ترجمه و تفسیر آیاتی که در آن لفظ فتنه بکار رفته
سوره البقرة آیه 102
وَ اتَّبَعُواْ مَا تَتْلُواْ الشَّيَاطِينُ عَلىَ مُلْكِ سُلَيْمَنَ وَ مَا كَفَرَ سُلَيْمَنُ وَ لَاكِنَّ الشَّيَطِينَ كَفَرُواْ يُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ وَ مَا أُنزِلَ عَلىَ الْمَلَكَينِْ بِبَابِلَ هَرُوتَ وَ مَرُوتَ وَ مَا يُعَلِّمَانِ مِنْ أَحَدٍ حَتىَ يَقُولَا إِنَّمَا نحَْنُ فِتْنَةٌ فَلَا تَكْفُرْ فَيَتَعَلَّمُونَ مِنْهُمَا مَا يُفَرِّقُونَ بِهِ بَينَْ الْمَرْءِ وَ زَوْجِهِ وَ مَا هُم بِضَارِّينَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ وَ يَتَعَلَّمُونَ مَا يَضُرُّهُمْ وَ لَا يَنفَعُهُمْ وَ لَقَدْ عَلِمُواْ لَمَنِ اشْترََئهُ مَا لَهُ فىِ الاَْخِرَةِ مِنْ خَلَاقٍ وَ لَبِئْسَ مَا شَرَوْاْ بِهِ أَنفُسَهُمْ لَوْ كَانُواْ يَعْلَمُونَ(102). (4)يهوديان آنچه را كه شيطانها بنادرست بسلطنت سليمان نسبت ميدادند پيروى كردند در حالى كه سليمان با سحر، آن سلطنت را بدست نياورده و كافر نشده بود و لكن شيطانها بودند كه كافر شدند و سحر را بمردم ياد ميدادند، و نيز يهوديان آنچه را كه برد و فرشته بابل، هاروت و ماروت نازل شده بود بنادرستى پيروى مىكردند چون آنها با حدى سحر تعليم نميدادند مگر بعد از آنكه زنهار ميدادند كه ما فتنه و آزمايشيم مبادا اين علم را در موارد نامشروع بكار بندى و كافر شوى ولى يهوديان از آن دو نيز چيزها را از اين علم گرفتند كه با آن ميانه زن و شوهرها را بهم مىزدند، هر چند كه جز باذن خدا بكسى ضرر نمىزدند ولى اين بود كه از آن دو چيزهايى آموختند كه مايه ضررشان بود و سودى برايشان نداشت با اينكه ميدانستند كسى كه خريدار اينگونه سحر باشد آخرتى ندارد و چه بد بهايى بود كه خود را در قبال آن فروختند، اگر ميدانستند.(5)
تفسير اطراف کلمه فتنه:
آن دو ملك هم هر چند كه سحر بر آنان نازل شد، ولى آن دو به احدى سحر نمىآموختند، مگر آنكه مىگفتند: هوشيار باشيد كه ما فتنه و مايه آزمايش توايم، زنهار، با استعمال بى مورد سحر كافر نشوى و تنها در مورد ابطال سحر و رسوا كردن ساحران ستمگر بكار بندى ولى مردم سحرى از آن دو آموختند كه با آن مصالحى را كه خدا در طبيعت و مجارى عادت نهاده بود فاسد ميكردند، مثلا ميانه مرد و زن را بهم ميزدند، تا شرى و فسادى براه اندازند، و خلاصه از آن دو سحرى مىآموختند كه مايه ضررشان بود، نه مايه نفعشان.پس اينكه خداى تعالى ميفرمايد: (و اتبعوا) منظورش آن يهوديانى است كه بعد از حضرت سليمان بودند، و ....سوره البقرة آیه 193
وَ قَاتِلُوهُمْ حَتىَ لَا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَ يَكُونَ الدِّينُ لِلَّهِ فَإِنِ انتهََوْاْ فَلَا عُدْوَانَ إِلَّا عَلىَ الظَّالِمِينَ(193) (6)
و با آنها پيكار كنيد! تا فتنه (و بت پرستى، و سلب آزادى از مردم،) باقى نماند و دين، مخصوص خدا گردد. پس اگر (از روش نادرست خود) دست برداشتند، (مزاحم آنها نشويد! زيرا) تعدّى جز بر ستمكاران روا نيست.(7)
معناى« فتنه» در قرآن(8)
در ذیل آیه فوق در تفسیر المیزان
كلمه فتنه به معناى هر عملى است كه به منظور آزمايش حال چيزى انجام گيرد، و بدين جهت است كه هم خود آزمايش را فتنه مىگويند و هم ملازمات غالبى آن را، كه عبارت است از شدت و عذابى كه متوجه مردودين در اين آزمايش يعنى گمراهان و مشركين مىشود،درقرآنكريم نيز در همه اين معانى استعمال شده و منظور از آن در آيه مورد بحث شرك به خدا و كفر به رسول و آزار و اذيت مسلمين است، همان عملى كه مشركين مكه بعد از هجرت و قبل از آن با مردم مسلمان داشتند. پس معناى آيه اين شد كه عليه مشركين مكه كمال سختگيرى را به خرج دهيد، و آنان را هر جا كه برخورديد به قتل برسانيد، تا مجبور شوند از سرزمين و وطن خود كوچ كنند، همانطور كه شما را مجبور به جلاى وطن كردند، هر چند كه رفتار آنان با شما سختتر بود، براى اينكه رفتار آنان فتنه بود، و فتنه بدتر از كشتن است، چون كشتن تنها انسان را از زندگى دنيا محروم مىكند، ولى فتنه مايه محروميت از زندگى دنيا و آخرت و انهدام هر دو نشاه است.
تفسير اطراف کلمه فتنه:(9)
وَ قَاتِلُوهُمْ حَتىَ لَا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَ يَكُونَ الدِّينُ لِلَّهِ
و كلمه فتنه در لسان اين آيات به معناى شرك است، به اينكه بتى براى خود اتخاذ كنند، و آن را بپرستند، آن طور كه مشركين مكه مردم را وادار به آن مىكردند، دليل اينكه گفتيم فتنه به معناى شرك است جمله:" وَ يَكُونَ الدِّينُ لِلَّهِ" است، و آيه مورد بحث نظير آيه:" وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَكُونَ فِتْنَةٌ، ... وَ إِنْ تَوَلَّوْا فَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَوْلاكُمْ نِعْمَ الْمَوْلى وَ نِعْمَ النَّصِيرُ" است كه مىفرمايد با مشركين قتال كنيد تا زمانى كه ديگر شركى باقى نماند حال اگر پشت كردند بدانيد كه سرپرست شما تنها خداست، كه چه خوب سرپرست و چه خوب ياورى است.
[ نسخ نشدن آيه شريفه:" قاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَكُونَ فِتْنَةٌ" با آيه 29 توبه ]
از آنچه گفتيم اين معنا روشن شد كه آيه شريفه به وسيله آيه" قَتِلُواْ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ لَا بِالْيَوْمِ الاَْخِرِ وَ لَا يحَُرِّمُونَ مَا حَرَّمَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ لَا يَدِينُونَ دِينَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ حَتىَ يُعْطُواْ الْجِزْيَةَ عَن يَدٍ وَ هُمْ صَاغِرُونَ(29) . (10)
نسخ نشده به اين گمان كه آيه مورد بحث مىفرمايد تا محو آخرين اثر فتنه و نابودى آخرين فرد مشرك و اهل كتاب با ايشان قتال كنيد، و آيه سوره توبه مىفرمايد اگر تن به ذلت دادند و جزيه پرداختند دست از قتالشان برداريد پس اين آيه ناسخ آيه مورد بحث است.ما گفتيم كه آيه مورد بحث اصلا ربطى به اهل كتاب ندارد تنها مشركين را در نظر دارد و مراد از اينكه فرمود: (تا آنكه دين براى خدا شود) اين است كه مردم اقرار به توحيد كنند و خدا را بپرستند و اهل كتاب اقرار به توحيد دارند هر چند كه توحيدشان توحيد نيست و اين اقرارشان در حقيقت كفر به خدا است هم چنان كه خداى تعالى در اين باره فرموده:" انهم لا يؤمنون باللَّه و اليوم الآخر و لا يحرمون ما حرم اللَّه و رسوله و لا يدينون دين الحق" ايشان ايمان به خدا و روز جزا ندارند و آنچه را خدا و رسولش تحريم كرده حرام نمىدانند و به دين حق متدين نمىشوند و ليكن اسلام بهمين توحيد اسمى از ايشان قناعت كرده، مسلمين را دستور داده با ايشان قتال كنند تا حاضر به جزيه شوند و در نتيجه كلمه حق بر كلمه آنان مسلط گشته دين اسلام بر همه اديان قاهر شود. "فَإِنِ انْتَهَوْا فَلا عُدْوانَ إِلَّا عَلَى الظَّالِمِينَ ..."يعنى اگر دست از فتنه برداشته به آنچه شما ايمان آوردهايد ايمان آوردند ديگر با ايشان مقاتله مكنيد، و ديگر عدوانى نيست مگر بر ستمگران، پس در اين جمله سبب به جاى مسبب به كار رفته ، كه نظيرش در جمله:" فَإِنِ انْتَهَوْا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ ..." گذشت، پس آيه شريفه مورد بحث نظير آيه" فَإِنْ تابُوا وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّكاةَ فَإِخْوانُكُمْ فِي الدِّينِ" مىباشد. نسا91
سَتَجِدُونَ ءَاخَرِينَ يُرِيدُونَ أَن يَأْمَنُوكُمْ وَ يَأْمَنُواْ قَوْمَهُمْ كلَُّ مَا رُدُّواْ إِلىَ الْفِتْنَةِ أُرْكِسُواْ فِيهَا فَإِن لَّمْ يَعْتزَِلُوكمُْ وَ يُلْقُواْ إِلَيْكمُُ السَّلَمَ وَ يَكُفُّواْ أَيْدِيَهُمْ فَخُذُوهُمْ وَ اقْتُلُوهُمْ حَيْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَ أُوْلَئكُمْ جَعَلْنَا لَكُمْ عَلَيهِْمْ سُلْطَانًا مُّبِينًا(91). (11)
گروهى ديگر را خواهيد يافت كه مىخواهند از شما و از قوم خود ايمنى يابند، هر گاه كه راه فتنهگرى بر آنها باز شود به كفر خود بازگردند. پس اگر از شما كناره نگرفتند و تسليم شما نشدند و از اذيت شما دست نكشيدند در اين صورت آنها را هر جا يافتيد بگيريد و به قتل رسانيد، ما شما را بر (جان و مال) اين گروه تسلطى كامل بخشيديم . (12)ال عمران آیه 7
هُوَ الَّذِى أَنزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ ءَايَاتٌ محُّْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَ أُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ فىِ قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغَاءَ تَأْوِيلِهِ وَ مَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فىِ الْعِلْمِ يَقُولُونَ ءَامَنَّا بِهِ كلٌُّ مِّنْ عِندِ رَبِّنَا وَ مَا يَذَّكَّرُ إِلَّا أُوْلُواْ الْأَلْبَابِ(7). (13)
اوست خدايى كه قرآن را بر تو فرستاد كه برخى از آن كتاب آيات محكم است كه اصل و مرجع ساير آيات كتاب خداست و برخى ديگر متشابه است، و آنان كه در دلشان ميل به باطل است از پى متشابه رفته تا به تأويل كردن آن در دين راه شبهه و فتنهگرى پديد آرند، در صورتى كه تأويل آن را كسى جز خداوند و اهل دانش نداند گويند: ما به همه كتاب گرويديم كه همه از جانب پروردگار ما آمده، و به اين (دانش) تنها خردمندان آگاهند . (14) بقره آیه 191
وَ اقْتُلُوهُمْ حَيْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَ أَخْرِجُوهُم مِّنْ حَيْثُ أَخْرَجُوكُمْ وَ الْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ وَ لَا تُقَاتِلُوهُمْ عِندَ المَْسْجِدِ الحَْرَامِ حَتىَ يُقَاتِلُوكُمْ فِيهِ فَإِن قَاتَلُوكُمْ فَاقْتُلُوهُمْ كَذَالِكَ جَزَاءُ الْكَافِرِينَ(191). (15)
و هر كجا مشركان را يافتيد به قتل رسانيد و آنان را از همان وطن كه شما را آواره كردند برانيد، و فتنهگرى (آنان) سختتر و فسادش بيشتر از جنگ و كشتار است، و در مسجد الحرام با آنها جنگ مكنيد مگر آنكه پيشدستى كنند، در اين صورت رواست كه در حرم آنها را به قتل برسانيد، چنين است كيفر كافران . (16)بقره آیه 217
يَسَْلُونَكَ عَنِ الشهَّْرِ الْحَرَامِ قِتَالٍ فِيهِ قُلْ قِتَالٌ فِيهِ كَبِيرٌ وَ صَدٌّ عَن سَبِيلِ اللَّهِ وَ كُفْرُ بِهِ وَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَ إِخْرَاجُ أَهْلِهِ مِنْهُ أَكْبرَُ عِندَ اللَّهِ وَ الْفِتْنَةُ أَكْبرَُ مِنَ الْقَتْلِ وَ لَا يَزَالُونَ يُقَاتِلُونَكُمْ حَتىَ يَرُدُّوكُمْ عَن دِينِكُمْ إِنِ اسْتَطَاعُواْ وَ مَن يَرْتَدِدْ مِنكُمْ عَن دِينِهِ فَيَمُتْ وَ هُوَ كَافِرٌ فَأُوْلَئكَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فىِ الدُّنْيَا وَ الاَْخِرَةِ وَ أُوْلَئكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَلِدُونَ(217). (17)
اى پيغمبر) از تو راجع به جنگ در ماه حرام سؤال كنند، بگو: گناهى است بزرگ، ولى بازداشتن خلق از راه خدا و كفر به خدا و پايمال كردن حرمت حرم خدا و بيرون كردن اهل حرم از آن (كه مشركان مرتكب شدند) نزد خدا بسيار گناه بزرگترى است و فتنهگرى، فساد انگيزتر از قتل است. و كافران پيوسته با شما مسلمين كارزار كنند تا آنكه اگر بتوانند شما را از دين خود برگردانند، و هر كس از شما از دين خود برگردد و به حال كفر باشد تا بميرد چنين اشخاص اعمالشان در دنيا و آخرت ضايع و باطل گرديده، و آنان اهل جهنّمند و در آن هميشه (معذّب) خواهند بود. (18) انفال آیه 25
وَ اتَّقُواْ فِتْنَةً لَّا تُصِيبنََّ الَّذِينَ ظَلَمُواْ مِنكُمْ خَاصَّةً وَ اعْلَمُواْ أَنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ(25).(19)
و از فتنهاى بپرهيزيد كه تنها به ستمكاران شما نمىرسد (بلكه همه را فرا خواهد گرفت چرا كه ديگران سكوت اختيار كردند.) و بدانيد خداوند كيفر شديد دارد! (20)
تفسير اطراف کلمه فتنه: (21)
و بهر تقدير كه باشد مىخواهد همه مؤمنين را از فتنهاى كه مخصوص به ستمكاران از ايشان است و مربوط به كفار و مشركين نيست زنهار دهد، و اگر در عين اينكه مختص به ستمكاران از مؤمنين است و مع ذلك خطاب را متوجه به همه مؤمنين كرده براى اين است كه آثار سوء آن فتنه گريبانگير همه مىشود.و دليلى كه دلالت كند بر اينكه" عقاب" در جمله" وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقابِ" مختص به عقاب دنيوى از قبيل اختلافات قومى و شيوع قتل و فساد و از ميان رفتن امنيت و آسايش باشد در دست نيست، و بهمين جهت بايد مقصود از فتنه هر چند مختص به بعضى از مؤمنين است فتنهاى باشد كه تمامى افراد امت بايستى در صدد دفع آن برآيند، و با امر به معروف و نهى از منكر كه خدا بر ايشان واجب كرده از شعلهور شدن آتش آن جلوگيرى بعمل آورند.و بنا بر اين، برگشت معناى آيه به تحذير تمامى مسلمانان از سهلانگارى در امر اختلافات داخلى خواهد بود، چون اين گونه اختلافات آنان را به تفرقه و اختلاف كلمه تهديد نموده و باعث مىشود كه وحدت مسلمين به تشتت و چند دستگى مبدل شود، و معلوم است كه در اين صورت هر دسته كه غالب شود زمام را به دست مىگيرد، و نيز معلوم است كه اين غلبه، غلبه فساد است نه غلبه كلمه حق و دين حنيف كه خداوند تمامى مسلمانان را در آن شريك كرده.پس گو اينكه فتنه مختص به يك دسته است يعنى مختص به ستمكاران، و ليكن اثر سوء آن دامنگير همه شده، و در اثر اختلاف همه دچار ذلت و مسكنت و هر بلا و تلخكامى ديگرى مىشوند، و همه در پيشگاه خداى تعالى مسئول مىگردند و خدا شديد العقاب است.گر چه خداى تعالى اين فتنه را به اسم و رسم معرفى نكرده و آن را بطور مهمل ذكر فرموده و ليكن جمله بعدى كه مىفرمايد:" لا تُصِيبَنَّ الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْكُمْ خَاصَّةً" و همچنين جمله" وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقابِ" همانطورى كه گفتيم آن را تا اندازهاى توضيح داده و مىرساند كه" فتنه" عبارت از اين است كه بعضى از امت با بعضى ديگر اختلاف مىكنند در امرى كه تمامى امت حقيقت امر را مىفهمند كه كدام است، و ليكن يك دسته از قبول آن سرپيچى نموده، و آگاهانه به ظلم و منكر اقدام مىكنند، آن دسته ديگر هم كه حقيقت امر را قبول كردهاند آنان را نهى از منكر نمىكنند و در نتيجه آثار سوئش دامنگير همه امت مىشود.و بطور مسلم همه ظلمها اينطور نيستند، و مقصود، ارتكاب تمامى انحاء ظلم هم نيست، چون همه ظلمها چنين اثر سويى ندارند. و از اينكه خداوند همه امت را از آن زنهار داده معلوم مىشود كه منظور آن ظلمى است كه اثر سوئش عمومى باشد، و چنين ظلمى ناچار بايد از قبيل بر هم زدن حكومت حقه اسلامى و زمام آن را به ناحق به دست گرفتن و يا پايمال كردن احكام قطعى از كتاب و سنت كه راجع به حكومت حقه است باشد.و هر چه باشد در فتنههاى واقع شده در صدر اسلام نمونهاش ديده مىشود، بطورى كه آيه شريفه كاملا و بطور وضوح بر آن فتنهها منطبق مىگردد، چون فتنههاى مزبور وحدت دينى اسلام را منهدم نموده و با ايجاد تفرقه قدرت و شوكت اسلام را در هم شكست، و خونهايى به ناحق ريخت و باعث اسارت و غارت و هتك نواميس و حرمتها گرديد و كتاب و سنت متروك شد، هم چنان كه خود قرآن از زبان پيغمبرش حكايت نموده كه گفت:" يا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً" .
و از جمله مفاسد شوم اين فتنه اين است كه امت اسلام حتى بعد از آنكه به اشتباهات و اعمال زشت خود تنبه پيدا كند نمىتواند از آن عذاب دردناكى كه اين فتنه به بار آورده خود را نجات دهد، آرى" كُلَّما أَرادُوا أَنْ يَخْرُجُوا مِنْها مِنْ غَمٍّ أُعِيدُوا فِيها وَ ذُوقُوا عَذابَ الْحَرِيقِ" . يكى از مفسرين هم به اين معنا كه ما براى آيه كرديم تفطن يافته و گفته است كه آيه شريفه امت اسلام را به فتنهاى تهديد كرده كه وحدت كلمهشان را بر هم زده و دچار تفرقه و پراكندگيشان مىكند، و اگر از آن فتنه پرهيز نكنند دچار عذاب شديدى مىشوند، ولى اين مفسر زحمت زيادى به خود داده تا بلكه عذاب مزبور را به عذاب دنيوى توجيه نموده و اطلاق آيه را تقييد كند و ليكن" أَنَّى لَهُمُ التَّناوُشُ مِنْ مَكانٍ بَعِيدٍ- كجا مىتواند با اين تمحلات و توجيهات دور، اطلاق آيه را مقيد سازد".[ معناى آيه شريفه:" وَ اتَّقُوا فِتْنَةً لا تُصِيبَنَّ الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْكُمْ خَاصَّةً" بنا بر قرائت مشهور و بنا بر قرائت" لتصيبن ] "در اينجا به توضيح الفاظ آيه پرداخته و مىگوييم:بنا بر قرائت زيد و قرائت اهل بيت (ع) كه آيه را" و اتقوا فتنة لتصيبن الذين ظلموا منكم خاصة" قرائت كردهاند لام در" لتصيبن" لام قسم و نون آن نون تاكيد ثقيله است، و تقدير آيه اين است كه:" بپرهيزيد از فتنهاى كه قسم مىخورم كه خواهد رسيد به آن كسانى از شما كه ظلم كردند"، و كلمه" خاصة" حال از فتنه است، و معنايش اين است كه « بپرهيزيد از فتنهاى كه رسيدنش مختص به آن كسانى از شما است كه ظلم كردند » و خطاب آيه به عموم مردمى است كه ايمان آورده بودند.البته خواننده محترم بايد در نظر بگيرد آن معنا و بيانى را كه ما در گذشته براى جمله « الَّذِينَ آمَنُوا » گذرانيده و گفتيم كه اين خطاب در آياتى كه در اول بعثت نازل شده اگر قرينه صارفهاى در كلام نباشد حمل بر تشريف مىشود (يعنى منظور آن احترام كردن مؤمنين و دلگرم ساختن ايشان است) و نيز بايد دانست كه فتنههاى صدر اسلام همه منتهى به اصحاب بدر مىشود، بنا بر اين آيه شريفه تمامى مؤمنين را از فتنهاى كه بعضى از ايشان بپا مىكنند زنهار مىدهد، و اين نيست مگر براى اينكه آثار سوئش دامنگير همه مىشود.و اما بنا بر قرائت مشهور كه آيه را: « وَ اتَّقُوا فِتْنَةً لا تُصِيبَنَّ الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْكُمْ خَاصَّةً » قرائت كردهاند، در باره كلمه « لا » گفتهاند كه « لاى ناهيه » است، و « نون مشدد » نهى را تاكيد مىكند، و كلمه « لا تصيبن » جواب امر در « اتقوا » نيست، بلكه كلام، جارى مجراىاستيناف و ابتداء است يعنى در حقيقت دو بار زنهار داده، در بار اول فرموده: « بپرهيزيد از فتنهاى » و در بار دوم از نو فرموده : « لا تُصِيبَنَّ الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْكُمْ خَاصَّةً » چون امر قبلى و نهى در اين جمله از جهت معنا متصل و مرتبط بهم بودند، عينا مانند امر و نهى كه در آيه « يا أَيُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَساكِنَكُمْ لا يَحْطِمَنَّكُمْ سُلَيْمانُ وَ جُنُودُهُ » «1» دنبال هم قرار گرفتهاند.و چه بسا بعضى از علماى نحو تجويز كنند كه نهى در « لا تصيبن » نهيى باشد كه در جواب امر وارد شده است، هم چنان كه گفته مىشود: « از زيد بر حذر باش نزندت » و تقديرش اين است كه: « از زيد بپرهيز، چون اگر بپرهيزى نمىتواند تو را بزند » و اگر كسى بگويد: در اين مثالى كه زديد جمله « نزندت- لا يضربنك » است، و نون تاكيد ثقيله مختص امر ونهى است در جواب مىگوييم در نون تاكيد ثقيله شرط نشده كه بر سر خبر در نيايد . و چه بسا بعضى ديگر كه گفتهاند: كلمه « لا » زائد است و معناى آيه اين است كه « بپرهيزيد از فتنهاى كه تنها به آن كسانى از شما مىرسد كه ظلم كردند. »المائدة آیه 71
وَ حَسِبُواْ أَلَّا تَكُونَ فِتْنَةٌ فَعَمُواْ وَ صَمُّواْ ثُمَّ تَابَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ ثُمَّ عَمُواْ وَ صَمُّواْ كَثِيرٌ مِّنهُْمْ وَ اللَّهُ بَصِيرُ بِمَا يَعْمَلُونَ(71).(22)
گمان كردند مجازاتى در كار نخواهد بود! از اين رو (از ديدن حقايق و شنيدن سخنان حق،) نابينا و كر شدند سپس (بيدار گشتند، و) خداوند توبه آنها را پذيرفت، ديگربار (در خواب غفلت فرو رفتند، و) بسيارى از آنها كور و كر شدند و خداوند، به آنچه انجام مىدهند، بيناست. (23)تفسير اطراف کلمه فتنه: (24)اين آيه متمم آيه قبلى است." « حسبان » به معناى پندار است و (فتنه) به معناى امتحانى است كه شخص بيخبر را مغرور سازد، و به معنى مطلق شر و بلا هم هست و « عمى » در اينجا عبارتست از نداشتن چشم حق بين، و تميز ندادن ميان خير و شر و « صمم » به معناى كرى است، و مراد از آن در اينجا نشنيدن پند و موعظه و بىاعتنايى به نصيحت است، و اين « عمى » و « صمم » (كورى و كرى) هر دو معلولند براى همان پندار غلطشان كه خيال مىكردند فتنه و امتحانى در كار نيست، و ظاهر سياق آيه اينست كه « حسبان » هم كه علت كرى و كوريشان بود، خود معلول علتى ديگر است، و آن اينست كه آنها براى خود فضيلت و كرامتى مىپنداشتند، و آن فضيلت اين بود كه مىگفتند ما از شاخههاى شجره يعقوب هستيم، و مىگفتند ما پسران خدا و دوستان اوييم، و چون چنين فضائلى را دارا هستيم پس عذابى براى ما نيست، اگر چه به هر عمل زشت و معصيتى آلوده باشيم، بنا بر اين معناى آيه (و خدا داناتر است) چنين مىشود: اهل كتاب به خاطر عقيدههايى كه در باره خود داشتند و خيال مىكردهاند كه صرف يهودى بودن ايشان را از فتنه و بلا نگاه مىدارد از اين رو به همين پندار غلط كور و كر شدند، و كارشان بجايى رسيد كه ديگر نمىتوانستند حق را ببينند، و يا از شنيدن مطالب حق و نافع انبيا و دعوتشان بسوى حق برخوردار شوند.و اين را مىتوان از مرجحات احتمال ما دانست، كه گفتيم: احتمال مىدهيم اين آيات به منزله دليلى باشد كه توضيح مىدهد آيه « إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ الَّذِينَ هادُوا ... » را، بنا بر اين، محصل معنا اين مىشود: كه اسماء و القاب، به درد كسى نمىخورند، يهود هم بيهوده دلهاى خود را به اينكه اسمشان يهودى است خوش كردهاند، در صورتى كه اسم ، كسى را كرامت و فضيلت نمىدهد، آرى يهود كشتن پيغمبران و تكذيب آنان و ساير جرايم خود را نمىتوانند به اين اسمگزاريها محو كنند و آثار سوء گناهان خود را كه همانا هلاكت و فتنه است از بين ببرندانفال آیه 28
وَ اعْلَمُواْ أَنَّمَا أَمْوَالُكُمْ وَ أَوْلَادُكُمْ فِتْنَةٌ وَ أَنَّ اللَّهَ عِندَهُ أَجْرٌ عَظِيمٌ(28) . (25)
و بدانيد اموال و اولاد شما، وسيله آزمايش است و (براى كسانى كه از عهده امتحان برآيند،) پاداش عظيمى نزد خداست! (28) (26) تفسیر اطراف کلمه فتنه : (27)
مؤيد اين بيان، جمله « وَ اعْلَمُوا أَنَّما أَمْوالُكُمْ وَ أَوْلادُكُمْ فِتْنَةٌ ...
است كه بعد از آيه مورد بحث قرار دارد، چون از ظاهر سياق برمىآيد كه اين جمله با آيه مورد بحث متصل است و بى نياز و مستقل از آن نيست، و با اين حال بخوبى معلوم مىشود كه موعظه مؤمنين در باره اموال و اولاد با اينكه قبلا ايشان را از خيانت به امانتهاى خدا و رسول و امانتهاى خود ايشان نهى كرده بود براى اين بوده كه آن فرد خيانت كار اسرار و تصميمات سرى رسول خدا (ص) را به مشركين گزارش مىداده تا بدين وسيله محبت مشركين را به خود جلب نموده و در نتيجه از اينكه به اموال و اولادش كه در مكه مانده بود تجاوز كنند جلوگيرى به عمل آورد، و خلاصه، منظور آن فرد خيانت كار حفظ مال و اولاد و امثال آن بوده، هم چنان كه نظيرش از ابى- لبابه سرزد، و اسرار آن جناب را براى بنى قريظه فاش كرد. انفال آیه 39
وَ قَتِلُوهُمْ حَتىَ لَا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَ يَكُونَ الدِّينُ كُلُّهُ لِلَّهِ فَإِنِ انتَهَوْاْ فَإِنَّ اللَّهَ بِمَا يَعْمَلُونَ بَصِيرٌ(39).(28)
و با آنها پيكار كنيد، تا فتنه [شرك و سلب آزادى] برچيده شود، و دين (و پرستش) همه مخصوص خدا باشد! و اگر آنها (از راه شرك و فساد بازگردند، و از اعمال نادرست) خوددارى كنند، (خداوند آنها را مىپذيرد) خدا به آنچه انجام مىدهند بيناست.(29)
تفسیر اطراف کلمه فتنه(30)
وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَ يَكُونَ الدِّينُ كُلُّهُ لِلَّهِ فَإِنِ انْتَهَوْا فَإِنَّ اللَّهَ بِما يَعْمَلُونَ بَصِيرٌ ...
اين آيه و آيه بعدش مشتمل است بر تكليف مؤمنين به وظيفهاى، در قبال آن وظيفهاى كه كفار در آيه قبلى مكلف به آن بودند، به اين معنا كه در آيه قبل فرموده بود:" به كفار بگو اگر از دشمنى خدا و رسولش دست بردارند جرائم گذشتهشان آمرزيده مىشود، و اگر آن خرابكارىها را تكرار كنند خوب مىدانند كه بر نياكانشان چه گذشت"، آن گاه در اين آيه مىفرمايد به آنان چنين بگو: و اما تو و مؤمنين زنهار كه در مهم خود كه همان اقامه دين و تصفيه كردن و صالح ساختن محيط براى مؤمنين است كوتاهى و سستى نكنيد، و به قتال كفار بپردازيد تا اين فتنهها كه هر روز به راه مىاندازند خاتمه پذيرد و ديگر هواى فتنهانگيزى در سر نپرورانند، اگر دست بردارند كه خداوند به پاداش اعمالى كه از ايشان ببيند جزاى خيرشان مىدهد، و اگر سرپيچى كنند و هم چنان فتنه و جنگ به راه اندازند، شما نيز جنگ را ادامه دهيد كه خداوند ياور شما است، بايد اين را بدانيد و سستى و ترس به خود راه ندهيد.فتنه" به معناى هر چيزى است كه نفوس به آن آزمايش شوند، و قهرا چيزى بايد باشد كه بر نفوس گران آيد، و ليكن بيشتر در پيشآمدهاى جنگى و ناامنىها و شكستن پيمانهاى صلح استعمال مىشود. كفار قريش گروندگان به رسول خدا (ص) را قبل از هجرت آن جناب و تا مدتى بعد از آن در مكه مىگرفتند و شكنجه مىدادند و به ترك اسلام و برگشت به كفر مجبور مىكردند، و اين خود فتنه ناميده مىشد.و از معناى سابق كه سياق آن را افاده مىكرد برمىآيد كه جمله « وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَكُونَ فِتْنَةٌ » كنايه از اين است كه با جنگ تضعيف شده و ديگر به كفر خود مغرور نشوند، و ديگر فتنهاى كه مؤمنين را مفتون سازد برنينگيزند، و در نتيجه دين همهاش از خدا باشد، و كسى مردم را به خلاف آن دعوت نكند.و نيز برمىآيد كه منظور از جمله « وَ إِنْ تَوَلَّوْا ... »، اين است كه اگر از اطاعت اين نهى سرباز زدند و از جنگ دست برنداشته و هم چنان به فتنهانگيزى ادامه دادند بايد شما بدانيد كه خداوند سرپرست و ياور شما است و با وثوق به يارى خدا با آنان مصاف شويد كه او نيكو سرپرست و نيكو ياور است.انفال آیه 73
وَ الَّذِينَ كَفَرُواْ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ إِلَّا تَفْعَلُوهُ تَكُن فِتْنَةٌ فىِ الْأَرْضِ وَ فَسَادٌ كَبِيرٌ(73) .(31)كسانى كه كافر شدند، اولياء (و ياوران و مدافعان) يكديگرند اگر (اين دستور را) انجام ندهيد، فتنه و فساد عظيمى در زمين روى مىدهد. (32)
تفسير اطراف کلمه فتنه(33)
وَ الَّذِينَ كَفَرُوا بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ" » يعنى كفار ولايتشان در ميان خودشان است و به اهل ايمان تجاوز نمىكند، پس مؤمنين نمىتوانند آنان را دوست بدارند، و اين معنا از اينجا استفاده مىشود كه جمله«بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ» مانند جمله« أُولئِكَ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ» كه در باره مؤمنين فرمود جملهايست انشايى و امرى، به صورت جملهاى خبرى. و در حقيقت در اين جمله ولايت كفار را در ميان خودشان، جعل مىكند و در باره اين تعبير بحسب عقل هيچ احتمالى نمىرود جز همين كه گفتيم: مىخواهد سرايت و تجاوز ولايت كفار را بر مؤمنين نفى كند و بفرمايد اهل ايمان نبايد آنان را دوست بدارند.« إِلَّا تَفْعَلُوهُ تَكُنْ فِتْنَةٌ فِي الْأَرْضِ وَ فَسادٌ كَبِيرٌ » اين جمله اشاره است به مصلحت تشريع ولايت به آن نحوى كه تشريع فرمود، چون بطور كلى ولايت و دوست داشتن يكديگر از امورى است كه هيچ جامعهاى از جوامع بشرى و مخصوصا جوامع اسلامى كه بر اساس پيروى حق و گسترش عدالت الهى تاسيس مىشود از آن خالى نيست، و معلوم است كه دوستى كفار كه دشمن چنين جامعهاى هستند موجب مىشود افراد اجتماع با آنان خلط و آميزش پيدا كنند. و اخلاق و عقايد كفار در بين ايشان رخنه يابد، و در نتيجه سيره و روش اسلامى كه مبنايش حق است بوسيله سيره و روش كفر كه اساسش باطل و پيروى هوى است و در حقيقت پرستش شيطان است از ميان آنان رخت بربندد،هم چنانكه در روزگار خود ملاحظه كرديم كه چنين شد،و صدق ادعاى اين آيه را به چشم خود ديديم.یونس آیه 85
فَقَالُواْ عَلىَ اللَّهِ تَوَكلَّْنَا رَبَّنَا لَا تجَْعَلْنَا فِتْنَةً لِّلْقَوْمِ الظَّلِمِينَ(85).(34)
گفتند: «تنها بر خدا توكل داريم پروردگارا! ما را مورد شكنجه گروه ستمگر قرار مده! (35)
تفسير اطراف کلمه فتنه: (36)فَقالُوا عَلَى اللَّهِ تَوَكَّلْنا رَبَّنا لا تَجْعَلْنا فِتْنَةً لِلْقَوْمِ الظَّالِمِينَ ... مِنَ الْقَوْمِ الْكافِرِينَ « مؤمنين به موسى (ع) در پاسخ دعوت موسى كه فرمود : » بر خدا توكل كنيد گفتند : بر خدا توكل مىكنيم ، و سپس دعا كردند كه پروردگارا ما را فتنه مردم ستمكار مكن .»خواسته و دعاى اولشان همان است كه در جمله « رَبَّنا لا تَجْعَلْنا فِتْنَةً لِلْقَوْمِ الظَّالِمِينَ » به آن اشاره كردند، و علت و انگيزه اينكه چنين حاجتى را خواستند اينست كه آنچه اقوياى ستمگر را بر ضعفاى مظلومين غره و مسلط مىكند ضعف (و ظلمپذيرى) طبقه ضعيف است. پس ضعيف به علت همان ضعفى كه در او است فتنه قوى و مورد ستم او است، هم چنان كه در قرآن كريم اموال و اولاد را- بدان جهت كه جاذبه و محبوبيت دارد- فتنه انسان خوانده و فرموده:ِنَّما أَمْوالُكُمْ وَ أَوْلادُكُمْ فِتْنَةٌ و معلوم است كه دنيا براى طالب آن فتنه است، پس اينكه از پروردگارشان خواستند كه آنان را براى قوم ستمكار فتنه قرار ندهد، در حقيقت درخواست اينبوده كه ضعف و ذلت آنان را با سلب غرض از آن سلب كند. سادهتر بگويم: خواستهاند بگويند ضعف و ذلت ما سبب فتنه ستمكاران است، ولى به جاى اينكه رفع سبب را بخواهند رفع غرض و مسبب را خواستهاندوَ إِذْ قُلْنا لَكَ إِنَّ.اسرا آیه 60
وَ إِذْ قُلْنَا لَكَ إِنَّ رَبَّكَ أَحَاطَ بِالنَّاسِ وَ مَا جَعَلْنَا الرُّءْيَا الَّتىِ أَرَيْنَاكَ إِلَّا فِتْنَةً لِّلنَّاسِ وَ الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فىِ الْقُرْءَانِ وَ نخَُوِّفُهُمْ فَمَا يَزِيدُهُمْ إِلَّا طُغْيَانًا كَبِيرًا(60).)(37)
به ياد آور) زمانى را كه به تو گفتيم: «پروردگارت احاطه كامل به مردم دارد (و از وضعشان كاملًا آگاه است.) و ما آن رؤيايى را كه به تو نشان داديم، فقط براى آزمايش مردم بود همچنين شجره ملعونه [درخت نفرين شده] را كه در قرآن ذكر كردهايم. ما آنها را بيم داده (و انذار) مىكنيم اما جز طغيان عظيم، چيزى بر آنها نمىافزايد!» (38)
تفسير اطراف کلمه فتنه: (39)
فقرات اين آيه كه چهار فقره است معانى روشنى دارد، و ليكن از نظر ارتباط و وجه اتصالى كه با هم دارند خالى از اجمال نيست و سبب اصلى اين اجمال دو فقره دومى و سومى است، زيرا خداى سبحان بيان نكرده كه آن رؤيا كه به پيغمبر خود ارائه داده چه بوده، و در ساير آيات قرآنش هم چيزى كه آن را تفسير كند نيامده.و رؤياهايى كه در آيه: « إِذْ يُرِيكَهُمُ اللَّهُ فِي مَنامِكَ قَلِيلًا وَ لَوْ أَراكَهُمْ كَثِيراً لَفَشِلْتُمْ » و آيه « لَقَدْ صَدَقَ اللَّهُ رَسُولَهُ الرُّؤْيا بِالْحَقِّ لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرامَ » آمده هيچيك با رؤياى در آيه مورد بحث تطبيق نمىكند چون آيه مورد بحث در مكه نازل شده و مربوط به قبل از هجرت است، و آن دو آيه مربوط به حوادث بعد از هجرت هستند.و همچنين شجره ملعونه هم معلوم نيست كه چيست كه خدا آن را فتنه مردم قرار داده، و در قرآن كريم شجرهاى به چشم نمىخورد كه خداوند اسمش را برده سپس آن را لعنت كرده باشد.
آرى، از شجرهاى اسم برده به نام « شجره زقوم » و آن را به وصف فتنة توصيف مىكند، و مىفرمايد:« أَمْ شَجَرَةُ الزَّقُّومِ إِنَّا جَعَلْناها فِتْنَةً لِلظَّالِمِينَ» ولى ديگر آن را نه در اينجا و نه در جاى ديگر لعنت نكرده، و اگر صرف اينكه در جهنم سبز مىشود و مايه عذاب ستمگران است باعث لعن آن باشد، بايد خود جهنم و عذابهاى آن همه لعن شوند، و نيز بايد ملائكه عذاب كه در حقشان فرموده:« وَ ما جَعَلْنا أَصْحابَ النَّارِ إِلَّا مَلائِكَةً وَ ما جَعَلْنا عِدَّتَهُمْ إِلَّا فِتْنَةً لِلَّذِينَ كَفَرُوا» ملعون باشند، با اينكه خداى تعالى ايشان را ستوده و ثنا گفته، آن همثنائى كه فرموده:« عَلَيْها مَلائِكَةٌ غِلاظٌ شِدادٌ لا يَعْصُونَ اللَّهَ ما أَمَرَهُمْ وَ يَفْعَلُونَ ما يُؤْمَرُونَ».«قاتِلُوهُمْ يُعَذِّبْهُمُ اللَّهُ بِأَيْدِيكُمْ» معلوم است كه دست مؤمنين ملعون نيست.از همه اينها معلوم مىشود كه مراد آيه، روشن كردن و بيان دو فقره خود يعنى « داستان رؤيا» و« داستان شجره ملعونه » در قرآن كه مايه فتنه مردم شده نيست، بلكه مقصود اشاره اجمالى است به آن دو تا، خواننده به كمك سياق تفصيل آنها را پيدا كند.و چنين صفاتى جز بر يكى از سه دسته از آنها كه شمرديم تطبيق نمىكند، يا مشركين، و يا منافقين و يا اهل كتاب.و بقاء و نشو و نمايشان يا از راه تناسل و زاد و ولد است، و هر خانواده از ايشان كه در ميان مردمى زندگى كنند دين و دنياى آن مردم را فاسد نموده و دچار فتنهشان مىسازند، يا از اين راه در ميان مسلمين دوام يافته و در همه اعصار آثار شوم خود را مىبخشند، و يا از راه پيدا شدن عقيدهها و مذاهب فاسد كه آنها دور آن را گرفته و ترويجش مىكنند، و هم چنان نسلى بعد نسل آن را پايدار نگه مىدارند، و در آن لانه فساد، به اسلام ضربه وارد مىآورند.آرى جاى هيچ ترديدى نيست كه سياق آيه اشاره به ارتباطى دارد كه در ميان دو فقره « ما جَعَلْنَا الرُّؤْيَا الَّتِي أَرَيْناكَ إِلَّا فِتْنَةً لِلنَّاسِ» و فقره« وَ الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِي الْقُرْآنِ» برقرار است، مخصوصا با دقت در اينكه قبل از اين فقره جمله« وَ إِذْ قُلْنا لَكَ إِنَّ رَبَّكَ أَحاطَ بِالنَّاسِ» قرار گرفته و آن گاه دنباله هر سه فقره جمله « وَ نُخَوِّفُهُمْ فَما يَزِيدُهُمْ إِلَّا طُغْياناً كَبِيراً » آمده است.زيرا ارتباط اين چند فقره با يكديگر اين معنا را به خوبى مىرساند كه آيه شريفه در صدد بيان و اشاره به يك امرى است كه خداى سبحان به آن احاطه دارد، خطرى است كه موعظه و تخويف از آن را نكاسته بلكه بيشترش مىكند.با در نظر گرفتن اين جهات معلوم مىشود كه قضيه از اين قرار بوده كه خداى سبحان شجره ملعونه را در عالم خواب به رسول گرامى خود نشان داده، آن گاه در قرآن بيان كرده كه آن شجرهاى كه در رؤيا نشانت داديم، و پارهاى از رفتارشان را در اسلام برايت ارائه داديم فتنه اسلام است.پس حاصل معناى « وَ ما جَعَلْنَا الرُّؤْيَا الَّتِي أَرَيْناكَ إِلَّا فِتْنَةً لِلنَّاسِ وَ الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِي الْقُرْآنِ » اين شد كه ما شجره ملعونه در قرآن را (كه تو با معرفى ما آن را شناختى و در رؤيا پارهاى از فسادهايش را ديدى) قرار نداديم مگر فتنه براى مردم و بوته امتحانى كه يك يك مردم در آن آزمايش گردند، و ما به همه آنان احاطه داريم.توبه آیات 47و48و49
لَوْ خَرَجُواْ فِيكمُ مَّا زَادُوكُمْ إِلَّا خَبَالًا وَ لَأَوْضَعُواْ خِلَالَكُمْ يَبْغُونَكُمُ الْفِتْنَةَ وَ فِيكمُْ سَمَّاعُونَ لهَُمْ وَ اللَّهُ عَلِيمُ بِالظَّلِمِينَ(47)لَقَدِ ابْتَغَوُاْ الْفِتْنَةَ مِن قَبْلُ وَ قَلَّبُواْ لَكَ الْأُمُورَ حَتىَ جَاءَ الْحَقُّ وَ ظَهَرَ أَمْرُ اللَّهِ وَ هُمْ كَرِهُونَ(48)وَ مِنْهُم مَّن يَقُولُ ائْذَن لىِّ وَ لَا تَفْتِنىِّ أَلَا فىِ الْفِتْنَةِ سَقَطُواْ وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةُ بِالْكَفِرِينَ(49) . (40)
اگر اين منافق مردم هم در ميان شما مؤمنان بيرون مىآمدند جز خيانت و مكر در سپاه شما چيزى نمىافزودند و هر چه مىتوانستند در كار شما اخلال و خرابى مىكردند، براى شما از هر سو در جستجوى فتنه برم
نظرات شما عزیزان:
موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسبها: <-TagName->