كانون فرهنگي وهنري امام حسن مجتبي (ع)

كانون فرهنگي وهنري امام حسن مجتبي (ع)
امور فرهنگي وهنري قرآني تربيتي اعتقادي
نويسندگان
آخرين مطالب
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان كانون فرهنگي وهنري امام حسن مجتبي (ع) و آدرس canonemamhssan.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





ذلك الكتاب لا ريب فيه هدى للمتقين الذين يومنون بالغيب ?

آن قرآن بى‏شك هدايت‏گر پرهيزكاران؛ يعنى كسانى كه ايمان به غيب مى‏آورند، مى‏باشد.بنابراين اساس ايمان اين است كه انسان به حقايقى غير از محسوسات ايمان بياورد و به آنها اعتقاد داشته باشد. اما حقيقت و كنه آن حقايق چيست، مطلبى است كه فهم آن جز با الهام‏هاى الهى كه بر دل انبيا و ائمه معصومين عليهم‏السلام وارد مى‏شود قابل درك نيست. ما انسان‏هاى متعارف براى درك شمه‏اى از امور و حقايق ماوراى طبيعى راهى جز تقويت قواى عقلانى خود و گذر تدريجى از محسوسات به مجردات و امور ماوراى طبيعت نداريم.
از طرف ديگر، الفاظى كه در حوزه مجردات به كار مى‏رود، غالبا در ابتدا براى معانى محسوس وضع شده است؛ يد الله فوق ايديهم؛ دست خدا ? بالاى دستان آنهاست، يا: و هو العلى العظيم؛ خدا بالا و بزرگ است. ? واژه‏هاى فوق، على، عالى و علو، همه به معناى بالا است در مقابل سافل و پايين. بديهى است انسان در ابتدا از اين واژه‏ها معنايى فراتر از معناى حسى درك نمى‏كند؛ مثلا انسان سر خود را ملاك بالا بودن قرار مى‏دهد و هر چه از محاذات سر به طرف آسمان قرار گرفته باشد آن را (( بالا)) مى‏داند و براى معناى (( پايين)) پاى خويش را ملاك قرار مى‏دهد و آنچه از آن فروتر باشد پايين مى‏داند. به همين لحاظ است كه مى‏گويد آسمان بالا و زمين پايين است. لكن با ورود به زندگى اجتماعى، به تدريج از اين مانى حسى، پاى فراتر نهاده، معناى غير حسى و انتزاعى آنها را درك مى‏كند؛ يعنى آن گاه كه گفته مى‏شود فلان شخص مقامش بالاست يا بالاتر رفته است، ديگر انسان از اين واژه آن معناى حسى بالاتر از سر بودن را نمى‏فهمد و از پايين آمدن مقام، آن معناى حسى برايش تداعى نمى‏شود.
بديهى است در اين گونه كاربردها معنايى كه منظور مى‏شود از لوازم مادى و محسوس، تجريد شده است. آن گاه كه گفته مى‏شود (( كسى كه همه هستى را با يك اراده مى‏آفريند مقامش بسيار عالى است)) آن علوى كه به پروردگار نسبت داده مى‏شود بى نهايت فراتر از آن علوى است كه به يك رئيس نسبت به زير دستانش اطلاق مى‏شود. و فاصله بين اين دو، فاصله بين صفر تا بى نهايت و فاصله بين حقيقت و مجاز است؛ زيرا هر علو و مقام اعتبارى، عاريتى و از بين رفتنى است، به جز علو حقيقى كه شايسته خداوند جهان آفرين و از آن اوست. اوست كه امره اذا اراد شيئا ان يقول له كن فيكون. بنابراين وقتى قرآن مى‏گويد هو العلى العظيم؛ نه علو ? ? خداوند علو مادى و محسوس است، نه از عظيم و بزرگ بودنش معناى مادى و محسوس منظور است. اما اين كه حقيقت علو و بزرگى خدا چيست، مساله‏اى كه عقل بشر بدان نمى‏رسد. البته در بسيارى از موارد لفظ ديگرى هم غير از الفاظى كه براى معانى محسوس به كار مى‏رود وجود ندارد و به ناچار همين الفاظ براى اشاره به معانى مجرد به كار مى‏رود؛ مثلا مى‏گويد خدا بالا و بزرگ است. بالا همان لفظى است كه براى بالايى سقف نسبت به كف به كار مى‏رود و بزرگ همان لفظى است كه درباره كوه دماوند به كار مى‏رود؛ لكن آن گاه كه اين الفاظ درباره خدا به كار مى‏رود از معانى محسوس خود تجريد مى‏شود؛ البته باز چنان نيست كه با تجريد نيز بتوان به حقيقت آن رسيد.
گفته مى‏شود الفاظ و معانى اى كه نزديك شدن به حقيقت آنها از طريق مذكور صورت مى‏گيرد از يك نوع تشابه برخوردارند كه مى‏تواند باعث ابهام و مغالطه شود. آن كس كه هنوز نتوانسته معانى مذكور را از شوائب و لوازم حسى تجريد كند وقتى گفته مى‏شود خدا بالاست گمان مى‏كند خدا بالاى آسمان‏هاست، در حالى كه خدا جسم نيست تا مكان براى او تصور شود: اينما تولوا فثم وجه الله. اما او بيش از آن نمى‏فهمد. البته تكليفى‏ ? هم بيش از آنچه مى‏فهمد ندارد؛ چون بيش از آن قدرت ندارد.
آن كسى كه از اين مرحله گذشته و داراى قدرت فهم بيشترى شده است و معانى اعتبارى را نيز درك مى‏كند، وقتى گفته مى‏شود ان الله على عظيم، فكر مى‏كند بالايى و علو خدا نيز مثل علو و بالا بودن مرتبه رئيس نسبت به زير دستان است؛ اما اين معنا كجا و علو خدا كجا؟
آن كسى كه عمر خويش را در راه تحصيل علم و دانش و حكمت و درك معانى مجرد سپرى كرده است معنايى بس فراتر از معانى مذكور، از علو و بالايى درك مى‏كند و مى‏گويد خدا نسبت به ماسواى خود علو وجود دارد.
همه مخلوقات وجود دارند و خدا نيز وجود دارد، اما وجود خداى تبارك و تعالى از نظر علو مرتبه وجودى با موجودات ديگر قابل قياس نيست، اما باز اين كه حقيقت آن علو و بالايى و بلندى مرتبه وجودى چيست، مطلبى است كه هر كس به قدر فهمش مى‏تواند بدان نزديك شود. هر چند درك كنه آن براى كسى ميسر نمى‏شود. اكنون با توجه به توضيح مذكور مى‏گوييم، وقتى خدا بخواهد براى ما انسان‏ها درباره امورى كه بالاتر از فهم عادى ماست سخن بگويد، بايد الفاظى به كار گيرد كه ما با تامل در آنها به قدر فهممان آن را درك كنيم، هر چند ادراك كنه آن معانى بالاتر از فهم ماست. در چنين مواردى چاره‏اى جز به كارگيرى الفاظ متشابه نيست.
بنابراين آياتى كه بيانگر امور ماوراى طبيعى و فراتر از فهم انسان‏هاى عادى است، خواه ناخواه، مرتبه‏اى از تشابه را خواهد داشت، و بايد به كمك محكمات به حقيقت آنها راهنمايى و نزديك شد. مثلا آن گاه كه قرآن مى‏گويد هو العلى العظيم، و ما حقيقت و كنه علو مرتبه وجودى، و ? حقيقت عظمت خدا را درك نمى‏كنيم و بايد آن را به وسيله محكمات قرآن، مانند ليس كمثله شى‏ء، تفسير كنيم تا دچار بدفهمى و تفسير نابجا ? نشويم. آيه اول مى‏گويد خدا بالا و بزرگ است و در آيه دوم مى‏گويد توجه داشته باشيد خدا مانند و مثل ندارد؛ يعنى هر نوع علو مرتبه و بزرگى براى خدا تصور كنيد علو و بزرگى خدا را درك نكرده‏ايد؛ زيرا خدا از آن بالاتر است.
در باب صفات خدا نيز امر بدين منوال است. آن گاه كه گفته مى‏شود خدا عالم است، خدا قدرت دارد، بديهى است حقيقت علم در مورد خداوند، فراتر و غير از آن معنايى است كه درباره انسان با ادراك صورت‏هاى ذهنى در ذهن حاصل مى‏شود. اما حقيقت علم يا قدرت خدا چيست، و به طور كلى حقيقت اوصاف خدا چيست، مطلبى است كه جز براى خدا كه ذاتش عين علم و عين حيات و قدرت است قابل فهم نيست.
خداى متعال نيز براى راهنمايى بشر به خود و اوصاف خداوندى‏اش همين الفاظى كه بشر ابتدا از آن معانى محسوس را درك مى‏كند به كار گرفته است تا بشر از آن معارف بلند، هر چند به قدرى اندك، بى بهره نماند.
بنابراين وجود آيات متشابه در قرآن از حكمت‏هاى الهى است كه كاملا بسته مى‏شود. اما استفاده از متشابهات و تفسير و تبيين آنها چنان كه قبلا بدان اشاره شد مطلبى است كه بايد به كمك محكمات صورت گيرد؛ لكن چنان نيست كه همه افراد و كسانى كه در صدد فهم قرآن و معارف آن بر مى‏آيند مسير منطقى و عقلايى و طبيعى مذكور را براى فهم معارف الهى برگزينند. در آيه مورد بحث، خداوند به وجود آيات متشابه و محكم در قرآن اشاره مى‏كند و مى‏فرمايد كسانى كه فى قلوبهم زيغ؛ از نظر روحى‏ ? داراى گرفتگى روحى و قلبى هستند و به كج فكرى و كج انديشى مبتلا شده‏اند و به تعبير ديگر فى قلوبهم مرض؛ قلب و روح آنها بيمار است، ? آيات متشابه را ملاك فكر و عمل خود قرار مى‏دهند، و بدون توجه به آيات محكم قرآن متشابهات را بر معانى محسوس حمل مى‏كنند و زمينه گمراهى خود و ديگران را فراهم مى‏كنند.


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ سه شنبه 3 بهمن 1391برچسب:حكمت وجود متشابهات در قرآن, ] [ 16:9 ] [ اكبر احمدي ]
.: Weblog Themes By Weblog Skin :.
درباره وبلاگ

اين وبلاگ متعلق به كانون فرهنگي وهنري امام حسن مجتبي (ع) شهر سلامي است ؛ اين وبلاگ در خصوص انعكاس فعاليت هاي ( فرهنگي وهنري ؛ قرآني ؛ اعتقادي ديني مذهبي ؛ وتربيتي راه اندازي شده است
موضوعات وب
امکانات وب
ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





اك
اك

آمار وبلاگ:

بازدید امروز : 676
بازدید دیروز : 10
بازدید هفته : 698
بازدید ماه : 1677
بازدید کل : 162963
تعداد مطالب : 733
تعداد نظرات : 12
تعداد آنلاین : 1

اك

اك اك اك اك