به نظر اكثر فقها، خداوند در هر مسئله ای حكمی دارد، به این معنا كه در اسلام، تمامی رفتارهای انسان برای آن حكمی در نظر گرفته شده است و از آن جا كه برپایی حكومت نیز، گونه ای از رفتارهای انسان است، ناچار باید تحت عناوین احكام اسلامی (واجب، حرام و ...) جای گیرد.[6]
دلایل تشكیل حكومت در جامعه اسلامی
زمانی كه در منابع فقه اسلامی به جست و جوی این حكم می پردازیم، با دلایل گوناگون مواجه می شویم كه نشان گر «وجوب» برپایی حكومت در جامعه اسلامی است كه به چند دلیل اشاره می كنیم: 1- قرآن: بررسی آیات مربوط به احكام و ابعاد حكومت نشان می دهد كه بر پایی حكومت در جامعه اسلامی، امری است كه نیازی به اثبات ندارد و هیچ تردیدی هم در آن وجود ندارد؛ زیرا اجرای احكام، متوقف بر وجود حكومت است و یا بیان گر تكالیف مردم.[7]به عنوان مثال می توان به موارد زیر اشاره كرد: وجوب اطاعت از ولی امر، وجوب اجرای حدود، وجوب تهیه و تدارك قوای نظامی برای جنگ با دشمنان خدا و هم چنین احكام مربوط به قضاوت. این نمونه ها، نشان گر این است كه برپایی حكومت اسلامی در جامعه جزء ضروریات عقلی است و با توجه به این كه حفظ نظام جامعه از واجبات مورد تأكید شرایع الهی است و بی نظمی امور مسلمانان نزد خدا و خالق امری قبیح است و روشن است كه حفظ نظام و سد طریق اختلال، جز به استقرار حكومت اسلامی در جامعه تحقق نمی پذیرد، لذا هیچ شك و شبهه ای در وجوب اقامه حكومت باقی نمی ماند.[8]
آیاتی كه به این موارد اشاره دارد، چنین است:
- «ان الله یأمركم ان تؤدوا الأماناتِ الی اهلها و اذا حَكَمتُم بین الناس ان تحكموا بالعدل ان الله نعمّا یعظكم به ان الله كان سمیعاً بصیراً؛[9]خدا به شما امر می كند كه البته امامت را بر صاحبان آن ها باز دهید و چون میان مردم حكومت كنید به عدالت داوری كنید همانا خدا شما را پند نیكو می دهد خدا به هر چیز آگاه و بصیر است».
- یا ایها الذین آمنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منكم فان تنازعتم فی شیءٍ فردّوه الی الله و الرسول ان كنتم تؤمنون بالله و الیوم الاخر ذلك خیرٌ و احسن تأویلاً؛[10] ای اهل ایمان خدا و رسول و اولی الامر را اطاعت كنید و چون در امری كارتان به گفت و گو و نزاع كشید به حكم خدا و رسول بازگردید، اگر به خدا و روز قیامت ایمان دارید. این كار (رجوع به حكم خدا و رسول) برای شما از هر چه تصور كنید بهتر و خوش عاقبت تر خواهد بود».
البته استدلال به آیات ذكر شده، مبتنی بر اعتقاد دسته ای از مفسران است كه خطاب «یأمركم» را متوجه اولیای امور (گردانندگان حكومت) می دانند.[11]و آیه دوم به مسئله اختلاف بین مردم و مسئولان حكومت در پاره ای مسائل و قضایا و گاه برخورد و درگیری بین آنان اشاره می كند.
- الذین ان مكنّاهم فی الارض اقاموا الصلوه و آتوا الزكوه و آمروا بالمعروف و نهوا عن المنكر و لله عاقبه الامور؛[12] آنان كه اگر در زمین، قدرت و فرمان رواییشان دهیم، نماز را بپا داشته و زكات می دهند، به معروف امر مغŒ كنند و از منكر باز می دارند و فرجام امور به دست خداوند است».
تمكّن در زمین به معنای فراهم آمدن امكاناتی است كه آنان را در گسترش اسلام و اقامه احكام آن یاری می دهد، اما آن چه در آیه به عنوان برپاداشتن نماز، دادن زكات، امر به معروف و نهی از منكر ذكر شده تنها در حكم نمونه هایی از ابعاد مختلف نظام اسلامی است و این ها جز از طریق حكومت قابل اجرا نیست.[13]به هر صورت، تمكین، در آیه به معنای برپایی حكومت است و این معنا نشان می دهد كه برپایی حكومت امری مشروع است زیرا خداوند آن را مایه تمكین مسلمین قرار داده تا حق و عدالت را بر پا دارد.[14]
آیاتی در مورد اقامه حدود الهی:
- السارق و السارقه فاقطعوا ایدیهما؛[15]
- فالزانیه و الزانی فاجلدوا كل واحد منهما مائه جلده؛[16]
- و الذین یرمون المحصنات ثم لم یأتوا باربعه شهداء فاجلدوهم ثمانین جلده؛[17]
- انما جزاء الذین یحاربون الله و رسوله و یسعون فی الارض ... فی الاخره لهم عذاب عظیم؛[18]
- انا انزلنا الیك الكتاب بالحق لتحكم بین الناس بما اتاك الله.[19]
اجرای مجازات های ذكر شده كه در اصطلاح حدود و تعزیرات گفته می شود، ممكن نیست، مگر از طریق قدرت حكومتی كه دارای حق اجرای احكام است. این همان مفهومی است كه فقها از احكام مزبور دریافته و آن را به كمك روایاتی كه چنین معنایی را می رساند، تأكید كرده اند.[20]هم چون روایت «ابن ابی شیبه» آن را از «عبدالله بن محیریز» نقل نموده است:
«انجام نماز جمعه و به پا داشتن حدود الهی و گرفتن زكات به عهده حاكمان اسلامی است».[21]و هم چنین مانند روایت «حفص بن غیاث» كه می گوید:
«از امام صادق ـ علیه السلام ـ پرسیدم: چه كسی ـ سلطان یا قاضی ـ حدود را اجرا می كند؟ امام فرمودند: برپا داشتن حدود الهی به عهده كسی است كه حكومت در ید قدرت اوست».[22]
علمای علم كلام و عقاید، وجود چنین احكامی مثل حدود و ... را در آیات، دلیل بر لزوم امامت در جامعه اسلامی، دانسته اند و در فتوای فقها نیز شواهدی وجود دارد كه در آن مسئولیت برپایی حدود به عهده حكومت ها قرار داده شده است، مثل فتوای محقق حلّی:
«اگر حاكم، حد قتل جاری ساخت و سپس معلوم شدكه شهادت دهندگان فاسق بوده اند، دیه مقتول بر عهده بیت المال مسلمین است و حاكم و خانواده وی ضامن نیستند».[23]
ابن مرتضی می گوید: «اجرای حدود بر عهده امامان (حاكمان) است».[24]
مقصود از سلطان، امام، حاكم و ... در این فتواها، حكومتی است كه اینان در رأس آن قرار گرفته اند. این فتواها روشن می سازد كه قرآن كریم در وضع حدود و مانند آن، وجود دولت را امری مسلّم گرفته است.
2- احادیث: در روایات اسلامی، مسئله امامت از جایگاه ویژه ای برخوردار است و اصولاً امامت در مفهوم عامی به كار برده شده است كه رهبری غیر معصوم و به طور كلی مفهوم حكومت را در بر دارد. هم چنین اخبار و روایات معتبری وجود دارد كه بر لزوم تشكیل حكومت اسلامی تصریح می كند.
امام خمینی ـ رحمه الله علیه ـ می فرماید: این حكم عقلی، چنان بدیهی و روشن است كه اگر در منابع متقن اسلامی هم دلیلی بر وجود و لزوم آن پیدا نمی شد، باز هم شكی در صحت آن نبود، با این حال، از طرف شارع مقدس هم دلیل های مختلفی در این زمینه وارد شده است.[25]از آن جمله در كتاب «وافی» بابی است با این عنوان «انه لیس شئ مما یحتاج الیه الناس الا و قد جاء فیه كتاب او سنّه؛ یعنی چیزی از نیازهای مردم نیست، مگر آن كه در كتاب و سنت دلیلی برای آن آمده است».
در این باب، روایات زیادی آمده است كه به بعضی اشاره می كنیم:
الف) مرازم از امام صادق ـ علیه السلام ـ نقل كرده است كه فرمود:
«ان الله تبارك و تعالی أنزل فی القرآن تبیان كل شئ، حتی و الله ما ترك الله شیئاً یحتاج الیه العباد، حتی لایستطیع عبد یقول: لو كان هذا اُنزل فی القرآن الّا و قد أنزله الله تعالی فیه»؛[26] به راستی كه خدای ـ تعالی ـ در قرآن كریم بیان هر چیزی را نازل فرموده است.
[1] . محمد مهدی شمس الدین، نظام حكومت و مدیریت در اسلام، برجمه سید مرتضی آیت الله زاده شیرازی، ص 30.
[2] . السیاسه، ترجمه احمد لطفی، صفحه 96.
[3] . عباسعلی عمید زنجانی، عمان، جلد 2، صفحه 154.
[4] . همان، ص 155.
[5] . كتاب البیع، ج 2، ص 461.
[6] . همایون همتی، سنت و سیاست در اسلام، صفحه 37.
[7] . همان، ص 38.
[8] . امام خمینی، همان، صفحه 461.
[9] . نساء (4)، آیه 58.
[10] . همان، آیه 59.
[11] . همایون همتی، همان، صفحه 39.
[12] . حج، (22)آیه 41.
[13] . همایون همتی، همان ، صفحه 41.
[14] . همان.
[15] . مائده(5) آیه 38.
[16] . نور (24)آیه 2.
[17] . همان، آیه 4.
[18] . مائده(5)آیه 33.
[19] . نساء(4) آیه 105.
[20] . همایون همتی، همان، صفحه 43.
[21] . محمد بن یحیی الصعدی، جواهر الأخبار، جلد 5، صفحه 195.
[22] . حر عاملی، وسائل الشیعه، جلد 18، صفحه101.
[23] . محقق حلّی، شرائع الاسلام، ج 2، صفحه 253.
[24] . ابن مرتضی، البحر الزخار، ج 5، صفحه 159.
[25] . كتاب البیع، ج 2. صفحه 462.
[26] . كلینی، اصول كافی، ج 1، صفحه 59.
نظرات شما عزیزان:
موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسبها: <-TagName->