كانون فرهنگي وهنري امام حسن مجتبي (ع)
امور فرهنگي وهنري قرآني تربيتي اعتقادي
نويسندگان
آخرين مطالب
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان كانون فرهنگي وهنري امام حسن مجتبي (ع) و آدرس canonemamhssan.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نگاهی نو به زمینه ها و اهداف تولید فیلم اهانت آمیز به پیامبر اعظم (ص

   در سالگرد ۱۱سپتامبر، فیلمی با عنوان «برائت از مسلمانان» که پیش از این «جنگجویان بیابان» و «برائت ازبن لادن» نامیده می شد، در آمریکا و در جمع محدودی نمایش داده شد. اما نمایش پیش پرده و بخش های کوتاهی از این فیلم نازل و سخیف در فضای مجازی باعث برانگیخته شدن خشم مسلمانان شد. اما حقیقت مسئله چیست؟ این فیلم چرا تهیه و پخش شد؟ آن چه در این میان قابل بازخوانی است نگرش هالیوودی به موضوع «مرجعیت معنوی» برای بشر غربی است. به عبارت دیگر آن چه اکنون محل نزاع است اختلاف برسر کانونی معنوی است که باید در بحران های اجتماعی و فشارهای شکننده زندگی ماشینی، مأمنی برای بشر بحران دیده غربی باشد و امنیت روحی و درونی را به وی بازگرداند. یادآور می شویم مراد ما از هالیوود منطقه جغرافیایی در حومه شهر لوس آنجلس آمریکا نیست؛ بلکه مراد یک فرهنگ و نگرش خاص است که در آن منطقه جغرافیایی در قالب محصولات هنری به نقاط مختلف جهان صادر می شود و این نگرش برگستره هنر غربی سایه افکنده است.


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
ادامه مطلب
[ چهار شنبه 19 مهر 1391برچسب:توطئه های هالیوودی علیه مرجعیت معنوی, ] [ 22:29 ] [ اكبر احمدي ]

نويسنده:رحيم نوبهار

مسجد نمونه اسلام عهده دار نقشهاي مهمّي در عرصه هاي عبادي، تربيتي، فرهنگي، اجتماعي، سياسي و نظامي است. مطالعه اين نقشها، سيماي مسجد نمونه را براي ما روشن مي كند. اكنون در چند فراز به بررسي اين رسا لتهاي مهمّ مي پردازيم.

الف ـ ويژگي هاي عباديِ مسجد نمونه

در فرهنگ ديني نام مسجد يادآور بندگي كرنش در پيشگاه خداوند متعال است. مسجد يعني جايگاه سجده؛ و سجده اوج عبادت و بندگي انسان براي خداست؛ كه: «السُّجودُ مُنتَهَي العِبَادَة مِن بَني آدَمَ».[1]
در حقيقت در آيين پاك محمّدي ـ صلّي الله عليه و آله ـ با آن كه همه گستره خاك، مسجد است كه: «جُعِلَت لِيَ الاَرضُ مَسْجِداً ....»[2] ولي برترين و اصيل ترين محفل براي عبادت و تقرّب جستن به خداوند متعال مسجد است.
از اين رو، در قرآن كريم بر جنبه هاي عبادي مسجد بيش از هر بُعد ديگر آن تأكيد شده است.
مسجد جايگاه عبادت و پرستش خالصانه خداوند است. «وَ اَنَّ الْمَساجِدَ لِلّهِ فَلا تَدْعُو مَعَ اللَّهِ أَحَداً»[3]
در گفتار معصومان ـ عليهم السّلام ـ كه ترجمان قرآن است ـ نيز بر اين بُعد مسجد فراوان تأكيد شده است.

بر پايه حديثي قدسي از پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ خداوند مسجد را زيارتگاه خويش برشمرده؛ كه:«اَلا طُوبَي لِعَبْدٍ تَوَضَّأ فِي بِيْتِهِِ ثُمَّ زارَني فِي بَيْتي»[4]: خوشا به حال بنده اي كه در خانه خويش وضو بگيرد، آنگاه مرا در خانه ام زيارت كند

اين زيارت و اُنس و قُرب در سايه عبادت خالصانه مؤمنان در مسجد فراهم مي آيد. انوار تابناك اين پرسش پاك و بي آلايش، براي عرش نشينان پرتو افكني مي كند؛ آنسان كه ستارگان آسمان براي ما خاك نشينان نور افشاني مي كنند. كه:«اِنَّ بُيُوتي في الأرْضِ المَساجِدُ تُضِيءُ لِأهْلِ السَّماء كَمَا تُضِيءُ النُّجُومُ لِاَهْلِ الاَرْضِ.»[5]
حضور در مساجد و عبادت در خانه خدا افزون بر آن كه خود توفيقي بزرگ و كما لي ارزشمند است، كمالات روحي ديگري را نيز در پي دارد. رحمت خاصّ خداوند، [6] آمرزش ا لهي[7]، بهشت برين،[8] همنشيني و همدمي با فرشتگان ا لهي[9] از آن جمله است.
كوتاه سخن آن كه يكي از نقشهاي اساسي مسجد آن است كه زمينه را براي عبادت پر حضور و خا لصانه فراهم نمايد؛ تا مؤمنان در آنجا با پرداختن به نماز و ذكر و دعا، زنگار غفلت از دل و جان بشويند و با خداوند متعال به معناي واقعي كلمه اُنس بگيرند. پس هر اندازه مسجد در ايفاي اين نقش حياتي موفّقتر و كار آمدتر باشد، به مسجدي كه قرآن و سنّت آن را ترسيم نموده، يعني همان«مسجد نمونه» نزديكتر است.

ب ـ ويژگيهاي تربيتي مسجد نمونه

پس از جنبه هاي عبادي مسجد، نوبت به بررسي ابعاد تربيتي آن مي رسد. ا لبتّه از نگاهي آنچه در بخش پيشين، تحت عنوان جنبه هاي عبادي مسجد مورد بحث قرار گرفت، نيز به گونه اي به ابعاد تربيتي مسجد ـ به معناي عامّ آن ـ باز مي گردد؛ زيرا عبادت پرورش دهنده روح و روان آدمي و پاسخ گفتن به يك نياز طبيعي و مهمّ اوست. كسي كه نيازهاي جسمي و رواني خود را به طور منطقي پاسخ گويد، شخصيّتي متعادل مي يابد. برعكس، عدم پاسخ منطقي به نيازهاي واقعي و فطري، شخصيّت انسان را دچار تباهي و يا دست كم، نقصان و كمبود مي كند.
عبادت و راز و نياز با خداوند، نياز واقعي و فطري هر انسان و مكمّل، بلكه مقوّم شخصيّت اوست. گر چه عبادت در هر مكاني اين نياز روحي را به طور نسبي تأمين مي كند؛ ولي اين نياز در مسجد و عبادتگاه بهتر و كاملتر تأمين مي شود.
بر اين پايه، انسان بنا به فطرت خويش معبد و مسجد را دوست مي دارد و بدان عشق مي ورزد. تاريخ نيز به درستي اين سخن گواهي مي دهد؛ پژوهش هاي تاريخي نشان مي دهد كه معبد با انسان همراه و همزاد بوده است.
از همين رو معصومان ـ عليهم السّلام ـ در سخنان خويش مسجد را آشيانه و پناهگاه مؤمن بر شمرده اند؛[10] پناهگاهي كه انسان در آن جا از دغدغه و اضطراب فاصله مي گيرد و به آرامش و سكون دست مي يابد.
آري مسجد گرد ملال و اندوه را از چهره جان مي زدايد. «افسردگي» را كه يك بيماري شناخته شده روحي است، برطرف مي كند و شادماني و نشاط را كه نشان سلامت و تكامل روحي است، جايگزين آن مي كند.
از اين رو امام صادق ـ عليه السّلام ـ به مسلمانان سفارش مي كنند كه به هنگام رويارويي با مشكلات و اندوههاي دنيويّ، به نماز و مسجد پناه ببرند.[11] راز اين امر روشن است. آن گاه كه مؤمن به مسجد وارد مي شود، در فضايي آكنده از قُدس و طهارت قرار مي گيرد؛ خانه اي ساده و عاري از پيرايه هاي مادّي امّا انباشته از جلوه هاي معنوي و الهي.
با آن كه گناه در همه جا نكوهيده و زشت است، اما در مسجد قباحتي دو چندان مي يابد؛[12] پس مؤمن بايد تلاش و كوشش بيشتري كند تا در آن مكان مقدّس به گناه آلوده نشود؛ سخنان ظالمان بر زبان نياورد؛[13] به آبروي ديگران تجاوز نكند؛[14] غيبت[15] و سخنان لغو و بي فايده را كنار نهد[16] و از گفت و گوهايي كه بوي دنيا پرستي و دنيا خواهي مي دهد، پرهيز كند.[17]
در حقيقت، مواظبت بر به كار بستن اين گونه امور، خود نوعي تمرين بر كارهاي خير و دوري از بديهاست. همان گونه كه حاجي با احرام بستن، دوري از دنيا و گناه را تمرين مي كند و نمازگزار آن گاه كه تكبيرة الاحرام مي گويد، در آزمون بريدن از خلق و پيوستن به خالق شركت مي كند. آثار سازنده و تربيتي حضور در مسجد رفته رفته به ديگر اعمال مؤمن نيز سرايت مي كند زيرا حضور در مسجد، حضور در خانه خداست به طور طبيعي كسي كه با خانه خدا اُنس دارد، تلاش مي كند تا در خارج از مسجد نيز عملكردي متناسب و همگون با حضور در مسجد داشته باشد. اين نقش تربيتي، آن گاه مؤثّرتر خواهد بود كه مؤمن به ياد آورد كه هنگام حضور در مسجد بايد علاوه بر زينتهاي مادّي، زينتهاي معنوي خويش همچون صدق و صفا و خلوص را نيز با خود برگيرد و فرمان:«خُذُوا زِينَتَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ»[18] را با عمل پاسخ گويد و گر نه پروردگار، او را به خانه خود راه نمي دهد؛ و اولياي بزرگ خدا نيز دست ردّ به سينه اش خواهند زد.[19] از جنبه هاي ديگري كه در حقيقت به ابعاد تربيتي مسجد برمي گردد، نقش مؤثّري است كه اين كانون مقدّس در پيوند دادن دلدادگان خود با انسانهاي صالح و برگزيده ايفا مي كند. امروزه از نظر آگاهان مسائل تربيتي، نقش دوست خوب در سعادت انسان، نقشي ممتاز به شمار مي آيد.
مسجد با ايجاد آشنايي و پيوند ميان مؤمن با نخبگان و صالحان جامعه، بستري مناسب براي پرورش و تربيت روحي انسان فراهم مي كند. كسي كه با خوبان پيوند خورد، حتّي اگر به آنان درجه از تكامل نرسد كه به سبب ترس از خداوند به گناه دست نيازد، دست كم از سر حيا و شرم از برادران ديني خود، راه انحراف را در پيش نمي گيرد.
در مكتب تربيتي اسلام و بسياري ديگر از مكتبهاي تربيتي، «انزوا طلبي» و«جمع گُريزي» يك بيماري روحي شناخته مي شود؛ در حالي كه اجتماعي بودن و جمع گرايي ـ در حد معقول آن ـ نشان سلامت روح و روان انسان و تعادل فكري او به حساب مي آيد. مسجد با فرا خواني پيوسته مسلمانان به جمع، روح جمع گرايي، انعطاف و نظم پذيري را در آنان تقويت مي كند و درون گرايي افراطي و بيگانگي از جمع را از آنان مي زدايد.
افزون بر آنچه گذشت، مسجد معمولاً جايگاه طرح مشكلات و نارسايي هاي اجتماعي است. به طور طبيعي، حضور در چنين مكاني روح تعهّد و دردمندي را در فرد مي دمد. پرورش اين خوي پسنديده در اشخاص، خود نوعي مبارزه با روح بي تعهّدي و بي تفاوتي است؛ روحيه اي كه هر گاه در افراد جامعه اي ـ بويژه نسل جوان آن ـ پيدا شود، آسيبهاي اساسي بر پيكر آن اجتماع وارد خواهد شد.

ج ـ ويژگي هاي فرهنگي ـ آموزشي مسجد نمونه

اكنون به بررسي نقش فرهنگي ـ آموزشي مسجد نمونه مي پردازيم.
مي توان گفت: اين نقش مسجد پس از حنبه هاي عبادي‌ آن، سرآمد ديگر ابعاد است.در حقيقت بناي مسجد النّبي كه مسجد نمونه اسلام است، تنها تأسيس يك عبادتگاه نبود؛ كه به شهادت مورّخان و محققّان و حتّي خاورشناسان، پي ريزي يك مدرسه بزرگ اسلامي بود.
كشورهاي اسلامي از آغاز اسلام تا چند قرن پس از آن، با پديده اي به نام مدرسه روبرو نبودند. تاريخ تأسيس مدارس هر وقت كه باشد، محقّقان و مورّخان پذيرفته اند كه پيش از پيدايش مدرسه، مسجد يگانه مركز مهم آموزشي ـ فرهنگي در كشورهاي اسلامي بوده است.
هر چند برخي محقّقان از جايگاههاي آموزشي ديگري مانند مكتبهاي خانگي و دارالقرّاء نيز ياد كرده اند.[20]
شايد خوانندگان عزيز تعجّب كنند روزگاري اين مسأله در ميان فقيهان مطرح بوده كه آيا تأسيس مدرسه جايز است يا نه؟[21]
گرچه طرح اين مسأله در فضاي كنوني براي ما شگفت انگيز مي نمايد؛ ولي اين مسأله در زمان خود كه مسجد يگانه پايگاه آموزشي بوده و به ناگاه سخن از ايجاد مدارس به ميان آمده، دست كم مسأله اي قابل طرح بوده است.
البتّه فقيهان اعمّ از شيعه و سنّي هيچ گاه منعي در احداث مدارس نديده اند؛ آنان همواره گسترش مدارس را مورد تأييد قرار داده اند؛ بلكه برخي از آنان به بناي مدارس مهمّي دست زده اند. غرض از طرح اين نكته، تنها تأكيد بر اين است كه روزگاري مسجد، يگانه پايگاه مهمّ آموزشي در كشورهاي اسلامي بوده است.
نقطه آغازين اين حركت نيز ـ همان گونه كه گذشت ـ بناي مسجد النّبي بوده است.

پی نوشت:

[1] . بحارالانوار، علاّمه محمد باقر مجلسي،‌ ج 82، ص 164، مؤسسة الوفاء، بيروت، دوره 110 جلدي، چاپ دوّم، 1403 هـ .ق.
[2] .
وسائل الشيعة، محمّد بن حسن عاملي، ج 3، ص 422، باب 1 از ابواب مكان المصلّي، روايت 2، دوره 20 جلدي، اسلاميّه تهران، چاپ ششم، 1403 هـ .ق.
[3] .
جنّ سوره 72، آيه 18.
[4] .
وسائل الشيعة، محمّد بن حسن عاملي، ج 1، ص 268، باب 10 از ابواب وضو، روايت 5،
[5] .
همان.
[6] .
اشاره به حديث:«من اختلف الي المسجد اصاب احدي الثمان ... او رحمة منتظرة» ـ (همان، ج 3، ص 480، باب 3 از ابواب احكام المساجد، روايت 1.)
[7] .
اشاره به حديثي در مستدرك الوسائل، ميرزا حسين نوري، ج 3، ص 361، باب 3، از ابواب احكام المساجد، روايت 13. تحقيق و نشر مؤسسة آل البيت، چاپ اوّل، 1408 هـ .ق، مشهد.
[8] .
همان.
[9] .
وسائل الشيعة، محمّد بن حسن عاملي، ج 5، ص 372، باب 1 از ابواب صلوة الجماعة، روايت 7.
[10] .
مستدرك الوسائل، ميرزا حسين نوري، ج 3، ص 361، باب 3، از ابواب احكام المساجد، روايت 14.
[11] .
وسائل الشيعة، محمّد بن حسن عاملي، ج 5، ص 263، باب 31 از ابواب بقيّة الصلوات المندوبة، روايت 3.
[12] .
ر.ك: كشف الغطاء، شيخ جعفر جناحي حلّي، كتاب الصلاة، ص 211، دارالطباعة سيّد مرتضي، 1317.
[13] .
اشاره به حديثي در بحارالانوار، علاّمه محمّد باقر مجلسي، ج 80، ص 377.
[14] .
اشاره به حديثي در «روضة الكافي» محمّد بن يعقوب كليني، ص 39، دارالتعارف، بيروت، 1411 هـ .ق.
[15] .
اشاره به حديثي در وسائل الشيعة، محمّد بن حسن عاملي، ج 3، ص 85، باب 2 از ابواب المواقيت، روايت 4.
[16] .
اشاره به حديثي در همان منبع، ص 86، روايت 8.
[17] .
همان، ج 3، ص 493، باب 14 از ابواب احكام المساجد، روايت 4.
[18] .
اعراف، سوره 7، آيه 31.
[19] .
ر.ك: وسائل الشيعة، محمّد بن حسن عاملي، ج 6، ص 12، باب 3 از ابواب ما تحب فيه الزكاة و ما تستحبّ فيه، روايت 7.
[20] .
همان، ص 40 به بعد.
[21] .
ر.ك: همان كتاب، ص 217 به بعد.
منبع: مسجد نمونه، ص10

 


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ چهار شنبه 19 مهر 1391برچسب:ويژگي هاي مسجد نمونه, ] [ 22:22 ] [ اكبر احمدي ]

محضر مبارک رهبر عظيم الشأن انقلاب حضرت آيت الله خامنه اي هستيم و قصد داريم طي مصاحبه اي ديدگاههاي ايشان را پيرامون مسائل فرهنگي، اجتماعي بررسي نماييم.بدين منظور سوالاتي طرح خواهيم کرد که پاسخ آن بيانات ارزشمند ايشان خواهد بود.حضرت آقا به عنوان اولين سؤال استعمارگران براي ايجاد سلطه بر کشورهاي اسلامي اقدام به جدا کردن نسلها و ايجاد فاصله ميان کشورهاي اسلامي از دين نموده اند!بفرماييد از چه راههايي براي رسيدن به اين مقصد شوم اقدام کرده اند؟

بسم الله الرحمن الرحيم
استعمارگران اولين راه اشاعه شهوات و باز کردن راه شهوت راني و فساد فکري -علمي و نيز فساد جنسي و ابتذال در زندگي انتخاب کرده اند که يک جريان فرهنگي محض است و دومين راه انتخابي آنان بنا نمودن دانشگاهها بر اساس و پايه بي اعتقادي بود زيرا قصد داشتند نسلي را پرورش دهند تا آينده کشور را چه از لحاظ اداره آن و چه از لحاظ سازندگي به دست بگيرند.ولي به دين اعتقادي نداشته باشند و به ايمان مذهبي پايبند نباشند.جريان علمي و فرهنگي به راه انداختند که در اين جريان ورود تفکرات جديد علمي حاصل از پيشرفتهاي علمي غرب است.که با دست آويز قرار دادن کشورهاي اسلامي و خاموش کردن شعله هاي ايمان مذهبي در دلهاي مسلمانان و از بين بردن و جدان ديني در آحاد مردم آغاز شد.

عده اي از روشنفکران و بزرگان علمي جامعه مسئله تهاجم فرهنگي را چندان مورد قبول قرار نمي دهند نظر جنابعالي چيست؟

تهاجم فرهنگي واقعيت روشني است که با انکار کردن نمي توان اصل تهاجم را از بين برد.اميرالمؤمنين(ع)مي فرمايند:«و من نام لم نيم عنه».
اگر شما در سنگر، خوابت برد معنايش اين نيست که دشمنت هم در سنگر مقابل خوابش برده است.ما بايد توجه داشته باشيم که انقلاب فرهنگي در تهديد است کما اين که اصل فرهنگ ملي و اسلامي ما در تهديد دشمنان است.امروز دشمن بيشترين همت خود را روي تهاجم فرهنگي گذاشته است.من به عنوان يک آدم فرهنگي اين را عرض مي کنم نه به عنوان يک آدم سياسي.

به نظر جنابعالي آيا تهاجم فرهنگي يک پديده نو ظهور در قرن بيستم است؟

خبر تهاجم فرهنگي چيز جديدي نيست آنچه جديد بود و ما در اين چند ساله بر روي آن تکيه کرديم روشهاي نويني بود که در داخل کشورشروع شده بود و هنوز هم ادامه دارد و ما شاهد بوديم که در طول تاريخ هر زمان دين به آداب زندگي مردم (انسانها)سايه افکنده، عده اي براي انحلال آن اقدام کرده اند.

حضرت آقا با توجه به بيانات خودتان در صحبت هايي که فرموديد به عنوان يک فرد و يا بهتر بگوييم شخصيت فرهنگي فرهنگ را چگونه تعريف مي کنيد؟

در تعريف فرهنگ بايد گفت که:فرهنگ مجموعه جديدي است که مستقيماً مربوط به انسان است.هر آينه فرهنگ مجموعه عادات و اعتقاداتي است که به يک جامعه اختصاص پيدا مي کند.بي ترديد بخشي از عادات و اعتقادات جوششي است که در نسل گذشته به نسل حاضر رسيده و بخشي از آن کوششي است که همگان بايد براي پاسداري و حراست از آن بکوشند و دفاع کنند.

به نظر جنابعالي جايگاه فرهنگ در ارتباط با سياست و اقتصاد در جامعه ما چگونه است؟

همه مردم کشور مخصوصاً قشرهاي با فرهنگ و برخوردار از سواد و علم و معرفت بدانند که استقلال يک ملت جز با استقلال فرهنگي تأمين نمي گردد.اگر يک ملت از لحاظ سياسي تحت تأثير قدرتهاي بزرگ نباشد و از لحاظ اقتصادي هم به خود کفايي کامل برسد اما فرهنگ و اخلاق و عقايد و باورهاي دشمنان و بيگانگان در ميان اين ملت رواج داشته باشد و رشد کند، اين ملت نمي تواند ادعاي استقلال بکند.

حضرت آقا، در صورتي که جنابعالي در امور مملکتي مسئوليتي نداشتيد به چه کاري مي پرداختيد؟

قبل از رحلت امام که دوران رياست جمهوري در حال اتمام بود، دست و پايم را جمع مي کردم، مکرر مراجعه مي کردند و بعضي از مشاغل را پيشنهاد مي نمودند.آدمهاي بي مسئوليت، اين مشاغل را پيش خودشان به قد و قواره من بريده و دوخته بودند، ولي من مي گفتم اگر يک وقت امام به من واجب کنند و بگويند شما فلان کار را انجام دهيد؛ چون دستور امام تکليف است و برو برگرد ندارد، انجام مي دهم.اما اگر چنانچه تکليف نباشد -من از امام خواهش خواهم کرد که تکليفي به من نکنند تا به کارهاي فرهنگي بپردازم -دنبال کارهاي فرهنگي مي روم.

حضرت آقا عده اي تهاجم فرهنگي را با تبادل فرهنگي يکي مي دانند، ديدگاه شما پيرامون اين مسئله چيست؟

تهاجم فرهنگي با تبادل فرهنگي متفاوت است.تبادل فرهنگي؛ يعني آن مجموعه مسائلي که به آنها نام فرهنگ داده مي شود از ملتهاي ديگر بياموزد هميشه تاريخ هم همين بوده است.ملتها در رفت و آمدهايشان، آداب زندگي را، خلقيات را، علم را، پوشيدن را، آداب معاشرت را، زبان را، معرفت را و دين را از يکديگر فراگرفته اند.اين مهمترين تبادلهاي ملتها با هم بوده است، حتي مهمتر از تبادل اقتصادي و کالا بسيار اتفاق افتاده که اين تبادل فرهنگي به تغيير مذهب يک کشور انجاميده است.مثلاً در شرق آسيا، بيشترين چيزي که اسلام را به اين کشورها، از جمله کشور اندونزي، به کشور مالزي و حتي به قسمتهاي مهمي از شبه قاره برد، دعوت مبلغين نبود، بلکه رفت و آمد آحاد ملت ايران بود.تجار و سياحان ايراني راه افتادند،رفتند،آمدند و در سايه اين رفت و آمد هاست که شما مي بينيد ملت بزرگي که امروز شماييد بزرگترين ملت اسلامي در آسياست -يعني اندونزي، مسلمان شده اند-اين اسلام را اول بار، نه مبلغين ديني براي آنها بردند نه شمشير و جنگ!اسلام را همين رفت و آمدها برد.خود ملت ما هم در طول زمان، خيلي چيزها از ملتهاي ديگر آموخته است و اين يک روند ضروري براي تر و تازه ماندن معارف و حيات فرهنگي در سراسر عالم است.اين تبادل فرهنگي است و خوب است .

در پايان مصاحبه چند کلمه اي پيرامون فرهنگ غرب براي خوانندگان ما بفرماييد؟

فرهنگ غرب، مجموعه اي از زيباييها و زشتيهاست، هيچ کس نمي تواند بگويد فرهنگ غرب يکسره زشت است.نه مثل هر فرهنگ ديگري، حتماً زيباييهايي هم دارند و يک ملت عاقل و يک مجموعه خردمند، آن خوبيها را مي گيرد، و به فرهنگ خودش اضافه کرده و آن را غني مي کند و بدي هاي آن را رد مي کند.عيب بزرگي که بر فرهنگ غرب حاکم است سلطه طلبي آنهاست.از اولي که اينها در دنيا به يک برتري علمي دست پيدا کردند سعي کردند همراه با سلطه سياسي و اقتصادي خودشان که به شکل استعمار مستقيم در قرن نوزدهم انجاميد فرهنگ خودشان را هم تحميل کنند.اينها با فرهنگ ملتها مبارزه کردند که اين بد است.
آنچه خوانديد مصاحبه اي نمادين با پرچمدار کشور عشق رهبر عظيم الشأن انقلاب حضرت آيت الله خامنه اي (مد ظله العالي)بود که پاسخهاي ايشان منتخبي از بيانات خود ايشان از کتاب فرهنگ و تهاجم فرهنگي است.طول عمر ايشان را تا قيام آخرين ستاره کهکشان ولايت حضرت حجه بن الحسن(عج)از درگاه ايزد تعالي و تقدس خواستاريم.

 


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ چهار شنبه 19 مهر 1391برچسب:ديدگاههاي مقام معظم رهبري درمسائل فرهنگي , ] [ 22:17 ] [ اكبر احمدي ]

آخرين منزلگاه ما کجاست؟
در نهايت چه خواهيم شد؟

خداوند متعال در قرآن وعده بهشتی جاودان را می دهد.
بهشتی که در آن جوی ها و نهرهای فراوانی جاريست؛ بهشتی که درختانش بر همه جا سايه افکنده؛ بهشتی که در آن قصرهايي از طلا و نقره قرار دارد؛ بهشتی که در آن حوريان و کنيزان بسيارزيبایی وجود دارند؛بهشتی که در آن بر تختها تکيه مي زنند و با يکديگر به سلام و احوال پرسی می پردازند؛ بهشتی که در آن هيچ رنج و عذابي نيست.

هيچ رنج وعذابي ؟

آفتاب سوزان ندارد. پس درختهای برافراشته با سايه های گسترده برای چيست؟
هيچ ضعف و ناتوانی در آنجا نيست. پس تخت و کنيز برای چيست؟
سرما وگرما، برف و باران و دزد و درنده ای ندارد. پس خانه و قصر و سرپناه برای چيست؟
هيچ نيازی در آنجا نيست. پس ميوه های خوش طعم و شرابهای گوارا و مرغهای بريان برای چيست؟

بهشت و بهشتيان جاودانند!

خداوند متعال جاودانگی بهشت را بارها وعده داده است.
از طرفي همه موجودات فنا شدني هستند و فقط خدا جاودان و ابدی است. اوست که اول و آخر است و بازگشت همه به سوی اوست

پس چطور ممکن است بهشت، جاودان باشد در حالی که همه چيز فنا شدنی ومقطعی است ؟!


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ سه شنبه 18 مهر 1391برچسب:واقعیت بهشت و جهنم چیست؟ , ] [ 16:33 ] [ اكبر احمدي ]

سوالات نکیر و منکر از مهمترین حوادث شب اول قبرند. بنابر روایاتی (که در حد تواترند) این دو فرشته (که هیبت زیادی داشته و موجب رعب میت می شوند) ماموران خداوند برای بررسی اعتقادات شخص تازه ‌در گذشته هستند. در برخی روایات از این دو فرشته به «دو نگهبان قبر» تعبیر شده است. نکیر و منکر در شب اول قبر، وارد قبر می شوند. یکی در جانب راست و دیگری در جانب چپ متوفی قرار می گیرد و شروع به پرسیدن سوالاتی از او می کنند.
این سوالات راجع به اعتقادات مهم است. سوالاتی مثل: خدایت کیست؟ پیامبر و امامت کیست؟ و جوانیت را در چه راهی صرف کردی؟ و ... می باشد.

«
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ: «إِنَّ الْعَبْدَ إِذَا دَخَلَ حُفْرَتَهُ یَأْتِیهِ مَلَكَانِ:اَحَدُهُمَا مُنْكَرٌ وَ الْآخَرُ نَكِیرٌ، فَأَوَّلُ مَا یَسْأَلَانِهِ عَنْ رَبِّهِ وَ عَنْ نَبِیِّهِ وَ عَنْ وَلِیِّهِ، فَإِنْ أَجَابَ نَجَا، وَ إِنْ تَحَیَّرَ عَذَّبَاه؛ رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله و سلّم فرموده است: همانا بنده هنگامى كه داخل قبر خود شود دو ملك نزد او حاضر شوند (یكى منكر و دیگرى نكیر است) و اول چیزى كه از وى سؤال كنند (از پروردگار، و پیغمبر، و امام او سؤال نمایند) پس اگر جواب دهد نجات یافته است، و اگر متحیر بماند و جواب نگوید عذابش نمایند.»

از امام صادق(علیه السلام) نقل است که: چون (میت) در قبر خود داخل شود دو فرشته قبر (نكیر و منكر) نزد او آیند در حالى كه موهاى خود را به زمین می كشند و با پاهاى خود زمین را می شكافند، صداى ایشان مانند صداى سخت رعد و چشمهایشان مانند برق، خیره‏ كننده چشم است و به او می گویند: كیست پروردگار تو و چیست دین تو و كیست پیغمبر تو؟ می گوید: خدا پروردگار من و اسلام دین من و محمد (ص) پیغمبر من است، پس به او می گویند خداوند تو را در آنچه كه دوست می دارى و به آن راضى و خشنودى، ثابت و استوار گرداند.

نیز در روایت آمده که: آن شب كه مرده را در گور نهاده باشند منكر و نكیر علیهما السّلام مى‌‏آیند بر روى سیاه و چشمهاى أزرق ، و به دندان پیشین زمین می درند، و همچون رعد می غرّند، و از هر دو چشمانشان آتش می جهد، اگر مرده مؤمن و طاعتكار بود عقل و هوشش بجاى بماند و به جواب و حجّت، ایشان را دفع كند و قبر وى باغی گردد از باغ‏هاى بهشت، و اگر کافر و فاسق باشد در ماند و قبرش گودالى گردد از گودالهای‏هاى دوزخ.
تعابیری همچون « شرّ نکیر و منکر » یا « هول نکیر و منکر » که در روایات آمده است، به دلیل ترس و اضطرابی است که با دیدن این دو فرشته، به سراغ میت می‌آید؛ از این رو خواندن سوره ملک، برای خلاصی از ترس و وحشت پس از مرگ سفارش شده است؛ در برخی دعاها نیز خلاصی از این مرحله دشوار طلب شده است.
همچنین به نزدیکان میت سفارش شده است که پس از خاکسپاری، میت را تنها نگذارند و با تلقین به او، در پاسخ دادن به سئوالات نکیر و منکر یاری‌اش کنند.

البته در برخی روایات نقل است که سوال قبر مخصوص همه نیست بلکه فقط از کسانی که دارای ایمان محض یا کفر محض هستند سوال می شود و حساب و کتاب بقیه موکول به روز قیامت است.
«
لَا یُسْأَلُ فِی الْقَبْرِ إِلَّا مَنْ مَحَضَ الْإِیمَانَ مَحْضاً أَوْ مَحَضَ الْكُفْرَ مَحْضاً وَ الْآخَرُونَ یُلْهَوْنَ عَنْهُم؛ در قبر سوال نمی شود مگر از کسانی که ایمان خالص یا کفر خالص دارند و از افراد دیگر صرف نظر می شود.»
این روایت به صورتهای دیگر نیز از ائمه معصومین نقل شده است. ابوبکر حضرمی می گوید از امام صادق (علیه السلام) پرسیدم: از چه کسانی در قبرهایشان سوال می شود فرمود: از کسانی که ایمان خالص یا کفر خالص دارند.
به دلیل تناقضی که این روایات با دسته ای دیگر از روایات مربوط به عمومیت سوال نکیر و منکر دارند، بعضی از علما معتقدند که سوالهای خاص (بررسی دقیق اعمال) مربوط به مومن محض و کافر محض است و از دیگران فقط راجع به کلیات سوال می شود و از جزئیات در قبر پرسیده نمی شوند.
شاید به دلیل همین حساب و کتاب است که برخی روز قیامت بی حساب و معطلی وارد بهشت یا جهنم می شوند اما بقیه باید اعمالشان به دقت مورد محاسبه قرار گیرد.

منابع:

كشف المحجة لثمرة المهجة، ص: 273.

طرائف الحكم یا اندرزهاى ممتازترجمه‏ج‏2،152.

شهاب الأخبار با ترجمه،متن،80 ،الباب الاول.

اصول کافی،‌ باب المسأله فی القبر 2/ 634 و 3/201.

الكافی، ج‏3، 235.

فروع کافی ،ج2،ص 237.

عالم برزخ در چند قدمی ما: محمد محمدی اشتهاردی، ص109.


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ سه شنبه 18 مهر 1391برچسب:نکیر و منکر, ] [ 16:17 ] [ اكبر احمدي ]

 

1. قطعا هر نوع ناراحتی ـ چه قبل از مرگ و چه در عالم برزخ، و بلکه أحیانا در قیامت ـ لطف الهی بوده و موجب تطهیر و تمحیص (خالص شدن) انسان می گردد و او را مستعد برای ورود به بهشت می گرداند. زیرا در بهشت، افراد ناپاک و ناخالص وارد نمی شوند.
2.
به طور کلی عالم برزخ (فاصله بین مرگ و قیامت) برای تسویه حساب مؤمنان و نیکان است که بواسطه ناراحتی های عالم برزخ از آلودگی پاک شوند.
امام جعفر صادق(ع) می فرمایند: "والله ما أخاف علیکم الا البرزخ ..." یعنی قسم به خدا که من فقط از برزخ شما واهمه دارم.("بحارالانوار"، ج6، ص214)
3.
شب اول قبر هم چیزی جز آغاز مرحله برزخ نیست و از قانون آن تبعیت می کند. بنابر این اگر مشکلاتی برای مؤمن در آن باشد، برای خلاصی او در قیامت و ورود او به بهشت است.
اما علی رغم این واقعیت، اگرکسی رعایت تمام حدود و حقوق خدا و مردم را بنماید، قطعا مشکل برزخ و مشکل شب اول قبر هم نخواهد داشت.
4.
با این وجود، نباید عذاب برزخ را کوچک شمرد، که اگر قرار بود ما از آن هراس نداشته باشیم فلسفه خلق آن ـ که مانع اعمال زشت ما و باعث انجام اعمال نیک ما باشد ـ از بین می رفت.
مؤمن به حسب روایات همیشه باید در خوف و رجا باشد؛ یعنی نه آن چنان هراسان باشد که امید خود را از دست بدهد، و نه باید آن چنان خود را در امن و امان ببیند که شیطان بر او حریص شود و او را به گناه دعوت کند. این نشان می دهد که عذاب برزخ سنگین است.
5.
بعضی از گناهان خاص، نقش به سزایی در فشار اول قبر و فشار برزخی دارند، که در کلمات گهربار ائمه اطهار(ع) وارد شده است. انحرافاتی همچون تندخویی نسبت به همسر وخانواده خود، سخن چینی، غیبت و ...("بحارالانوار"، ج6، ص222 و 245)
6.
همان طور که برخی از معاصی موجب تشدید فشار اول برزخ می شود، بعضی از اعمال نیز موجب کم شدن و یا برطرف شدن این فشارها می شود:
اعمالی چون به جا آوردن رکوعی تام و کامل درنماز، مداومت بر خواندن سوره زخرف، قرائت سوره نساء در هر جمعه، به جا آوردن نمازشب، خواندن سوره تکاثر هنگام خواب، گذاشتن دو چوب مرطوب (غیر خشک) در کفن میت، روزه گرفتن چهار روز از ماه رجب و دوازه روز از شعبان، و ...؛ این اعمال نمونه های اندکی است که در روایات باعث کم شدن یا نجات یافتن از فشار قبر شمرده شده است.("ازمرگ تا قیامت"، محمد رضا کاشفی، نهاد رهبری در دانشگاهها)

 


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ سه شنبه 18 مهر 1391برچسب:ترس انسان از شب اول قبر چیست, ] [ 16:8 ] [ اكبر احمدي ]

در كتاب كیفر و كردار جلد 2 آمده است:جوانى با خداى متعال عهد و پیمان بست كه به دنیا دل نبندد و به زیورآلات آن ننگرد چون اینها انسان را از یاد خدا باز مى دارد.روزى از بازارى مى گذشت از جلوى جواهر فروشى رد مى شد دید كه كمربندى مُرصّع به دُرّ و جواهر است ، از عهد خود غافل شد و نگاه طولانى به آن كرد و از زیبائى و حُسن آن تعجب نمود.
صاحب جواهر فروشى دید كه آن جوان با دقت تمام به آن كمربند نگاه مى كند دل از آن نمى برد همینكه آن جوان قدرى از در مغازه جواهر فروشى رد شد صاحب جواهر فروشى كمربند را در دكان ندید فورا از در مغازه بریزآمد و با شتاب تمام خود را به جوان رسانید و دست او را گرفت و گفت اى عیّار تو كمربند را دزدیدى من از تو دست برنمى دارم تا كمربند مرا بدهى و كشان كشان او را به محضر حاكم آورد گفت اى حاكم این جوان دزد است و كمربند جواهرنشان را ربوده .
حاكم نگاهى بسیماى آن جوان كرد و گفت گمان نكنم این جوان دزد باشد زیرا به او این كار نمى آید.
صاحب كمربند گفت چرا او كمربند مرا دزدیده و ما جرا را براى حاكم شرح داد. حاكم دستور داد او را بازرسى كنند وقتى كه او را بازرسى كردند دیدند در زیر لباسهاى جوان كمربند بسته شده ، حاكم متعجب و خشمناك فریاد زد.
((
یا فتى اَما نستحیى تلبس لباس الاخیار و تعمل عمل الفجار)) اى جوان آیا حیا نمى كنى و خجالت نمى كشى لباس خوبان را میپوشى و عمل بدكاران را انجام میدهى ؟
جوان وحشت زده و ناراحت گفت : مولاى من قدرى صبر كن تا مطب برایت واضح گردد. سپس رو به آسمان نمود و از صمیم دل گفت الهى لااعود الى مثلها خدایا دیگر به این عمل برنمى گردم مى دانم از یاد تو غافل شدم و به گناه افتادم از كرده خود پشیمان و نادمم توبه مرا بپذیر كه خیلى ناراحتم و آبروى مرا نبر.
قاضى خیال كرد كه جوان عمل دزدى را مى گوید خیلى ناراحت شد و دستور داد او را عریان كنند و تازیانه بزنند (باینكه آن حكم بر خلاف قرآن بود زیرا حكم دزد پس از اثبات دست بریدن بود.)
ناگهان صدائى شنیدند ولى صاحب صدا را ندیدند كه فرمود: ادعو ولاتضربوه انما ارودنا تأ دیبه ) رهاكنید او را زیرا ما مى خواستیم او را تاءدیب نمائیم .
حاكم منقلب گردید واز كرده خود پشیمان شد و از آن جوان عذر خواهى كرد و آمد بین دوچشم او را بوسید و گفت مرا از قصه خود آگاه كن .
جوان جریان عهد خود را با خدا بیان كرد و نقض عهد را نیز عنوان نمود و گفت نقض عهد و پیمان مرا به این رسوائى و بلیه دچار كرد.
صاحب كمربند وقتى از داستان آگاه شد پشیمان و نادم او را قسم داد كه تو را به خدا قسمت مى دهم كه این كمربند را از من قبول كن و مرا حلال نما.
جوان گفت : اى مرد برو دنبال كارت من خودم باعث این كیفر شدم و گوش مالى هم شدم .

اى خدائیكه مكان یافته اى دردل دوست
باز از پنجه قدرت بنما مشكل دوست
اى خدائیكه گداى در تو بنده تست
جلوه ماه و خور از طلعت تابنده تست
اى خدائیكه بغیر از تو نداریم كسى
لطف تو مى طلبیم چون به همه دادرسى
از صفات توهمین ورد زبان ما را بس
خود بمیریم ، به فضل توبفریاد برس


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ دو شنبه 17 مهر 1391برچسب:عهد و پیمان با خدا, ] [ 17:15 ] [ اكبر احمدي ]

در امالى شیخ صدوق صفحه بیست و هفت نوشته شده بود: كه یك روز معاذ بن جبل در حالى كه گریه مى كرد به رسول اكرم (ص ) وارد شد و سلام كرد، حضرت بعد از جواب سلام علت گریه اش را جویا شد. معاذ عرض كرد: یا رسول اللّه جوانى رعنا و خوش اندام بیرون خانه ایستاد و مانند زن بچه مرده گریه مى كند و در انتظار است كه شما به او اجازه ورود دهید تا خدمت شما برسد و منظره آن جوان همه را گریان نموده ، حضرت اجازه ورود دادند جوان وارد شد. حضرت فرمودند: اى جوان چرا گریه مى كنى ؟جوان گفت : اى رسول خدا گناهى مرتكب شده ام كه اگر خدا بخواهد به بعضى از آنها مرا مجازات كند، بایستى مرا به آتش قهر دوزخم برد و گمان نمى كنم كه هرگز مورد بخشش و آمرزش قرار بگیرم .حضرت فرمود: آیا شرك به خدا آورده اى ؟ گفت نه . حضرت فرمود: قتل نفس كرده اى ؟ گفت نه . حضرت فرمود: بنابراین توبه كن كه خدا ترا خواهد بخشید و لو بزرگى گناهانت به اندازه كوهها عظیم باشد.گفت : گناهانم از آن كوههاى عظیم بزرگتر است . حضرت فرمود: پروردگار متعال گناهانت را مى آمرزد و لو به بزرگى زمین و آنچه در آن است ، بوده باشد. جوان گفت : گناهان من بزرگتر است . تا به اینجا رسید، حضرت با حالت غضب به او خطاب فرمود: واى بر تو اى جوان گناهانت بزرگتر است یا خداى متعال ؟ جوان تا این سخن را از پیغمبر شنید خودش را به خاك انداخت و گفت منزه است پروردگار من ، هیچ چیز بزرگتر از او نیست . در این موقع حضرت فرمود: مگر گناه بزرگ را جز خداى بزرگ كسى دیگر هست كه ببخشد؟

جوان گفت : نه یا رسول اللّه . سپس سكوت كرد و چیزى نگفت در این هنگام حضرت فرمود: حال اى جوان یكى از آن گناهانى را كه مرتكب شده اى بیان كن تا ببینم چه كرده اى كه اینقدر نا امید هستى ؟

جوان گفت : یا رسول اللّه ، هفت سال است كه به عمل زشتى دست زده ام ؛ به گورستان مى روم و قبر مردگان را نبش كرده و كفن آنها را مى دزدم . این اواخر شنیدم دخترى از انصار از دنیا رفته . من هم طبق معمول به منظور سرقت كفن او به جستجوى قبرش رفتم . تا اینكه قبرش را پیدا كردم رویش یك علامت گذاشتم تا شب بتوانم به مقصودم برسم و كفن را بربایم .

سیاهى شب همه جا را فرا گرفته بود آمدم سر قبر دختر و گورش را شكافتم . جنازه دختر را از قبر بیرون آورده و كفنش را از تنش بیرون آوردم ، بدنش را برهنه دیدم آتش شهوت در وجودم شعله ور شد نگذاشت تنها به دزدى كفن اكتفا كنم ، از طرفى وسوسه هاى فریبنده نفس و شیطان ، نتوانستم نفس خود را مهار كرده و خود را راضى به ترك آن كنم .

خلاصه آنقدر ابلیس ، این گناه را در نظر زیبا جلوه داد كه ناچار با جسد بى جان آن دختر به زنا مشغول شدم بعد جنازه اش را به گودال قبر افكندم و بسوى منزل برگشتم . هنوز چند قدمى از محل حادثه نرفته بودم كه صدائى به این مضمون بگوشم رسید: اى واى بر تو از مالك روز جزا چه خواهى كرد؟! آن وقتى كه من و تو را به دادگاه عدل الهى نگه دارند؟! واى بر تو از عذاب قیامت كه مرا در میان مردگان برهنه و جُنب قرار دادى ؟!

بله یا رسول اللّه شنیدن این كلمات وجدان خفته مرا بیدار كرد تا اینكه به حكم وظیفه وجدان براى بخشش گناهانم از خداى بزرگ خدمت شما آمده ام تا به بركت وجود شما خداوند از سر تقصیرات من درگذرد. اما به نظرم به قدرى گناهانم بزرگ است كه حتى از بوى بهشت هم محروم خواهم ماند. یا رسول اللّه آیا شما در این مورد نظر دیگرى دارید كه من انجام دهم ؟!

پیغمبر اكرم (ص ) فرمود: اى فاسق از من دور شو. زیرا ترس از آن دارم كه آتشى بر تو نازل شود و عذاب تو مرا متاءثر كند.

جوان گنهكار از پیش روى پیغمبر رفت و پس از تهیه مختصر غذائى سر به بیابان گذاشت و در محلى دور از چشم مردم به گریه وزارى و توبه پرداخت ، لباسى خشن بر تن و غل و زنجیرى هم به گردن انداخته آنگاه با تضرع و زارى روى به آسمان كرد و مناجات كنان پروردگار خود را مى خواند، بارالها هر وقت از من راضى شدى به رسولت وحى نازل كن تا مرا مژده عفوت دهد و اگر نه آتشى بفرست تا در این دنیا به كیفر اعمالم معذب شوم . زیرا من طاقت عذاب آخرت تو را ندارم .

دیرى نپائید كه در اثر نیایش صادقانه اش ، خداوند رحیم او را عفو فرمود و بر پیامبرش این آیه را فرستاد:

و الّذین اذا فعلوا فاحشة او ظلموا انفسهم ذكرواللّه فاستغفروا لذنوبهم و من یغفر الذنوب الاّ اللّه ... ( 47

رسول خدا از نزول این آیه شریفه در جستجوى جوان مذبور بر آمد و معاذبن جبل تنها كسى بود كه اقامتگاه آن جوان را بلد بود و نشان پیغمبر(ص ) داد. حضرت با گروهى از یارانش به محل آن جوان آمدند. وقتى كه رسیدند دیدند كه جوان از ترس عقوبت الهى دست نیایش بسوى حقتعالى دراز كرده و همچون ابر بهاران از دیدگانش ‍ اشك مى بارد جلو آمده غل و زنجیر را از گردنش برداشتند و بوى مژده آمرزش و عفو الهى را رساندند. سپس رو به اصحاب كرده فرمودند:

جبران كنید گناهان خود را همانطور كه بهلول نبّاش جبران كرد.

 

غرق گنه نا امید مشو زدربار ما

كه عفو كردن بود در همه دم كارما

بنده شرمنده تو، خالق و بخشنده من

بیا بهشتت دهم مرو تو در نار ما

توبه شكستى بیا، هرآنچه هستى بیا

امیدوارى بجو زنام غفار ما

در دل شب خیز و زیر قطره اشكى زچشم

كه دوست دارم كند گریه گنهكار ما

خواهم اگر بگذرم ، از همه عاصیان

كیست كه چون و چرا كند ز كردار ما

واى برآن كو نگشت نادم از عصیان خویش

هلاك گردد به حشردر،یم قهار ما

اگرچه تابع شدى غرق معاصى بیا

دست توسل بزن به آل اطهار ما


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ دو شنبه 17 مهر 1391برچسب:بهلول نباش, ] [ 17:13 ] [ اكبر احمدي ]

در كتاب انوار المجالس صفحه سیصدو چهارده نقل مى كند از حسن بصرى (و در چند كتاب دیگر دیدم از مرحوم شیخ بهائى نقل مى كنند) كه گفت :یك روز در بازار آهنگران بغداد مى گذشتم كه ناگهان چشمم افتاد به آهنگرى كه دستش را داخل كوره حدادى مى كند و آهن گداخته شده قرمز را مى گرفت بدون آنكه ابدا احساس سوزشى كند روى سن دان مى گذاشت و با پُتك روى آن مى زد و به هر نوع كه مى خواست در مى آورد ومى ساخت . چون مشاهده این كار شگفت انگیز بود مرا وادار به پرسش از او كرد رفتم جلو سلام كردم جواب داد بعد پرسیدم آقا مگر آتش كوره و آهن گداخته بشما آسیبى نمى رساند؟آن مرد گفت : نه .گفتم چطور؟گفت : یك ایّامى در حاینجا خشك سالى و قحطى شد ولى من همه چیز در انبار داشتم . یكروز یك زن وجیه و خوش سیمائى نزد من آمد و گفت اى مرد من كودكانى یتیم و خردسال دارم و احتیاج به آذوقه و مقدارى گندم دارم خواهشمندم براى رضاى خدا كمكى بكن و بچه هاى یتیم مرا از گرسنگى و هلاكت نجات بده منهم چون بهمان یك نظر فریفته جمالش شده بودم ، در مقابل خواسته اش گفتم : اگر گندم مى خواهى باید ساعتى با من باشى تا خواسته ات را برآورده كنم .آن زن از این پیشنهاد ناراحت و روترش كرده و رفت .روز دوم باز آن زن نزدم آمد، در حالیكه اشك میریخت ، سخن روز قبل را تكرار نمود، من هم حرفهاى روز گذشته را براى او تكرار كردم ، دوباره بادست خالى برگشت ، دوباره روز سوّم دیدم آمد و خیلى التماس مى كند كه بچه هایم دارند مى میرند بیا و آنها را از گرسنگى و مرگ نجات بده من حرفم را تكرار كردم و دیدم آن زن بطرف من مى آید و پیداست كه از گرسنگى بى طاقت شده

خلاصه وقتى كه نزدیك مى شد به من گفت : اى مرد من و بچه هایم گرسنه هستیم بیا و رحمى كن و گندمى در اختیار ما بگذار؟ من گفتم :اى زن بیخودى وقت من و خودت را نگیر همان كه بهت گفتم بیا با من باش تا بتو گندم دهم در این موقع زن به گریه افتاد و زیاد اشك ریخت و گفت : من هرگز از این كارهاى حرام نكردم و چون دیگر طاقت نمانده و كار از دست رفته و سه روز است كه خود و بچه هایم غذائى نخورده ام بآنچه كه میگوئى ناچارا حاضرم ولى بیك شرط گفتم به چه شرطى ؟ گفت : بشرط اینكه مرا بجایى ببرى كه هیچ كس ما را نبیند.

مرد آهنگر گفت : قبول كردم و خانه را خلوت كردم آنگاه زن را بنزد خود طلبیدم . همینكه خواستم از او بهره اى بردارم . دیدم آن زن دارد مى لرزد و خطاب بمن گفت : اى مرد! چرا دروغ گفتى و خلاف شرطت عمل كردى ؟ گفتم كدام شرط؟

گفت : مگر بنا نبود مرا بجاى خلوت ببرى تا كسى ما را نبیند؟

گفتم : آرى مگر اینجا خلوت نیست ؟

گفت : چطورى اینجا خلوت است بآنكه پنج نفر مواظب ما هستند و مارا دارند مى بینند اول خداوند عالم و غیر از او دو ملكى كه بر تو موكلند و دو ملكى كه بر من موكلند همه شان حاضراندو ما را مشاهده مى كنند با این حال تو خیال میكنى اینجا كسى نیست كه ما را ببیند؟ بعدا گفت : اى مرد بیا و از خدا بترس و آتش شهوت خود را بر من سرد كن تا منهم از خداى خود بخواهم حرارت آتش را از تو بردارد و آتش را بر تو سرد كند.

من از این سخن متنبه شدم و با خود گفتم این زن با چنین فشار زندگى و شدت گرسنگى اینطور از خدا مى ترسید ولى تو كه این همه مورد نعمتهاى الهى قرار گرفته اى از او (خدا) نمى ترسى ؟ فورا توبه كردم و از آن زن دست كشیدم و گندمى را كه میخواست باو دادم و مرخصش كردم . زن چون این گذشت را از من دید و جریان را بر وفق عفت خود دید سرش را به سمت آسمان بلند كرد و گفت اى خدا همینطور كه این مرد حرارت شهوتش را بر خود سرد نمود، تو هم حرارت آتش دنیا و آخرت را بر او سرد كن از همان لحظه كه آن زن این دعا را در حقم كرد حرارت آتش بر من بى اثر شد.

الهى بى پناهان را پناهى

بسوى خسته حالان كن نگاهى

چه كم گردد ز سلطانى گرنوازد

گدائى را ز رحمت گاهگاهى

مرا شرح پریشانى چه حاجت

كه بر حال پریشانم گواهى

الهى تكیه بر لطف تو كردم

كه جز لطفت ندارم تكیه گاهى

دل سرگشته ام را رهنما باش

كه دل بى رهنما افتد بچاهى

نهاده سر بخاك آستانت

گدائى ، دردمندى ، عذرخواهى

امید لطف و بخشش از تو دارد

اسیرى شرمسارى رو سیاهى

تهیدستى كه با اشك ندامت

زپا افتاده از بار گناهى

گرفتم دامن بخشنده اى را

كه بخشد از كرم كوهى بكاهى

 


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ دو شنبه 17 مهر 1391برچسب:توبه آهنگر, ] [ 17:3 ] [ اكبر احمدي ]

جهنّم‌ نيز براي‌ غير مخلّدين‌ در آن‌، نوعي‌ از تطهير و تزكيه‌ است‌، كه‌ پس‌ از مقداري‌ طعم‌ پاداش‌ زشتي‌ها را چشيدن‌، قابليّت‌ عفو و غفران‌ پيدا نموده‌ و از آن‌ بيرون‌ مي‌آيند، و در اثر شستشوي‌ در آب‌ كوثر و بهرمند شدن‌ از چشمۀ مَعين‌ ولايت‌، مورد شفاعت‌ قرارگرفته‌ و راهيِ به‌ سوي‌ بهشت‌ ميگردند.

واینکه ایا بهشتیان راه کمال را طی میکنند یا اینکه دریک درجه ومقام ثابت که حاصل کار دنیای انان است ابد الدهر باقی خواهند ماند
انسانها بعد از مرگ واردعالمی می شوند به نام عالم برزخ ؛ که عالمی است غیر مادّی ، لذا از حرکت (خروج تدریجی از قوّه به فعلیّت ) و زمان و انفعال در آن خبری نیست. امّا برخی از آثارعالم مادّه ، مثل رنگ ، شکل و مقدار در آن موجود است. موجودات این عالم ، شباهت زیادی به موجوداتی دارند که انسان در خواب می بیند. انسان در این عالم ، هم دارایروح است هم دارای بدن ، لکن بدن او مادّی نیست. بلکه بدنی شبح مانند است. در این عالم ، هیچ کس بی کار و رها نیست ، بلکه همه انسانها مشغول کار خودند. اهل توحید و ولایت مشغول عبادت حق تعالی و علم آموزی و کار خیرند ؛ و از کارهای خود لذّت میبرند. و اهل جهنّم نیز به همان کارهایی مشغولند که در دنیا مشغول بودند.

هر کس وجودخود را در دنیا به هر شکلی ساخته در برزخ نیز متناسب با آن عمل می کند. امّا این اعمال برای کسب کمال نیستند بلکه ظهور ملکات خود شخصند. آنکه در دنیا ، علم آموزیبرای او ملکه شده او در برزخ نیز دائماً در مسیر علم آموزی قرار دارد. لکن چیزجدیدی یاد نمی گیرد ؛ بلکه حقیقت و باطن آنچه را که در دنیا یاد گرفته بود ، مشاهده میکند و هر دم برای او باطن عمیقتری هویدا می شود ؛ و این روند تا ابد ادامه دارد. کسی هم که در دنیا اهل عبادت بوده در برزخ دائماً در حال عبادت حق تعالی است ، امّا نه از باب تکلیف ؛ بلکه دمبه دم حقیقت عبادت او برایش تازه می شود. اگر کسی در دنیا دوست داشته که قرآن رابخواند ولی توان خواندن نداشته ، در عالم برزخ ، نیّت و خواست قلبی او آشکار می شود؛ و به خواسته خود می رسد و از حقایق قرآن دم به دم سیراب می شود؛ در روایت است کهبه او گفته می شود اقراء و ارق ( بخوان و بالا برو) . اهل جهنّم نیز دائماً با ملکاتزشت خود محشورند و جز امور شرّ و عذاب آور را نمی توانند اراده کنند.

البته درعالم برزخ سه روزنه امید برای یک نحوه تکامل وجود دارد. یکی ، از راه اعمال و آثاری که شخص در دنیا از خود به جا گذاشته است و دومی در اثر عذاب ؛ و سومی از راه فضل بی پایان الهی. اگر کسیدر دنیا کار خیری انجام داده و هنوز اثر آن کار خیر در دنیا باقی است ، نتیجه آن بهصاحب عمل می رسد. همچنین اگر کسی کار شرّی کرده که اثر آن در دنیا باقی است باز اثرآن هم در برزخ به او می رسد. حتّی برخی اندیشمندان گفته اند روح بعد از مرگ نیز با بقایای بدن خود در ارتباط است ، و از این راه نیز یک نحوه تکامل در او حاصل می شود. همچنین اهل جهنّم اگر کافر و مشرک نباشند ، در اثرعذاب برزخی پاک می شوند و فطرت مدفون شده آنها ظاهر می شود. و رفته رفته عذاب آنها کاهش یافته و در نهایت وارد بهشت می شوند.


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
ادامه مطلب
[ یک شنبه 16 مهر 1391برچسب: جهنّم‌ براي‌ غير مخلّدين‌, ] [ 15:10 ] [ اكبر احمدي ]
صفحه قبل 1 ... 41 42 43 44 45 ... 74 صفحه بعد
.: Weblog Themes By Weblog Skin :.
درباره وبلاگ

اين وبلاگ متعلق به كانون فرهنگي وهنري امام حسن مجتبي (ع) شهر سلامي است ؛ اين وبلاگ در خصوص انعكاس فعاليت هاي ( فرهنگي وهنري ؛ قرآني ؛ اعتقادي ديني مذهبي ؛ وتربيتي راه اندازي شده است
موضوعات وب
امکانات وب
ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





اك
اك

آمار وبلاگ:

بازدید امروز : 329
بازدید دیروز : 84
بازدید هفته : 329
بازدید ماه : 1719
بازدید کل : 175281
تعداد مطالب : 733
تعداد نظرات : 12
تعداد آنلاین : 1

اك

اك اك اك اك