زندگي زينب كبري , ] [ 9:58 ] [ اكبر احمدي ]
آشكار شدن دعوت پیامبر در مكه مكرمه باعث شد كه سران قریش چون ابوسفیان و ابوجهل و دیگران كه از مقام و منصب بالایی در شهر برخوردار بودند، با بدگویی از پیغمبر و آزار رساندن بدو و یارانش و نسبت دادن شاعری، دیوانگی و ساحری به او، وی را مورد اذیت قرار دهند. از طرف دیگر با اجرای برنامههایی چون طرح محاصره پیامبر و خاندانش به مدت سه سال و توطئه كشتن او سعی در خاموش كردن چراغ رسالت داشتند. اما با تحمل و صبوری پیامبر و یارانش از یك سو و گسترش روزافزون اسلام از سوی دیگر این دشمنیها در روند تكامل دین و آیین نبوی تاثیری نگذاشت و نهایتاً با هجرت پیامبر به مدینه تمامی توطئهها خنثی شد. مهاجرت مسلمانان از مكه به مدینه باعث از دست دادن مشاغل آنان شد چرا كه حرفه آنان داد و ستد و بازرگانی بود و مردم مدینه عمدتاً به كار كشاورزی مشغول بودند لذا جهت كسب درآمد یا باید به مكه میرفتند كه دشمنان با بیرون راندنشان از شهر این فرصت را از مسلمانان گرفته بودند و یا باید خط بازرگانی مكه را به خطر بیندازند تا از این طریق بتوانند راه را برای تجارت و بازرگانی برای خود هموار كنند. به همین دلیل جنگهای زیادی بین مهاجران مسلمان با كاروانهای بازرگانی مكه صورت گرفت كه با مراجعه به تاریخ اسلام میتوان به جوانب مختلف آن آگاهی یافت آنچه كه حائز اهمیت است ریاست این جنگهاست كه عمدتاً با ابوسفیان حاكم مكه بوده است و این امر نشان از دشمنی دیرینه او با پیامبر و اسلام است اما نهایتاً پس از فتح مكه به دست مسلمانان او نیز به اجبار مسلمان شد تا جایی كه پیامبر فرمود او را در جایی قرار دهند تا لشكریان از پیش روی او بگذرند. ابوسفیان چون عظمت مسلمانان را دید به عباس عموی پیامبر گفت: پادشاهی پسر برادرت بزرگ شده است! عباس گفت: وای بر تو این پیغمبری است نه پادشاهی ... . از این كلام به درستی روشن میشود كه نگاه ابوسفیان تا چه اندازه به حكومت و قدرت وابسته است. پس از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله و روی كار آمدن خلفای سه گانه حاكمیت و قدرت همچنان در مدینه باقی ماند اما با كشور گشاییهای مسلمانان در زمان خلیفه دوم مردم با آداب و سنن اقوام دیگر چون روم و ایران آشنا شد و به تدریج آن آداب و رسوم در میان فرهنگ عرب ساده و بادیه نشین راه یافت و آنان كه اشتهای بیشتری به دنیا داشتند از این سفره گسترده بهره فراوان نصیب خود ساختند. معاویه فرزند ابوسفیان در همین ایام یعنی سال پنجم خلافت عمر به ولایت شام دست یافت و زمانی كه پدرش را از ماموریت خود مطلع كرد وی گفت: مهاجران پیش از ما مسلمان شدند و ما پس از ایشان به این دین در آمدیم آنان حالا مزد خود را میگیرند، آنها رئیسند و ما پیرو، به تو شغل مهمی دادهاند. بنگر تا به خلافت آنان نروی چه تو نمیدانی پایان كار چه خواهد شد. این گفتگو نشان میدهد كه پدر و پسر چگونه مسلمانی را وسیله برخورداری از دنیا و رسیدن به ریاست و حكومت میدانستند. ـ معاویه از روزی كه از جانب عمر به حكومت شام رسید در نظام حكومت روش امپراتوران روم را به كار برد و در زندگانی شخصی خود از آنان تقلید كرد. سادگی حكومت اسلامی را رها كرد و دستگاه پرشكوهی برای خود فراهم آورد... . برای خود دسته نگهبانی مسلح تاسیس كرد كه چون به مسجد می رفت او را در میان میگرفتند... . میتوان گفت فاصله بین والی و رعیت از دوره معاویه پدید گشت. رفتار او نیز با مردم آن سرزمین همان گونه كه رومیان داشتند بلكه بهتر از آنان به ایشان میرسید. به طوری كه بسیاری از مردم شام تصور میكردند كه پیامبر خویشاوندانی جز بنی امیه ندارد! ـ یزید فرزند معاویه در چنین جامعهای متولد شده است و او نه تنها از تربیت دینی بهرهای نداشت بلكه تربیت ناشوده بود چرا كه نوشتهاند معاویه روزی نزد مادر یزید رفت... و شنید كه او زندگانی شهری را نكوهش میكند لذا او و فرزندش را به قبیله نزد كسانش فرستاد بدین جهت یزید تربیت بیابانی یافت. بهرهای كه از این تربیت گرفت گشاده زبانی، شعر نیك گفتن و شكار بود.
منبع: با استفاده از تاریخ تحلیلی اسلام، دكتر شهیدی موضوعات مرتبط: برچسبها: [ پنج شنبه 25 آبان 1391برچسب:چگونگی شکل گیری شخصیت یزید, ] [ 9:55 ] [ اكبر احمدي ]
روابط آموزشی ، هنری ،علمی ،تحقیقی به شکل عام و منافع خاص افراد و گروهای اقصادی ،سیاسی و فرهنگی و نیز منافع دولت - کشورها،جنبه مهمی از جریان اطلاعات جهانی و بین المللی را تشکیل می دهند.اززمان جنگ جهانی دوم و به ویژه در 30 سال اخیر،شاهد گسترش فعالیتهای مهم در محدوده ارتیاط وانتقال علمی و فرهنگی بین المللی بوده ایم که در تاریخ بیسابقه است. این واقعیت که جریان اطلاعات آموزشی و فرهنگی بخش مهمی از الگوی رایج روابط بین المللی است را نمی توان انکار کرد.چنین مجاری ارتباطی و اطلاعاتی وسیله ای در اختیار تجارت ،جامعه دیپلماتیک و موسسات سیاست خارجی قرار می دهند که توانایی بالقوه آن بسیار زیاد است.توانایی بالقوه که رفته رقته آن را احساس می کنیم.به هر حال آموزش بین المللی و فعالیتهای فرهنگی تنها ابزار سیاستهای خارجی نیستند.آن ها بخش اساسی آن چیزی هستند که سیاست خارجی ،روابط سیاسی و اقتصادی بین المللی به شکل عامو ارتباط بین المللی به شکل خاص را تشکیل می دهند.علاوه براین در جهان امروز نمی توان آن ها را از جریان اطاعات فراهم شده به وسیله دیگر مجاری ملی،منطقه ای ،بین المللی و جهانی مانند رسانه های جمعی ،ارتباطات راه دور ، و انبوهی از موسسات سیاسی و اقتطاعاتی جدا کرد. در عین حال ،دهکده جهانی ((ای که انتظار می رفت در اثر گسترش بی سابقه توانایی های ارتباطی جهان گستر ناشی از پیشرفت در فناوری ارتباطی))به وجود آید،هنوز پدید نیامده است.بنابراین امر حائز اهمیت روز افرون و مورد توجه محققان و شرکت کنندگان در حوزه بین المللی این است که ما پل معناداری برای تسهیل تفاهم و هماهنگی بین مردم جهان بنا کنیم.خلاصه این که از آنجا که آنان درارتباطات بیشتربه کیفیت علاقه مند هستند تا کمیت ،آموزش بین المللی و مبادلات فرهنگی می تواند بیانگرراه های دیگریبه سوی ارتباطات سیاسی و اقتصادی بین المللی باشد.همچنین این گونه های جریان اطلاعات به سوی افراد ویژه ای متوجه است که درجوامع خود بالقوه یابالفعل رهبر هستند و در واقع عناصر ضروری و بسترهای گونه های دیگرپیام های دریافتیرا تامین می کنند.سرانجام ،فرض شده است که چنین جریان فرهنگی و آموزشی اطلاعات ممکن است به توسعه زمینه مشترک منافعی که ملتها در آن سهیم هستند و می توان تشریک مساعی را برپایه آن استوار کرد،کمک کند. در حوزه های روابط بین الملل و ارتباطات بین الملل،از گذشته توجه زیادی به خط مشی های نظامی ،اقتصادی ،دیپلماتیک،ارتباطات راه دور ارتباطات گروهی شده است،در حالیکه خط مشی آموزشی و فرهنگی موردتوجه نظری یا تجریه و تحلیل نظام مند نسبتا کمی واقع شده است.بااین وجود،سنت مبادله دانشجو،محقق،هنرمند وحتی ورزشکار یک اقدام بین المللی ریشه دار است.توجه به این نکته اهمیت دارد که سطح برنامه مبادله عمومی و خصوصی هردو از جنگجهانی دوم فبه ویژه از دهه1960،که شماری از کشورها در جهان کمتر صنعتی شده به فهرست ملت های مستقل اضافه شده اند،به شکل غیرمنتظره ای افزایش یافته است.رشد اهمیت چنین فعالتهایی به عنوان پایه ای از سیاست ملی با افزایش فراوانی مبادله ها طی سه دهه اخیر برابری کرده است.امروز ابعاد آموزشی و فرهنگی امور بین الملل نه تنها آشکارترند،بلکه بیش از پیش مهم تر تلقی می شوند. برحسب جریان اطلاعات، ویژگی تغییر یافته و اهمیت آموزش بین المللی و مبادله فرهنگی را می توان به امور زیرنسبت داد : 1-تغییرات در ماهیت و منابع نوآوری فناورانه. 2-تغییرات در فنون ارتباطات سریع راه دور و در شوار مخاطبانی که در معرض پیام ها هستند. 3-تغییرات در ماهیت و منابع انتقال فناوری از موادفماشین آلات و اشیا گرفته تا تحقیق و اموزش مهارت- مدار. 4-تغییرات در برداشت از معرفت شنایس ،فلسفه و روش شناسی هنرها و علومدر همه جهان به ویژه <<نافجار علم>> . 5-شناسایی جریان آموزشی و فرهنگی به عنوان بعدی از سیاست توسعه ملی(به ویژه در کشورهای در حال توسعه) و در بسیاری موارد،به عنوان بخشی از خط مشی ها سیاسی و مرامی (بویزه در کشورهای صنعتی). 6-گسترش معاملعه و تجارت در بین مرزهای ملی و پیدایش بازیگران فراملی متنوع. 7-افزایش در شمار سازمان های دولتی و غیر دولتی و همچنین شمار موسسات و افراد درگیر در فعالیت های آموزشی،فرهنگی وهنری . جریان الاعات از راه جنبش های بشری ،مانند فعالیتهای آموزشی و فرهنگیفبیشتر طنین انداز شده است،زیرا هم برای ارتباطات بین الملل و هم برای ارتباطات میان فرهنگی مناسب است.روشن است که ارتباطات بین الملل به لحاظ نظری شامل ارتباطات در بین مرزهای ملی و بین کشورها میشود،در حالی که ارتباط میان فرهنگی در هر جا بین مردم دارای فرهنگ های متفاوت رخ می دهد.اما درعمل این دویکی هستند،چون ارتباطی که از مرزهای ملی فراتر میرود بیشتر فرهنگ های مختلف رادر بر می گیرد،برای نمونه مبادله هنرمندان نمایشی نه تنها مستلزم عبور از مزهای ملی است،بلکه نیازمند تماس و ارتباط با مردم دارای فرهنگ های متفاوت است. موضوعات مرتبط: برچسبها: [ چهار شنبه 24 آبان 1391برچسب:ارتباطات میان فرهنگی, ] [ 18:40 ] [ اكبر احمدي ]
فرهنگ تاثیر عمیقی بر موضوع و شیوه ارتباطات دارد، ارزش ها به عنوان باورهای بزرگ و مهمی که دارای ارزش احساسی و روحی هستند، در این باره بسیار کارسازند. ارزش ها به عنوان راهنمایی قوی برای جهت دادن به افکار، قضاوت ها و رفتار اعضای اعمال می شوند و بسته به نوع فرهنگ مثلا آسیایی یا غربی اثرات و...متفاوت است. مثلا در فرهنگ آسیایی ها، معمولا روابط و ارتباط مابین مردم در مقایسه با فرهنگ های غربی، بسیار رسمی است، فرد به جای تکیه بر موضوعات دنیوی، برای ساختن خود و ارتقا خویش از نظر روحی تلاش می کند. ارزش ها تشکیل دهنده جزئی یکپارچه ازهر فرهنگ خاص هستند و با آن ها همبستگی دارند. ارزشها به عنوان ساخته دست بشر و وجه مشترک اعضای یک گروه فرهنگ یا جامعه به دلیل اهمیتی خاص که دارند بر تصمیم گیری درباره چه موضوعی با چه کسی و به چه نحوی باید ارتباط برقرار کرد که تاثیر گذار است. مثلا در بسیاری از فرهنگ ها، ادب حکم می کند به روشنی آنچه که افراد در فکر و ذهن خود دارند بیان نکنند؛ بلکه آن را با ایما و اشاره بیان کنند ولی در فرهنگ های غربی اینگونه نیست این هم یعنی تاثیر ارزش های در فرهنگ و اثر کل این فرایند بر نوع ارتباطات در جامعه ،که نحوه تعامل فرهنگ و ارتباطات را به خوبی مشخص می کند.مجموعه این تعاریف و مثال ها نشان می دهد که تفاوت های فرهنگی در بین جوامع نوع ارتباطات آنها را مشخص می کند و از سویی نوع ارتباطات(سنتی یا مدرن) می تواند فرهنگ هر جامعه را به اقتضای بافت فرهنگی و اجتماعیش تحت تاثیر قرار دهد. همچنین تفاوت معنی ودرک هر جامعه از نمادها و نشانه ها در ایجاد یا عدم ایجاد ارتباط موثر است. کارورزان رسانه ها در بررسی ها و پژوهش های ارتباطی با ظرافت خاصی به این حوزه مهم یعنی تاثیر متقابل ارتباطات و فرهنگ توجه داشته اند. موضوعات مرتبط: برچسبها: [ چهار شنبه 24 آبان 1391برچسب:فرهنگ وارتباطات و قدرت ارزشها, ] [ 18:37 ] [ اكبر احمدي ]
فرهنگ"کولتور"(cultur) ابتدا در تمدن اروپایی به عنوان واژه ای برای کشف نظام های روابط انسانی و کنجکاوی درباره شیوه زندگی مردمان و... به کار می رفت. واژه کولتور که از ریشه لاتینی گرفته شده است در اصل به معنای کشت وکار و پرورش بوده و نخستین بار به مفهوم کنونی در زبان آلمانی به کار گرفته شده است.واژه فرهنگ در زبان فارسی از واژه های کهنی است که تنها در متن های نثر فارسی دری بلکه در نوشته های بازمانده از زبان پهلوی نیز فراوان یافت می شود . همچنین از مصدر آن یعنی "فرهیختن" عبارت و واژه های گوناگونی داریم. فرهیختن به معنای ادب و هنر و علم آموختن با آموزاندن بوده است و فرهنگ در اصل به معنای ادب وعلم و هر آنچه که در رده های شایستگی های اخلاقی و هنروری جای دارد. امروزه واژه فرهنگ در زبان فارسی به معنای آموزش وپرورش در برابر education نشسته است. داستان تاثیر یک لبخند بسیاری از مردم کتاب "شاهزاده کوچولو " اثر اگزوپری " را می شناسند. اما شاید همه ندانند که او خلبان جنگی بود و با نازیها جنگید و کشته شد . قبل از شروع جنگ جهانی دوم اگزوپری در اسپانیا با دیکتاتوری فرانکو می جنگید . او تجربه های حیرت آور خود را در مجموعه ا ی به نام لبخند گرد آوری کرده است . در یکی از خاطراتش می نویسد که او را اسیر کردند و به زندان انداختند او که از روی رفتارهای خشونت آمیز نگهبانها حدس زده بود که روز بعد اعدامش خواهند کرد مینویسد :" مطمئن بودم که مرا اعدام خواهند کرد به همین دلیل بشدت نگران بودم . جیبهایم را گشتم تا شاید سیگاری پیدا کنم که از زیر دست آنها که حسابی لباسهایم را گشته بودند در رفته باشد یکی پیدا کردم و با دست های لرزان آن را به لبهایم گذاشتم ولی کبریت نداشتم . از میان نرده ها به زندانبانم نگاه کردم . او حتی نگاهی هم به من نینداخت درست مانند یک مجسمه آنجا ایستاده بود . فریاد زدم "هی رفیق کبریت داری؟ " به من نگاه کرد شانه هایش را بالا انداخت وبه طرفم آمد . نزدیک تر که آمد و کبریتش را روشن کرد بی اختیار نگاهش به نگاه من دوخته شد .لبخند زدم ونمی دانم چرا؟ شاید از شدت اضطراب، شاید به خاطر این که خیلی به او نزدیک بودم و نمی توانستم لبخند نزنم . در هر حال لبخند زدم وانگار نوری فاصله بین دلهای ما را پر کرد میدانستم که او به هیچ وجه چنین چیزی را نمیخواهد ....ولی گرمای لبخند من از میله ها گذشت وبه او رسید و روی لبهای او هم لبخند شکفت . سیگارم را روشن کرد ولی نرفت و همانجا ایستاد مستقیم در چشمهایم نگاه کرد و لبخند زد من حالا با علم به اینکه او نه یک نگهبان زندان که یک انسان است به او لبخند زدم نگاه او حال و هوای دیگری پیدا کرده بود. پرسید: " بچه داری؟ " با دستهای لرزان کیف پولم را بیرون آوردم وعکس اعضای خانواده ام را به او نشان دادم وگفتم :" اره ایناهاش " او هم عکس بچه هایش را به من نشان داد ودرباره نقشه ها و آرزوهایی که برای آنها داشت برایم صحبت کرد. اشک به چشمهایم هجوم آورد . گفتم که می ترسم دیگر هرگز خانواده ام را نبینم.. دیگر نبینم که بچه هایم چطور بزرگ می شوند . چشم های او هم پر از اشک شدند. ناگهان بی آنکه که حرفی بزند . قفل در سلول مرا باز کرد ومرا بیرون برد. بعد هم مرا بیرون زندان و جاده پشتی آن که به شهر منتهی می شد هدایت کرد نزدیک شهر که رسیدیم تنهایم گذاشت و برگشت بی آنکه کلمه ای حرف بزند. بله لبخند بدون برنامه ریزی بدون حسابگری لبخندی طبیعی زیباترین پل ارتباطی آدم هاست ما لایه هایی را برای حفاظت از خود می سازیم . لایه مدارج علمی و مدارک دانشگاهی ، لایه موقعیت شغلی واین که دوست داریم ما را آن گونه ببینند که نیستیم . زیر همه این لایه ها من حقیقی وارزشمند نهفته است. من ترسی ندارم از این که آن را روح بنامم من ایمان دارم که روح های انسان ها است که با یکدیگر ارتباط برقرار می کنند و این روح ها با یکدیگر هیچ خصومتی ندارد. متاسفانه روح ما در زیر لایه هایی ساخته و پرداخته خود ما که در ساخته شدنشان دقت هولناکی هم به خرج می دهیم ما از یکدیگر جدا می سازند و بین ما فاصله هایی را پدید می آورند وسبب تنهایی و انزوایی ما می شوند." داستان اگزوپری داستان لحظه جادویی پیوند دو روح است آدمی به هنگام عاشق شدن ونگاه کردن به یک نوزاد این پیوند روحانی را احساس می کند. وقتی کودکی را می بینیم چرا لبخند می زنیم؟ چون انسان را پیش روی خود می بینیم که هیچ یک از لایه هایی را که نام بردیم روی من طبیعی خود نکشیده است و با هم وجود خود و بی هیچ شائبه ای به ما لبخند می زند و آن روح کودکانه درون ماست که در واقع به لبخند او پاسخ می دهد. موضوعات مرتبط: برچسبها: [ چهار شنبه 24 آبان 1391برچسب:فرهنگ, ] [ 18:36 ] [ اكبر احمدي ]
انسان با استفاده از ارتباطات ،توانایی های جدیدی را برای خود به وجود میآورد.مثلا با بهره گیری از علایم و نشانه های ارتباطی ،رفتار اجتماعی خود را در شهر ها و اجتماعات بزرگ و کوچک کنترل می کند.با استفاده از زبان و خط ،فرهنگ،تاریخ،علوم و تجربیات خود را به آیندگان منتقل می سازد.و از همه مهمتر با استفاده از وسایل ارتباطی ،جامعه را برای توسعه یافتن و بهتر زندگی کردن آماده می سازد. از آنجایی که ارتباطات یکی از اهرم ها و وسایل موثر در زندگی اجتماعی انسان به شمار می رود،نقش ارتباطات را در جریلن توسعه جوامع بشری نمی توان امری ساده تلقی کرد .آنچه در حال حاضر به صورت یک چدیده متحول در جوامع مختلف نمود عینی یافته و همه کنش های اجتماعی را تحت تاثیر قرار داد،چدیده ای است که باید آن را شکل تکامل یافته شبکه های ارتباطی بشر نخستین تا به امروز دانست.رشد و تکامل فعالیت های ارتباطی و وابستگی جواع حاضر به نقش کلیدی آن برای ایجاد تحولات اساسی ،چنان پرشتاب و عمیق بوده است که به حق بایستی آن را به مثابه انقلابی عظیم دانست و زمینه اصلی هر گونه دگرگونی اجتماعی و فرهنگی را در گسترش شبکه های ارتباطی دانست. اهداف ارتباط: به نظر می رسد که ارتباط برای دستیابی به یکی از اهداف زیر برقرار می شود: 1- خبر دادن یا مطلع کردن 2- آموزش دادن 3- تفریح و سرگرمی در برخی متون اهداف ارتباط را بی این شکل بیان کرده اند(صبری،23) 1- فهماندن(خبر دادن آموزش دادن) 2- تغییر عقیده دادن 3- گسترش و توسعه رابطه موجود 4- تفریح 5- ایجاد رفتار مورد نظر البته این نکته را نیز یادآوری می کنیم که برای فرستنده پیام رسیدن به چند هدف همزمان نیز می تواند مدنظر قرار گیرد که انی امر بستگی به طراحی پیام و رعایت مسائل جزئی تر دارد. ارسطو هدف از ارتباط را اقناع کردن دیگران می داند و معتقد است که برقرار کننده ارتباط از هر راه و با هر وسیله ای که امکان داشته باشد مایل است طرف مقابل ارتباط یا مخاطب خود را تحت تاثیر و نفوذ خود در آورد و نظر و اندیشه خود را به او بقوبولاند(محسنیان،328).(اشرفی-فاصله های بی فاصله) موضوعات مرتبط: برچسبها: [ سه شنبه 23 آبان 1391برچسب:اهمیت ارتباطات, ] [ 15:59 ] [ اكبر احمدي ]
ارتباطات جمع ارتباط است و هر نوع برخورد بین دو موجود یا پدیده که منجر به اشتراک،همبستگی، واکنش و مبادله پیام شود ارتباط نام دارد. وممکن است بین دو فرد، دونظام، دوجامعه، یک فرد و یک جامعه، یک فرد با ماشین، یک فرد با حیوان و حتی حیوان با حیوان اتفاق افتد.از ارتباط تعاریف مختلفی شده است،اما بهترین تعریف از ارتباط تعریف چارلز کولی است که در کتاب معروف خود به نام سازمان اجتماعی چنین تعریف می کند:ارتباط فرایندی است که روابط انسانی بر اساس و به وسیله آن به وجود می آید و تمام مظاهر فکری و وستیل انتقال و حفظ آن ها در مکان و زمان بر پایه آن توسعه می یابد.ارتباطات حالات چهره،رفتارها،حرکات،طنین صدا،کلمات،نوشته،چاپ،راه آهن تلگراف،تلفن و تمام وسایلی رادربر می گیرد که در راه غلبه برمکان و زمان ساخته شده اند. اما ارتباطات صرفا به این مورد ختم نمی شود؛ فرهنگ، سیاست، اقتصاد و... تحت تاثیر ارتباطات هستند؛ مثلا ارتباطات انسانی با مجموعه ای از فرایندهای دقیق و ظریف به صورت کلامی و غیر کلامی موجب می شود مردم با هم تعامل داشته باشند، فرهنگ و شیوه های زندگی خود را حفظ کنند و از این طریق رفتار دیگران را کنترل کنند. ارتباط در زبان لاتین از کلمه مشتق شده است و معانی مختلفی مانند :گزارش دادن ،پیوند دادن،بیان کردن و منتشر کردن از آن دریافت می شود.به طور کلی کلمه ارتباط به معنای وسیع آن مفاهیمی نظیر انتقال و انتشار و آگاهی واندیشه ها و همکاری عمومی را در بر می گیرد.(بابایی ،21) communication فرهنگ دانشگاهی انگلیسی (انگلیسی -دانشگاهی) آریان پور معادل های فارسی زیر را برای کلمه آورده است: ارتباط، وسایل ارتباطی، مبادله، گزارش، خطوط ارتباطی، ابلاغیه، ابلاغ، مراوده، اخبار، جلسه رسمی و سری، کاغذ نویسی، مکاتبه، سرایت، راه (آریان پور) در فرهنگ فارسی معین ،ارتباط در معنی مصدر متعدی: بستن، بربستن، بستن چیزی با چیز دیگر، ربط دادن و در معنی مصدر:بستگی، پیوند پیوستگی ورابطه آمده است.(معین،189) قدیمی ترین فکر مربوط به ارتباط به وسیله ارسطو بوده است.وی در کتاب(ریطوریقا)از ازارتباط اندیشمندانه یا ارتباط عامیانه یا بازاری صحبت می کند(بابایی،21). وی هدف ارتباط را جستجو برای دستیابی به همه وسایل و امکانات موجود برای ترغیب و اقتاع دیگران می داند.به این صورت که برقرار کننده ارتباط از هر راه و وسیله ای که امکان داشته باشد طرف مقابل ارتباط یا مخاطب خود را تحت نفوذ در آورده و نظر و اندیشه خود را به او بقوبولاند(صبری،5) انجمن بین المللی تحقیقات ارتباط جمعی ، ارتباط را اینگونه تعریف می کند:هنگام صحبت از ارتباط ،منظور روزنامه ها ،نشریه ها،مجله ها،کتاب ها،رادیو ها،تلویزیون ها،ارتباط راه دور(تلفن،تلگراف،کابل های زیر دریایی)و پست است.همچنین ارتباط چگونگی تولید و توزیع کالا ها و خدمات مختلفی را که وسایل و فعالیت های فوق به عهده دارند و مطالعات و چژوهش های مربوط به محتوای پیام ها و نتایج وآثار آنها را در برمی گیرد(معتمد نژاد،27) ارتباط را می توان جریانی دو طرفه دانست که طی آن دو یا چند نفر به تبادل افکار، نظریات، احساسات و حقایق می پردازند و از طریق به کار بردن پیام هایی که معنایش برای همه آنها یکسان است به انجام این امر مبادرت می ورزند.هنگامی که ارتباط را کوشش آگاهانه فرستنده پیام برای سهیم ساختن گیرنده در اطلاعات عقاید و طرز فکرهایشان می دانیم،مسایله تفاهم وهماهنگی فرستنده و گیرنده اهمیت اصلی و اساسی خود را به دست می آورد.(صبری،55) اغلب متخصصان برای کلمه ارتباط به طور مفرد communication و کلمه ارتباطات به صورت جمعcommunications معانی متفاوت بیان می کنند. کلمه ارتباط به طور مفرد،به معنای جریانی است که ضمن آن یک پیام از یک منشا به یک مخاطب منتقل می گردد و به زبان ساده تر می توان گفت ارتباط شامل چگونگی بیان یک مطلب برای یک فرد است. کلمه ارتباط به صورت جمع معمولا به وسایل و روش های ارتباطی اطلاق می شود.از این لحاظ یک روزنامه ،یک سازمان رادیویی یا تلویزیونی ،یک موسسه مطبوعاتی ،یک کمپانی فیلمبرداری و یک چاپخانه ،از انواع ارتباطات به شمار میروند. موضوعات مرتبط: برچسبها: [ سه شنبه 23 آبان 1391برچسب:تعریف ارتباطات, ] [ 15:54 ] [ اكبر احمدي ]
چکیده: بانظر به اینکه انسان موجودی است اجتماعی که نقشها و عملکردهای آن تنها در تعامل با محیط اطراف و جامعه امکان پذیر است ارتباطات جایگاه عظیمی پیدا میکند به خصوص اگرتعامل در سطح جهانی باشد چرا که در این سطح تفاوت های فرهنگی زیادی وجود دارد.پس چگونگی ارتباط برقرار کردن باوجود تفاوت فرهنگی اهمیت و راه وروش ویژه ای میطلبد.در این مقاله ابتدا به بیان مختصری از ارتباطات و سپس فرهنگ و بعد از آن تاثیر ارتباطات بر فرهنگ می پردازم. همچنین ارتباطات میان فرهنگی که در عصر حاضر رو به افزایش است. کلید واژه ها: ارتباطات ، فرهنگ ، ارتباطات میان فرهنگی ، وسایل ارتباط جمعی ، روابط عمومی ، فرهنگ سازی مقدمه: عصر حاضر را عصر ارتباطات واطلاعات می نامند ، زیرا اطلاعات ابزاری لازم برای تصمیم گیری بجا وبموقع است تا افراد وسازمان ها بتوانند از میان گزینه مطلوب به هدف های خود دست یابند. برای دسترسی به اطلاعات ابزار و وسایل یا به اصطلاح فناوری اطلاعات ضروری است واین امر در سایه علم ارتباطات امکان می یابد تا بتوان پیام یا اطلاعاتی را از طریق هوا، امواج رادیویی، و سایر انواع رسانه در اختیار کاربران اطلاعات قرار داد و سازمان ها را به هم پیوند زد. زندگی در دنیای امروز به ارتباطات بستگی دارد و متاثر از آن است. نویسندگان، هنر پیشگان، معلمان، فروشندگان، روانپزشکان، منشی ها و...از طریق ارتباط با سایر افراد جامعه به تحصیل ویا ادامه معاش می پردازند و حتی ارتباطات وعظمت نفوذ آن تا دل زمین کشاورزان یا عمق چاههای آب حیات نفوذ کرده است. اشخاص گوناگون در جامعه مدرن به شیوه های مختلف با هم ارتباط دارند و نحوه مراوده آن ها شیوه زندگی این افراد را تشکیل می دهد ونمایانگر فرهنگ آنان است.اینکه چه کسی صحبت می کند؟چگونه صحبت می کند؟درباره چه کسی صحبت می کند و... بخشی از سوالات حوزه مشترک ارتباطات وفرهنگ هستند؛ وقتی که عناصر ارتباطات تغییر می یابد،عناصر فرهنگی همه به تبع آن تغییر می کند و ارتباطات و فرهنگ جداشدنی نیستند موضوعات مرتبط: برچسبها: [ سه شنبه 23 آبان 1391برچسب:تاثیر ارتباطات بر فرهنگ , ] [ 15:52 ] [ اكبر احمدي ]
|
|
[ طراحی : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |