به نظر مىرسد همگان كمابيش با ديوان حافظ و غزلها و سرودههاى اين شاعر بزرگ و عارف والا مقام آشنا هستند. قرائتهاى مختلف از ديوان حافظ و سرودههاى اين شاعر بزرگ بدين معناست كه سراينده اين اشعار هيچ معنا و مقصودى در الفاظ و كلمات به كار گرفته در سرودههاى خود، منظور نداشته و تنها الفاظ و كلماتى را بى آن كه حاكى از معنايى باشند به صورتى موزون در كنار هم قرار داده و آنها را به عنوان قالبهاى تهى، البته با وزنى بسيار جالب و دلانگيز تنظيم نموده است؛ يعنى بدون اين كه هيچ گونه معنا و هدف و منظورى در ذهن سراينده خطور باشد آنها را سروده است.
بر طبق ديدگاه ((قرائتهاى مختلف )) گفته مىشود سرودهها و غزلهاى حافظ فاقد معناست و هر كس با فال زدن و با قصد و ذهنيت خاصى كتاب حافظ را مىگشايد و از اولين شعر يا مجموع يك غزل مطلبى را بر اساس ذهنيت خود برداشت مىكند؛ مثلا كسى مريض دارد و در آرزوى شفاى اوست؛ فال مىزند و از يك غزل، شفاى مريض را مىفهمد، ديگرى قرض دارد و از همان غزل اداى دينش را برداشت مىكند، سومى اميد آمدن مسافرى را دارد و از آن مژده آمدن مسافرش را دريافت مىكند. به طور كلى هر كس طبق ذهنيت خود برداشتى از اين الفاظ دارد و در واقع، افراد هستند كه كتاب حافظ را به سخن درمى آورند و هر كس ذهنيت خود را به دهان مىگذارد و همه تفسير و توجيه و برداشتها درست تلقى مىشود؛ زيرا برداشتهاى مذكور از خود افراد است و الفاظ و كلمات و اشعار و غزلها، طبق فرض، بى معنى است.
تفكرى كه امروزه در جامعه بنام (( قرائتهاى مختلف از دين)) مطرح مىشود اين چنين تفكرى است. تفكرى كه قرآن و هر متن دينى ديگرى را بى معنى و تهى از هر گونه پيام رسانى مىداند. طرفداران اين تفكر چنين مىپندارند كه قرآن هرگز نمىگويد چه بايد كرد، يا از انجام چه كارى پرهيز نمود، چه چيز حق و صحيح و چه چيز باطل و غلط است؛ بلكه اين افراد هستند كه بر اساس ذهنيتهاى خاص خود معناى خاصى از قبيل حق و باطل و صحيح و غلط از قرآن برداشت مىكنند. از آن جا كه اين امور برآمده از ذهنيتهاى افراد است، بنابر اين مىتوان همه آنها را درست دانست؛ بلكه به طور كلى قضاوت درباره صحت و سقم آنها معنا ندارد؛ چون به عنوان مثال همه برداشتهاى متفاوت از يك آيه، گرچه متناقض باشد، درست تلقى مىشود. چنان كه از يك غزل حافظ يك شخص چنين برداشت مىكرد كه مريضش شفا مىيابد، ديگرى از آن مژده آمدن مسافرش را مىفهميد و سومى از آن نااميد مىگشت و در انتظار از دست دادن بيمارش مىنشست.
صاحبان پندار (( قرائتهاى مختلف از دين)) مىگويند قرآن و هر متن دينى ديگر نيز چنين است، آنها معتقدند افراد نمىبايد يكديگر را در فهم قرآن متهم به بدفهمى كنند؛ چون فهم قرآن نياز به هيچ گونه تخصصى ندارد زيرا قرآن و هر متن دينى ديگر خود پيامى ندارد تا فهم آن مطرح باشد. آنچه مطرح است برداشت خود انسان است. به نظر ما طرح اين تفكر در واقع براى رسيدن به اهداف سياسى است، ولى در ظاهر به عنوان يك نظريه معرفت شناختى دينى و با نام قرائت جديد از دين و صراطهاى مستقيم و نظاير آن مطرح و تبليغ مىشود. تفكر پلوراليسم دينى كه در قالب قرائتهاى مختلف از دين مطرح مىشود به قدرى از منطق و عقل بدور است كه هر عاقلى وقتى به ريشههاى اين تفكر و نتايج آن توجه كند بى درنگ پوچى و بطلان آن را تصديق خواهد كرد. از طرف ديگر با توجه به پيامدهاى ويرانگر تفكر پلوراليستى در جامعه دينى نمىتوان به سادگى از كنار آن گذشت.
به نظر مىرسد يكى از بزرگترين دامهايى كه شيطان، اين قسم خورده انسان، از خلقت آدم عليهالسلام تا كنون براى فريب خدا پرستان و موحدان عالم با مدد تجربه چندين هزار سالهاش گسترده است القاى تفكر قرائتهاى مختلف از دين است. كسانى نيز بنام روشن فكر با الهام گرفتن از اين فكر شيطانى به كمك شيطان شتافته، با تمام وجود برآنند تا او را در اين زمينه يارى دهند. اينان عقل و ذهن و توانايىهاى بيانى، گفتارى و نوشتارى خود را در اختيار شيطان قرار داده، خود را در اختيار شيطان قرار داده، خود را وسيله گمراه كردن انسانها قرار دادهاند.
بنابراين اگر بخواهيم جوهره تفكر پلوراليسم در معرفت دينى را كه تحت عناوينى از قبيل قرائتهاى مختلف از دين و صراطهاى مستقيم و دين اقلى و اكثرى و... مطرح مىشود در عبارتى كوتاه و گويا بيان كنيم بايد بگوييم تفكر مذكور عبارت است از تفكرى كه دين و قرآن و هر متن دينى ديگر را فاقد حقايق ثابت مىپندارد و حق و باطل و صحيح و غلط را در باب آن منتفى مىداند. دين در نزد صاحبان اين تفكر مجموعهاى از آراى متفاوت و گاه متناقض است كه انسانها در هنگام مراجعه به متون دينى از آنها تفكر چنين مىپندارند كه - نعوذ بالله - قرآن كتاب رمانى است كه تخيلات گوناگونى را در انسان بر مىانگيزد و هر كسى بر اساس سابقه ذهنى خود مطلبى را تخيل مىكند و آن را برداشت و قرائت خود از دين و قرآن معرفى مىنمايد و به خدا نسبت مىدهد.
در اين جا تاكيد مىكنيم كه ما بايد هر چه بيشتر درباره حقيقت معناى قرائتهاى مختلف از دين و واقعيت صراطهاى مستقيم بينديشيم و در باب پيامدها و نتايج ويرانگر اين تفكر الحادى تامل نماييم تا بتوانيم به اهداف صاحبان و طراحان اين دام شيطانى پى برده و عمق حركت آنان رإ؛اا دريابيم.
به هر حال وقتى گرايش مذكور را با گرايش گروه اول مقايسه مىكنيم روح گرايش اول، روح خدا محورى و روح بندگى و تسليم در مقابل خداى متعال است و روح گرايش دوم، روح انسان محورى و روح فرار از خدا و دستورات اوست. به طور كلى در گرايش اول تلاش بر اين است تا انسان، بندگى خداى متعال را بپذيرد. در حالى كه در گرايش دوم تلاش بر اين است تا انسان از بندگى خدا جدا شود و در شهوات و تمايلات حيوانى رها سازد؛ اين گرايش تمايلات و خواستههاى انسان را اصل قرار مىدهد و سعى مىكند تا دين و قرآن را در جهت آنها تفسير و توجيه نمايد.
شايد يكى از حكمتهايى كه در قرآن تعابيرى نظير:
تلك آيات الكتاب و قرآن مبين، بلسان عربى مبين، تلك آيات ? ? القرآن و كتاب مبين، قد جائكم من الله نور و كتاب مبين ? ?
كه در آنها بر روشن و واضح و رسا بودن قرآن تاكيد گرديده، همين باشد كه جلوى افكار انحرافى نظير قرائتهاى مختلف گرفته شود و از نظر ابهام و نامفهوم بودن معنا و مقصود قرآن، بهانهاى در دست كسى نباشد.بنابر اين قرآن كتاب هدايت است و خداى متعال تمام حقايقى را كه براى سعادت دنيا و آخرت انسان لازم است در آن بيان نموده و مسلمانان موظفند با تدبر در قرآن به وظايف فردى و اجتماعى خود آشنا شوند و با پيروى از آن رستگارى خود را تضمين كنند. اما اين كه فهم قرآن و معارف دينى در صلاحيت چه كسى است مطلبى است كه در ادامه به توضيح آن مىپردازيم.
نظرات شما عزیزان:
موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسبها: <-TagName->