كانون فرهنگي وهنري امام حسن مجتبي (ع)
امور فرهنگي وهنري قرآني تربيتي اعتقادي
نويسندگان
آخرين مطالب
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان كانون فرهنگي وهنري امام حسن مجتبي (ع) و آدرس canonemamhssan.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





حضرت آدم عليه‏السلام به سال‏هاى آخر عمر رسيد. 930 سال از عمرش گذشته بود.(67) خداوند به او وحى كرد كه پايان عمرت فرا رسيده و مدت پيامبريت به سر آمده است، اسم اعظم و آن چه كه خدا از اسماء ارجمند به تو آموخته و همه گنجينه نبوت و آن چه را مردم به آن نياز دارند، به شيث عليه‏السلام واگذار كن و به او دستور بده كه اين مسأله را پنهان داشته و تقيه كند تا در برابر آسيب برادرش قابيل در امان بماند، و به دست او كشته نگردد. به روايت ديگر: حضرت آدم عليه‏السلام هنگام مرگ، فرزندان و نوادگان خود را كه هزاران نفر شده بودند، به دور خود جمع كرد و به آن‏ها چنين وصيت نمود: اى فرزندان من! برترين فرزندان من، هبة الله، شيث است، و من از طرف خدا او را وصى خود نمودم، از اين رو آن چه از سوى خدا به من تعليم داده شده به شيث مى‏آموزم تا مطابق شريعت من حكم كند كه او حجت خدا بر خلق است. اى فرزندانم! از او اطاعت كنيد و از فرزندان او سرپيچى نكنيد كه وصى و جانشين و نماينده من در ميان شما است. سپس طبق دستور آدم عليه‏السلام صندوقى ساختند. ايشان صحايف آسمانى را در ميان آن نهاد و آن صندوق را قفل كرده و كليد آن را به شيث عليه‏السلام تحويل داد و به او گفت:


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
ادامه مطلب
[ دو شنبه 9 مرداد 1391برچسب:سال آخر عمر آدم عليه‏السلام و وصيت او, ] [ 21:31 ] [ اكبر احمدي ]

در آيه 37 بقره مى‏خوانيم: فَتَلَقّى آدَمُ مِن رَبِّه كلماتٍ فَتابَ عَلَيهِ؛ آدم عليه‏السلام (هنگام توبه از ترك اُولى) كلماتى را از خداوند دريافت كرد (و با آن‏ها توبه كرد) و خداوند توبه او را پذيرفت. در كتاب الدرالثمين، در تفسير اين آيه آمده است آدم عليه‏السلام در اين هنگام عرش را ديد كه در آن نام پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم و امامان عليهم السلام نوشته شده بود. جبرئيل بر او نازل شد و به آدم تلقين كرد تا اين كلمات را بگويد: يا حَميدُ بِحقِّ محمَّد، يا عالِىُ بِحَقِّ عَلىٍّ، يا فاطِرُ بِحقِّ فاطِمَةَ، يا مُحسِنُ بِحقِّ الحَسَنِ و الحُسَينِ، و مِنكَ الاِحسانُ؛ اى خداى ستوده به حق محمد، اى خداى ارجمند به حق على، اى آفريدگار به حق فاطمه، اى احسان بخش به حق حسن و حسين عليهماالسلام و از تو است احسان. آدم عليه‏السلام وقتى كه اين كلمات را به زبان آورد، همين كه نام حسين عليه‏السلام به زبانش آمد، دلش شكست و قطرات اشك از چشمانش سرازير گرديد و گفت: اى برادرم جبرئيل! علت چيست كه با ذكر نام حسين عليه‏السلام قلبم مى‏شكند و اشكم جارى مى‏گردد؟! جبرئيل گفت: اى آدم! بر اين پسرت حسين عليه‏السلام مصيبت جانسوزى وارد مى‏شود كه همه مصيبت‏ها در نزد آن كوچك است.


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
ادامه مطلب

قابيل جنايتكار پس از دفن جسد برادرش، نزد پدر آمد. آدم عليه‏السلام پرسيد: هابيل كجاست؟ قابيل گفت: من چه مى‏دانم، مگر مرا نگهبان او نموده بودى كه سراغش را از من مى‏گيرى؟! آدم عليه‏السلام كه از فراق هابيل، سخت ناراحت بود، برخاست و سر به بيابان‏ها نهاد تا او را پيدا كند. همچنان سرگردان مى‏گشت اما چيزى نيافت. تا اين كه دريافت كه او به دست قابيل كشته شده است، با ناراحتى گفت: لعنت بر آن زمينى كه خون هابيل را پذيرفت.(60) از آن پس آدم عليه‏السلام از فراق نور ديده و بهترين پسرش، شب و روز گريه مى‏كرد، و اين حالت تا چهل شبانه روز ادامه يافت.(61) آدم عليه‏السلام در جستجوى ديگر، قتلگاه هابيل را پيدا كرد و طوفانى از غم در قلبش پديدار شد. آن زمين را كه خون به ناحق ريخته پسرش را پذيرفته، لعنت نمود، و نيز قابيل را لعنت كرد. از آسمان ندايى خطاب به قابيل آمد كه لعنت بر تو باد كه برادرت را كُشتى... حضرت آدم عليه‏السلام بسيار غمگين به نظر مى‏رسيد و آه و ناله‏اش از فراق پسر عزيزش بلند بود. و شكايتش را به درگاه خدا برد، و از او خواست كه ياريش كند و با الطاف مخصوص خويش، او را از اندوه جانكاه نجات دهد. خداوند مهربان به آدم عليه‏السلام وحى كرد و به او بشارت داد كه: آرام باش، به جاى هابيل، پسرى را به تو عطا كنم كه جانشين او گردد. طولى نكشيد كه اين بشارت تحقق يافت، و حوا عليهاالسلام داراى پسر پاك و مباركى گرديد. روز هفتم اين نوزاد، خداوند به آدم عليه‏السلام چنين وحى كرد: اى آدم! اين پسر از ناحيه من به تو هِبَه (بخشش) شده است، نام او را هبة الله بگذار. آدم عليه‏السلام از وجود چنين پسرى خشنود شد، و نام او را هبة الله گذاشت.(62)


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
ادامه مطلب
[ دو شنبه 9 مرداد 1391برچسب:اندوه شديد آدم عليه‏السلام, و دلدارى خداوند, ] [ 21:23 ] [ اكبر احمدي ]

حسادت قابيل از يك سو و پذيرفته نشدن قربانيش از سوى ديگر، كينه او را به جوش آورد، نفس سركش بر او چيره شد، به طورى كه آشكارا به قابيل گفت: تو را خواهم كشت. آرى وقتى حرص، طمع، خودخواهى و حسادت بر انسان چيره گردد، حتى رشته رحم و مهر برادرى را مى‏بُرَد، و خشم و غضب را جايگزين آن مى‏گرداند. هابيل كه از صفاى باطن برخوردار بود و به خداى بزرگ ايمان داشت، برادر را نصيحت كرد و او را از اين كار زشت برحذر داشت و به او گفت: خداوند عمل پرهيزگاران را مى‏پذيرد، تو نيز پرهيزگار باش تا خداوند عملت را بپذيرد، ولى اين را بدان كه اگر تو براى كشتن من دست دراز كنى، من دست به كشتن تو نمى‏زنم، زيرا از پروردگار جهان مى‏ترسم، اگر چنين كنى بار گناه من و خودت بر دوش تو خواهد آمد و از دوزخيان خواهى شد كه جزاى ستمگران همين است. نصايح و هشدارهاى هابيل در روح پليد قابيل اثر نكرد، و نفس سركش او سركش‏تر شد و تصميم گرفت كه برادرش را بكُشد(53)لذا به دنبال فرصت مى‏گشت تا به دور از پدر و مادر، به چنان جنايت هولناكى دست بزند. شيطان، قابيل را وسوسه مى‏كرد و به او مى‏گفت: قربانى هابيل پذيرفته شد، ولى قربانى تو پذيرفته نشد، اگر هابيل را زنده بگذارى، داراى فرزندانى مى‏شود، آن گاه آن‏ها بر فرزندان تو افتخار مى‏كنند كه قربانى پدر ما پذيرفته شد، ولى قربانى پدر شما پذيرفته نشد.(54)


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
ادامه مطلب
[ دو شنبه 9 مرداد 1391برچسب:كشته شدن هابيل و دفن جنازه او, ] [ 21:21 ] [ اكبر احمدي ]

حضرت آدم عليه‏السلام و حوا عليهاالسلام وقتى كه در زمين قرار گرفتند، خداوند اراده كرد كه نسل آن‏ها را پديد آورده و در سراسر زمين منتشر گرداند. پس از مدتى حضرت حوا باردار شد و در اولين وضع حمل، از او دو فرزند دو قلو، يكى دختر و ديگرى پسر به دنيا آمدند. نام پسر را قابيل و نام دختر را اقليما گذاشتند. مدتى بعد كه حضرت حوا بار ديگر وضع حمل نمود، باز دو قلو به دنيا آورد كه مانند گذشته يكى از آن‏ها پسر بود و ديگرى دختر. نام پسر را هابيل و نام دختر را ليوذا گذاشتند. فرزندان بزرگ شدند تا به حد رشد و بلوغ رسيدند.براى تأمين معاش، قابيل شغل كشاورزى را انتخاب كرد، و هابيل به دامدارى مشغول شد. وقتى كه آن‏ها به سن ازدواج رسيدند (طبق گفته بعضى:) خداوند به آدم عليه‏السلام وحى كرد كه قابيل با ليوذا هم قلوى هابيل ازدواج كند، و هابيل با اقليما هم قلوى قابيل ازدواج نمايد.(49) حضرت آدم فرمان خدا را به فرزندانش ابلاغ كرد، ولى هواپرستى باعث شد كه قابيل از انجام اين فرمان سرپيچى كند زيرا اقليما هم‏قُلويش زيباتر از ليوذا بود، حرص و حسد آن چنان قابيل را گرفتار كرده بود كه به پدرش تهمت زد و با تندى گفت: خداوند چنين فرمانى نداده است، بلكه اين تو هستى كه چنين انتخاب كرده‏اى؟(50)

دو قربانى فرزندان آدم عليه‏السلام‏

حضرت آدم عليه‏السلام براى اين كه به فرزندانش ثابت كند كه فرمان ازدواج از طرف خدا است، به هابيل و قابيل فرمود: هركدام چيزى را در راه خدا قربانى كنيد، اگر قربانى هر يك از شما قبول شد او به آن چه ميل دارد سزاوارتر و راستگوتر است. [نشانه قبول شدن قربانى در آن عصر به اين بود كه صاعقه از آسمان بيايد و آن را بسوزاند]. فرزندان اين پيشنهاد را پذيرفتند. هابيل كه گوسفند چران و دامدار بود، از بهترين گوسفندانش يكى را كه چاق و شيرده بود برگزيد، ولى قابيل كه كشاورز بود، از بدترين قسمت زراعت خود خوشه‏اى ناچيز برداشت. سپس هر دو بالاى كوه رفتند و قربانى‏هاى خود را بر بالاى كوه نهادند، طولى نكشيد صاعقه‏اى از آسمان آمد و گوسفند را سوزانيد، ولى خوشه زراعت باقى ماند. به اين ترتيب قربانى هابيل پذيرفته شد، و روشن گرديد كه هابيل مطيع فرمان خدا است، ولى قابيل از فرمان خدا سرپيچى مى‏كند.(51) به گفته بعضى از مفسران، قبولى عمل هابيل و رد شدن عمل قابيل، از طريق وحى به آدم عليه‏السلام ابلاغ شد، و علت آن هم چيزى جز اين نبود كه هابيل مردى با صفا و فداكار در راه خدا بود، ولى قابيل مردى تاريك دل و حسود بود، چنان كه گفتار آن‏ها كه در قرآن (سوره مائده آيه 27) آمده بيانگر اين مطلب است، آن جا كه مى‏فرمايد: هنگامى كه هر كدام از فرزندان آدم، كارى براى تقرب به خدا انجام دادند، از يكى پذيرفته شد و از ديگرى پذيرفته نشد. آن برادرى كه قربانيش پذيرفته نشد به برادر ديگر گفت: به خدا سوگند تو را خواهم كشت. برادر ديگر جواب داد: من چه گناهى دارم زيرا خداوند تنها از پرهيزگاران مى‏پذيردنيز مطابق بعضى از روايات از امام صادق عليه‏السلام نقل شده كه علت حسادت قابيل نسبت به هابيل، و سپس كشتن او اين بود كه حضرت آدم عليه‏السلام هابيل را وصى خود نمود، قابيل حسادت ورزيد و هابيل را كشت، خداوند پسر ديگرى به نام هبة الله به آدم عليه‏السلام عنايت كرد، آدم به طور محرمانه او را وصى خود قرار داد و به او سفارش كرد كه وصى بودنش را آشكار نكند، كه اگر آشكار كند قابيل او را خواهد كشت... قابيل بعدها متوجه اين موضوع شد و هبة الله را تهديد كرد كه اگر چيزى از علم وصايتش را آشكار كند، او را نيز خواهد كشت.(52)


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ دو شنبه 9 مرداد 1391برچسب:, ] [ 1:2 ] [ اكبر احمدي ]

خداوند آدم عليه‏السلام و حوّا عليها السلام را در بهشتِ دنيا سكونت داد، و فرمود: شما در بهشت ساكن شويد و از هر جا مى‏خواهيد از نعمت‏هاى آن، گوارا بخوريد اما نزديك اين درخت نشويد كه از ستمگران خواهيد شد.(39)

ولى شيطان، آدم و همسرش را به لغزش انداخت و آنان را از آن چه در آن بودند (بهشت) خارج كرد. در اين هنگام به آن‏ها گفتيم؛ همگى بر زمين فرود آييد، در حالى كه بعضى دشمن ديگرى خواهيد بود، و براى شما تا مدت معينى در زمين قرارگاه و وسيله بهره بردارى هست.(40)

خداوند به آدم عليه‏السلام و حوا عليهاالسلام فرمود: از همه ميوه‏ها و نعمت‏هاى بهشت آزاد هستيد، بخوريد، گواراى وجودتان باشد، ولى تنها از اين يك درخت نخوريد، و حتى به آن درخت نزديك نشويد. ولى شيطان به سراغ آن‏ها آمد و آن‏ها را وسوسه كرد تا لباس‏هاى تقوا را كه باعث كرامتشان شده بود، از تنشان خارج سازد. به آن‏ها گفت: پروردگارتان شما را از اين درخت نهى نكرده مگر به خاطر اين كه (اگر از آن بخوريد) فرشته خواهيد شد، يا جاودانه در بهشت خواهيد ماند، و براى آن‏ها سوگند ياد كرد كه من خيرخواه شما هستم. به اين ترتيب آن‏ها را به فريبكارى، از مقامشان فرود آورد.

هنگامى كه آن‏ها فريب شيطان را خوردند، و از آن درخت چشيدند، لباس‏هاى كرامت و احترام، از اندامشان فرو ريخت و به چنين سرانجام شوم گرفتار آمده (41) و در نتيجه از بهشت رانده شده و اخراج گشتند.

خداوند آن‏ها را سرزنش كرد و فرمود: آيا من شما را از آن درخت منع نكردم و نگفتم كه شيطان دشمن آشكار شما است؟(42)

گفتگوى جبرئيل با آدم عليه‏السلام‏

در روايت آمده: آدم و حوا عليهماالسلام وقتى كه از بهشت دنيا اخراج شدند، در سرزمين مكه فرود آمدند، حضرت آدم عليه‏السلام بر كوه صفا در كنار كعبه، هبوط كرد و در آن جا سكونت گزيد و از اين رو آن كوه را صفا گويند كه آدم صفى الله (برگزيده خدا) در آن جا وارد شد. حضرت حوا عليهاالسلام بر روى كوه مَروه (كه نزديك كوه صفا است) فرود آمد و در آن جا سكونت گزيد. آن كوه را از اين رو مروه گويند كه مرئه (يعنى زن كه منظور حوّا باشد) در آن سكونت نمود.

آدم عليه‏السلام چهل شبانه روز به سجده پرداخت و از فراق بهشت گريه كرد. جبرئيل نزد آدم عليه‏السلام آمد و گفت: اى آدم! آيا خداوند تو را با دست قدرت و مرحمتش نيافريد، و روح منسوب به خودش را در كالبد وجود تو ندميد، و فرشتگانش بر تو سجده نكردند؟!

آدم گفت: آرى، خداوند اين گونه به من عنايت‏ها نمود.

جبرئيل گفت: خداوند به تو فرمان داد كه از آن درخت مخصوص بهشت نخورى، چرا از آن خوردى؟

آدم عليه‏السلام گفت: اى جبرئيل! ابليس سوگند ياد كرد كه خيرخواه من است و گفت: از اين درخت بخورم. من تصور نمى‏كردم و گمان نمى‏بردم موجودى كه خدا او را آفريده، سوگند دروغ به خدا، ياد كند.(43)

چگونگى توبه حضرت آدم عليه‏السلام و توسل او به پنج تن عليهم السلام‏

پس از آن كه آدم و حوا از آن درخت ممنوع خوردند و بر اثر اين گناه (ترك اولى) از آن همه نعمت‏ها و آرامش بهشتى محروم گشتند، به طور سريع به اشتباه خود پى بردند و توبه كردند. به گناه خود اقرار نمودند و از درگاه الهى طلب رحمت كرده و گفتند:

پروردگارا! ما به خويشتن ستم كرديم، و اگر ما را نبخشى و بر ما رحم نكنى از زيانكاران خواهيم بود.

خداوند به آن‏ها فرمود: از مقام خويش فرود آييد، در حالى كه بعضى از شما نسبت به بعضى ديگر دشمن خواهيد بود (شيطان دشمن شما است و شما دشمن او) و براى شما در زمين قرارگاه و وسيله بهره‏گيرى تا زمان معينى است، در زمين بنده مى‏شويد و در آن مى‏ميريد و در رستاخيز از آن خارج مى‏شويد.(44)

به اين ترتيب آدم و حوا به زمين آمدند و گرفتار رنجهاى زمين شدند، ولى توبه حقيقى كردند و خداوند توبه آنها را پذيرفت.

خداوند مهربان به آدم عليه‏السلام و حوا عليهاالسلام لطف كرد و كلماتى را به آن‏ها آموخت تا آن‏ها در دعاى خود آن كلمات را از عمق جان بگويند و توبه خود را آشكار و تكميل نمايند.(45)

از امام باقر عليه‏السلام نقل شده آن كلمات كه آدم و حوا، هنگام توبه گفتند چنين بودند:

اَلّلهُمِّ لا اءِلهَ اءِلَّا أَنتَ سُبحانَكَ و بِحمدِكَ رَبّ ظلمتُ نَفسِى فاغفِرلِى اءِنَّكَ خيرُ الغافِرينَ؛

خدايا! معبودى جز تو نيست، تو پاك و منزه هستى، تو را ستايش مى‏كنم، من به خود ستم كردم، مرا ببخش كه تو بهترين بخشندگان هستى.

اَلّلهُمِّ لا اءِلهَ اءِلَّا أَنتَ، سُبحانَكَ و بِحمدِكَ رَبّ ظلمتُ نَفسِى فَارحَمنِى اءِنَّكَ خيرُ الرَّاحِمينَ؛

خدايا! معبودى جز تو نيست، تو پاك و منزه هستى، تو را ستايش مى‏كنم، پروردگارا! من به خود ستم كردم، به من رحم كن كه تو بهترين رحم‏كنندگان هستى.

اَلّلهُمِّ لا اءِلهَ اءِلَّا أَنتَ، سُبحانَكَ و بِحمدِكَ رَبّ اءِنِّى ظلمتُ نَفسِى فَتُب عَلىَّ اءِنَّكَ اَنتَ التَّوابُ الرَّحيمِ؛

خدايا! معبودى جز تو نيست، تو پاك و منزه هستى، تو را ستايش مى‏كنم، پروردگارا! من به خود ستم كردم، توبه‏ام را بپذير كه تو بسيار توبه‏پذير و مهربان هستى.(46)

مطابق رواياتى كه از طريق شيعه و اهل تسنن نقل شده، در كلماتى كه خداوند به آدم عليه‏السلام آموخت، و او به آن‏ها متوسل شده و توبه‏اش پذيرفته شد نام پنج تن آل عبا عليهم السلام بود، او گفت: بِحَقَّ محمدٍ وَ علىٍّ وَ فاطِمَةَ وَ الحسنِ و الحُسَينِ(47)

و در روايت امامان اهل بيت عليهم السلام چنين آمده: آدم عليه‏السلام سر بلند كرد و عرش خدا را ديد، كه در آن نام‏هاى ارجمندى نوشته شده بود، پرسيد: اين نام‏هاى ارجمند از آن كيست؟ به او گفته شد: اين نام‏ها نام برترين خلايق در پيشگاه خداوند متعال است كه عبارتند از: محمد، على، فاطمه، حسن و حسين عليهم السلام. آدم براى پذيرش توبه‏اش، به آن‏ها متوسل شد و خداوند به بركت وجود آنها، توبه او را پذيرفت.(48)


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ یک شنبه 8 مرداد 1391برچسب:سكونت آدم و حوا در بهشت, و اخراج آن‏ها بر اثر گناه‏, ] [ 23:28 ] [ اكبر احمدي ]

در دنيا جايگاهى بسيار خوب و پر درخت و شاداب وجود داشت كه به آن بهشت دنيا مى‏گفتند. خداوند آدم عليه‏السلام را در همان جا آفريد و روح انسانى را در او دميد، و به فرشتگان فرمان داد تا او را سجده كنند.(34)

از آن جا كه خداوند اراده كرده بود تا فرزندانى به آدم عطا كند و نسل او را به وجود آورد، مشيت او چنين قرار گرفت كه حضرت آدم همسرى داشته باشد تا با او ازدواج نموده و از او داراى فرزند گردد.

خداوند حوا را از زيادى گِل آدم عليه‏السلام آفريد، بنابراين حوا بعد از آفرينش آدم عليه‏السلام آفريده شده است.(35)

عمرو بن ابى مقدام مى‏گويد: از امام باقر عليه‏السلام پرسيدم: خداوند حق را از چه چيز آفريد؟

امام باقر عليه‏السلام فرمود: مردم در اين مورد چه مى‏گويند؟

گفتم: مى‏گويند خداوند حق را از يكى از دنده‏هاى آدم عليه‏السلام آفريده.

فرمود: آنها دروغ مى‏گويند، آيا خداوند ناتوان است كه حوا را از غير دنده آدم بيافريند؟.

گفتم: فدايت گردم اى پسر رسول خدا! پس خداوند حوا را از چه چيز آفريد؟

امام باقر عليه‏السلام فرمود: پدرم از پدرانش نقل كرد كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: خداوند متعال مقدارى از گِل را گرفت و آن را با دست قدرتش در هم آميخت، و از آن گِل، آدم عليه‏السلام را آفريد، و سپس از آن گِل مقدارى اضافه آمد، خداوند از آن اضافى، حوا عليها السلام را آفريد.(36)

آدم عليه‏السلام به اين ترتيب از تنهايى بيرون آمد، و با حوا اُنس گرفت؛ چنان كه امام صادق عليه‏السلام فرمود: از اين رو زنان را نساء مى‏گويند، چون اين واژه در اصل از اُنس است، و براى آدم عليه‏السلام جز حوا كسى نبود تا با او اُنس بگيرد.(37)

آرى! زن و مرد از يك ريشه‏اند، و هر دو انسان بوده و تكميل كننده همديگر مى‏باشند، و آرامش آن‏ها در زندگى و اُنس با همديگر تحقق مى‏يابد.


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
ادامه مطلب
[ یک شنبه 8 مرداد 1391برچسب:آدم و حوّا در بهشت‏, ] [ 23:25 ] [ اكبر احمدي ]

خواجه ای اموالش را بین فرزندانش تقسیم می کرد. غلامش گفت: ای خواجه! اول سهم مرا عطا کن، بعد سهم اولادت را!خواجه گفت: از چه جهت؟ گفت: از آنجایی که خداوند فرمودند: «اَلمَالُ وَ البَنُونَ زينَةُ الحَیوٰةِ الدُّنیَا» : مال و فرزندان، زینت زندگی دنیوی می باشند. (کهف/۴۶)، و مال را بر فرزندان مقدم داشته است، و من هم «مال» تو هستم.خواجه، خوشش آمد و او را آزاد نمود.لطیفه های شیرین با آیات قرآنی/ص  87

آورده اند: سلطان محمود غزنوی گوری برای خود ساخت و به یکی از چاکران گفت: آیه ای مناسب از قرآن پیدا کن تا بر روی سنگ گور حک کنم.چاکر گفت: قربان! بنویسید: «هذِهِ جَهَنَّمُ الَّتی کُنتُم تُوعَدُون» : این همان دوزخی است که به شما وعده داده می شد. (یس/۶۳)هزار و یک حکایت قرآنی/ص636

روزی «صفیه بنت عبدالمطلب» عمه ی رسول خدا (ص) در حالی که پیری او را فرا گرفته بود، خدمت آن حضرت شرفیاب شد و گفت: یا رسول الله! دعا کن تا من به بهشت روم. پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله به شوخی فرمودند: زنان پیر به بهشت نخواهند رفت! «صفیه» از حضور پیامبر برگشت در حالی که گریه می کرد. حضرت تبسّم کرد و گفت: او را خبر دهید که زنان پیر، جوان می شوند آنگاه به بهشت می روند.لطیفه های قرآنی/ص 115


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ یک شنبه 8 مرداد 1391برچسب:, ] [ 23:1 ] [ اكبر احمدي ]

ويژه نامه شماره 1 سال 91

دانلود كنيد


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ یک شنبه 8 مرداد 1391برچسب:, ] [ 22:46 ] [ اكبر احمدي ]

دومين شماره از ماهنامه نداي وحي را جهت استفاده شما عزيزان در اين پست مي گذارم اميد است مورد عنايت شما واقع گردد. خواهشمند است نظرات وپيشنهاداتان را در قست نظرات بگذاريد ممنون .

دانلود كنيد


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ یک شنبه 8 مرداد 1391برچسب:, ] [ 22:26 ] [ اكبر احمدي ]
صفحه قبل 1 ... 67 68 69 70 71 ... 74 صفحه بعد
.: Weblog Themes By Weblog Skin :.
درباره وبلاگ

اين وبلاگ متعلق به كانون فرهنگي وهنري امام حسن مجتبي (ع) شهر سلامي است ؛ اين وبلاگ در خصوص انعكاس فعاليت هاي ( فرهنگي وهنري ؛ قرآني ؛ اعتقادي ديني مذهبي ؛ وتربيتي راه اندازي شده است
موضوعات وب
امکانات وب
ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





اك
اك

آمار وبلاگ:

بازدید امروز : 953
بازدید دیروز : 10
بازدید هفته : 975
بازدید ماه : 1954
بازدید کل : 163240
تعداد مطالب : 733
تعداد نظرات : 12
تعداد آنلاین : 1

اك

اك اك اك اك