از آنجائى كه سعادت انسان و هدايت وى موضوع اصلى مورد نظر دين بوده و هنر نيز توسط انسان پديد مىآيد، تبيين رابطه انسان و هنر از اهميتى خاص برخوردار است. در گذشته رابطه جامعه و هنر همچون رابطه جامعه با دين بود. اگر دين، دينى الهى، تكريم كننده انسان بوده و آورنده دين نيز با جامعه قرابت و همزيستى داشت، هنر نيز چنين بود. با اين اوصاف مىتوان گفت كه دين با هنر پيوند و قرابتهايى دارد. به اين معنا كه همانطور كه دين قصد هدايت انسان به سمت رستگارى و فلاح و در واقع راهنمايى براى رجعت او به اصل خويش را دارد، هنر نيز بايد بتواند انسان را به اصل خويش (جايى كه از آن آمده و به آن رجعت خواهد نمود) متذكر سازد.30
به عبارت ديگر از آنجايى كه دين و هنر با انسان و زندگى او سر و كار دارند نمى توانند بى ارتباط با يكديگر باشند. از طرفی دین هم دارای ويژگيهایى است که هنر بايد بتواند پاسخگوى مناسبى براى این ويژگيها باشد. در واقع رابطه هنر با انسان از طريق همين ارتباط برقرار مىشود به اين ترتيب كه:
هنر بايد بتواند فضاى مناسبى را براى رشد و كمال انسان فراهم كند. هنر بايد خود واجد معنايى باشد كه معنويت دينى را به ذهن متبادر نمايد. هنر بايد معنادار بودن حيات را متذكر شود. و در واقع به آگاهى و علم و معرفت منجر شود. هنر بايد مبدأ و بخصوص مقصد نهايى حيات انسان را به او متذكر شود.
هنر بايد چگونگى زيستن را نيز به انسان تعليم دهد. هنر بايد زيبايى و حسن و تعادل و ساير قوانين حاكم بر عالم وجود كه مخلوق خداوند هستند، و از طريق علم شناخته مىشوند، را در توليدات انسانى به كار بندد. هنر بايد جاودانهها و جاودانگىها را تذكّر دهد. هنر بايد از ايجاد غفلت و بىخبرى در انسان جلوگيرى كند.
در هنر بايد به دنبال ساختن انسان و اثرات دائمى بود و نه اثرات موقّت كه به محض قطع ارتباط با هنر، اثرات مثبت و سازنده آن نيز از بين برود.
هنر بايد بتواند روح ناآرام انسان را كه مدام در پى اصل خويش است آرام نمايد و در واقع بايد با زيبايى خود بتواند روح انسان را به ماندن در كالبد مادى تشويق و ترغيب و راضى نمايد.
نظرات شما عزیزان:
موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسبها: <-TagName->