كانون فرهنگي وهنري امام حسن مجتبي (ع)

كانون فرهنگي وهنري امام حسن مجتبي (ع)
امور فرهنگي وهنري قرآني تربيتي اعتقادي
نويسندگان
آخرين مطالب
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان كانون فرهنگي وهنري امام حسن مجتبي (ع) و آدرس canonemamhssan.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







معاویه: ای شیخ! آیا در صفین حاضر بودی تا خون ریزیهای علی را ببینی؟ شیخ: حاضر بودم و چه بسیار كودكان را از سپاه تو یتیم كردم و چه بسیار زنان را بیوه نمودم و مانند شمشیر غضبناكی گاهی با تیر و گاهی با نیزه رزم میكردم و هفتاد و سه تیر به سوی تو رها كردم. دو تیر به سپر تو فرود آمد و دو تیر بر سجدهگاهت و دوتیر بر بازوی تو كه اگر جامه باز كنی نشان آن دیده میشود.


جابربن عبدالله انصاریجابر بن عبدالله انصاری گوید:

روزی به شام سفر كرده بودم و در آنجا معاویه و دو پسرش خالد و یزید و نیز با عمرو بن العاص ملاقات كردم. ناگاه مردی سالخورده كه از طرف عراق میآمد نمودار شد. او پیری فرتوت بود كه كمربندی از لیف خرما بر میان بسته و نعلی از لیف خرما در پای داشت و لباسی بسیار مندرس بر تن داشت و دیدگانش فرو رفته بود. معاویه گفت: خوب است كه این پیرمرد را به حرف بگیریم و اندكی تفریح كنیم. معاویه: ای شیخ! از كجا میآیی و به كجا میروی؟ پیرمرد: پاسخی نداد. عمرو بن العاص: ای پیرمرد! چرا به سؤال امیرالمؤمنین پاسخ نگفتی؟ پیرمرد: خداوند ما را پس از بیرون آمدن از جاهلیت تحیت و درودی غیر از آنچه معاویه گفت قرار داده است. معاویه: ای شیخ! راست گفتی و من خطا كردم. السلام علیك یا شیخ! شیخ: علیكم السلام. معاویه: از كجا میآیی و به كجا میروی؟ شیخ: از عراق میآیم و به بیت المقدس میروم. معاویه: چه خبر از عراق؟ شیخ: به خیر و بركت. معاویه: گفتی كه از كوفه و از ارض غری میآیی؟ شیخ: «غری» كدام است؟! معاویه: جایگاه ابوتراب. ای معاویه! بلكه تو همان كسی هستی كه در زبان خدا و رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ به «لعین» نامیده شدهای و مقصود از شجره ملعونه در قرآن توئی و عروق خسیسه توئی و توئی كه ظلم كردی بر نفس خود و خدایت را كفران ورزیدی شیخ: ابوتراب كیست؟! معاویه: علی بن ابیطالب است. شیخ: خداوند دماغ تو را به خاک بمالد و دهانت را بشكند و پدر و مادرت را لعنت كند چرا نمیگویی: امام عادل و پناه مردم و سلطان دین و كشنده مشركین و شمشیرِ كشیده خدا و پسر عمّ رسول الله ـ صلّی الله علیه و آله ـ و شوهر بتول و تاج فقهاء و كنز فقراء و پنجمین از اصحاب كساء و شیر غالب و پدر حسن ـ علیه السلام ـ و حسین ـ علیه السلام ـ امیر المؤمنین علی بن ابیطالب ـ علیه السلام ـ ؟[1] معاویه: ای شیخ! چنان میبینم كه خون و گوشت تو، با گوشت و خون علی آمیخته است اگر او بمیرد تو فاعل امری نباشی و كاری نتوانی كنی. شیخ: خداوند مرا به حرمان او مبتلا نكند و حزن مرا بعد از او بزرگ دارد ولكن دانسته باش كه خداوند سید و آقای مرا نمیراند تا از فرزندان او یكی را برپا نكند و حجت جهانیان نفرماید. معاویه: ای شیخ! هیچ چیز از بهر خویش به جای گذاشتهای. شیخ: راه راست را نشان دادهام از برای كسی كه خواهد. عمر بن عاص: ای معاویه! گویا این مرد تو را نمیشناسد كه این گونه سخن میگوید و جسارت روا میدارد. معاویه: ای شیخ! مرا میشناسی؟ شیخ: نه. معاویه: من پسر ابوسفیان، شجره زكیّه و شاخههای علیّه و سیّد و آقای بنی امیه هستم. شیخ: ای معاویه! بلكه تو همان كسی هستی كه در زبان خدا و رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ به «لعین» نامیده شدهای و مقصود از شجره ملعونه در قرآن توئی و عروق خسیسه توئی و توئی كه ظلم كردی بر نفس خود و خدایت را كفران ورزیدی. توئی آن كسی كه رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ در مورد تو فرمود: «خلافت حرام است بر پسر ابوسفیان» و تویی گناه كار و پسر گناه كار و پسر هند جگر خوار و آن گردن كش طاغی كه ظلم و ستم او بندگان خدا را فراگرفت. معاویه از شدت عصبانیت سرخ شد و رگهای گردنش معلوم گشت و دست به قبضه شمشیر برد و قصد او كرد ولی خشم خود را كنترل كرد و گفت: اگر نه این بود كه عفو خوب و ستوده بود سرت را بر میگرفتم. هان ای شیخ! چه میبینی اگر سر از بدنت بردارم؟ شیخ با كمال آرامش جواب داد: آن وقت به كمال سعادت میرسم و تو غایت شقاوت را درك خواهی كرد. معاویه نگریست كه در قتل پیر فرتوت كه امروز و یا فردا بدرود جهان خواهد گفت فائدهای نیست، لذا سخن خود را گردانید و گفت: ای شیخ! روزی كه علی عثمان را كشت كجا بودی؟ شیخ: به خدا قسم علی ـ علیه السلام ـ عثمان را نكشت. اگر علی قصد كشتن او را داشت هرگز به مكر و حیله متوسل نمیشد بلكه با شمشیر برنده و بازوهای نیرومندش او را تباه میساخت ولی علی ـ علیه السلام ـ در آن هنگام به حكم وصیت رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ خاموش بود. معاویه: ای شیخ! آیا در صفین حاضر بودی تا خون ریزیهای علی را ببینی؟ شیخ: حاضر بودم و چه بسیار كودكان را از سپاه تو یتیم كردم و چه بسیار زنان را بیوه نمودم و مانند شمشیر غضبناكی گاهی با تیر و گاهی با نیزه رزم میكردم و هفتاد و سه تیر به سوی تو رها كردم. دو تیر به سپر تو فرود آمد و دو تیر بر سجدهگاهت و دوتیر بر بازوی تو كه اگر جامه باز كنی نشان آن دیده میشود. معاویه: آیا در جنگ جمل حاضر بودی هنگامی كه علی با عایشه، همسر محترم رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ جنگ میكرد؟ راستی در جمل حق با كه بود؟ شیخ: حق با علی بود. معاویه: مگر خداوند نفرموده بود: «اَزواجُهُ اُمَّهاتُهُم»[2] زنان پیغمبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ مادرهای این امتاند و پیغمبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ عایشه را ام المؤمنین میفرمود. پس چرا علی با عایشه جنگ كرد؟ شیخ: مگر خدا به عایشه و دیگر زنان پیغمبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ نفرمود: «وَ قَرْنَ فی بُیُوتِكُنَّ وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبرُّجَ الجَاهِلِیَّهِ الاُولَی»[3] ای زنان پیامبر! در خانههایتان بمانید و تبرّج و خودنمائی زنان زمان جاهلیت را مرتكب نشوید. ولی از بین زنان پیغمبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ فقط عایشه بود كه فرمان خدا را نپذیرفت و خانه را رها كرد و با عده فراوانی از نامحرمان به قانون جاهلیت بیرون شد و بر امیر المؤمنین علی ـ علیه السلام ـ خروج كرد. شیخ: ای معاویه! بلكه تو همان كسی هستی كه در زبان خدا و رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ به «لعین» نامیده شدهای و مقصود از شجره ملعونه در قرآن توئی و عروق خسیسه توئی و توئی كه ظلم كردی بر نفس خود و خدایت را كفران ورزیدی مگر پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ نفرموده بود: «أنتَ یا عَلِیُّ خَلیفَتی عَلی نِسوانی وَ طَلاقُهُن بِیَدِكَ» یا علی! تو پس از من خلیفه من و سرپرست زنان من هستی و مختاری كه آنان را از طرف من (وكالتاً) طلاق دهی. با این وجود عایشه چندین مرتبه فتنه بر پا كرد تا خون مسلمانان ریخته شود و اموال آنان پایمال گشت. لعنت خدا بر ستمكاران. همانا عایشه ستمگر بود و او مانند زن نوح است و در آتش جهنم جای دارد. معاویه: از برای ما جای سخن باقی نگذاشتی. آیا میخواهی به تو جایزه بدهم. بیست شتر سرخ موی كه عسل و روغن و گندم أعلی بار شده باشند؟ شیخ: نمیپذیرم. معاویه: چرا؟ شیخ: برای اینكه رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ فرمود: یك درهم حلال بهتر از فراوان درهم حرام است. معاویه: ای شیخ چه وقت تاریك شد روزگار امت و فرو نشست انوار رحمت؟ شیخ: وقتی كه تو امیر امت شدی و عمرو بن العاص وزیر امت گشت. معاویه: ای شیخ! سریع از نزد من دور شو. اگر بار دیگر تو را در دمشق ببینم حتماً سر از بدنت جدا میكنم. شیخ: هرگز در جائی كه تو باشی من در آنجا اقامت نمیكنم چرا كه خداوند فرموده است: «وَ لا تَرْكَنُوا إِلَی الَّذِینَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّكُمُ النَّارُ وَ مَا لَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِیاءَ ثُمَّ لا تُنْصَرُونَ.»[4] به ستمكاران مایل نشوید تا از آتش دوزخ زیان نبینید و جز به رحمت خدا ظفرمند نمیشوید. پیرمرد با ایمان كه دلش از مهر علی ـ علیه السلام ـ مالامال بود نگاهی به قیافه احمقانه معاویه و اطرافیانش نمود و طریق بیت المقدس را پیش گرفت

 ***********************

پی نوشت ها :

[1] . قال له الشیخ: اَرغَمُ اللهُ اَنفَكُ وُ فَض الله فاكُ وُ لعن اللهُ امكُ و اَباكُ لِمُ لا تَقول الإمامْ العادِلِ وُ الغیث الهاطل، یعسوبْ الدین و قاتِلُ المشركینُ وُ القاسطینُ و المارِقینُ، سُیفْ اللهِ المُسلولِ، ابنُ عم الرسولِ و زوجُ البتولِ. تاجْ الفقهاء و كَنزُ الفقراء و خامِسْ اهل الغباءِ و اللیثُ الغالِبِ، ابو الحُسُنینِ علی بنِ ابیطالب ـ علیه السلام ـ .


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ یک شنبه 12 آذر 1391برچسب:پیری كه آبروی معاویه را برد, ] [ 18:39 ] [ اكبر احمدي ]
.: Weblog Themes By Weblog Skin :.
درباره وبلاگ

اين وبلاگ متعلق به كانون فرهنگي وهنري امام حسن مجتبي (ع) شهر سلامي است ؛ اين وبلاگ در خصوص انعكاس فعاليت هاي ( فرهنگي وهنري ؛ قرآني ؛ اعتقادي ديني مذهبي ؛ وتربيتي راه اندازي شده است
موضوعات وب
امکانات وب
ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





اك
اك

آمار وبلاگ:

بازدید امروز : 684
بازدید دیروز : 10
بازدید هفته : 706
بازدید ماه : 1685
بازدید کل : 162971
تعداد مطالب : 733
تعداد نظرات : 12
تعداد آنلاین : 1

اك

اك اك اك اك