كانون فرهنگي وهنري امام حسن مجتبي (ع)

كانون فرهنگي وهنري امام حسن مجتبي (ع)
امور فرهنگي وهنري قرآني تربيتي اعتقادي
نويسندگان
آخرين مطالب
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان كانون فرهنگي وهنري امام حسن مجتبي (ع) و آدرس canonemamhssan.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





اينجا نيز تحقق هر موجود، به اراده و فرمان خدا است ولي تا زمينه براي پيدايش يك موجود مادي آماده نشود شرايط لازم جمع، و موانع برطرف نگردد؛ خدا هستي او را اراده نكند، و به تحقق او فرمان ندهد.يكي از آيات قرآن كه در آن آغاز آفرينش جهان به طور خلاصه آمده، آية 54 سوره اعراف است:ان ربكم الله الذي خلقالسموات والارض في ستة ايام ثم استوي علي العرش يغشي الليل النهار يطلبه حثيثاً والشمس والقمر والنجوم مسخرات بامره الا له الخلق والامر تبارك الله رب العالمين: خداي شما (همان) خداوند (بزرگ كه او را خداي خدايان ميپنداريد) است كه آسمانها و زمين را در شش روز آفريد سپس بر تخت قرار گرفت، روز را به (پردة) شب كه همواره (يا شتابان) در پي او است ميپوشاند، خورشيد و ماه و ستارگان به فرمان اويند، آگاه باشيد آفرينش (جهان) و فرمان (يا فرمانروايي جهان) از او است. جاويد باد خداوند، خداي جهانيان.در اين آيه در جملة «الا له الخلق والامر» لازم يا بهتر است كه مراد از خلق چيزي و مراد از امر چيزي دگر باشد.دستهاي از مفسرين براي تأمين اين نظر در معني جملة مزبور چنين گفتهاند: «عالم خلق يعني عالم ماده و عالم امر يعني عالم مجردات هر دو از او است». براي نمونه عبارت فيض در تفسير صافي را نقل ميكنيم: الا له الخلق: عالم الاجسام والامر: عالم ارواح، ص193.

دو آية ديگر

انتخاب اين نظر، در آية مزبور از سورة اعراف، سبب شده كه مفسرين كلمة «امر» را در بسياري از آيات ديگر به معني «عالم امر» بگيرند. از جمله آية 85 سوره اسراءِ: و يسئلونك عنالروح قل الروح من امر ربي و ما او تبتم من العلم الا قليلا.

دربارة روح از تو سوال ميكنند بگو روح از امر خداي من است و به شما جز كمي از دانش داده نشده.

در معني جملة: قل الروح من امر ربي گفتهاند يعني روح از عالم امر است.

در معني بسياري از آيات ديگر نيز اين نظر را دخالت دادهاند از جمله آية 82 سورة يس، انما امره اذا اراد شيئاً ان يقول له كن فيكون. هرگاه چيزي را اراده كند فرمان او همين است كه بگويد باش و خواهد بود.

در اين آيه گفتهاند مقصود اشاره به فوريترين نمونههاي ايجاد يعني ابداع موجودات مجرد در عالم امر است كه به محض آنكه خدا فرمان داد: باش. فوراً موجود ميشود. اما در عالم خلق و تكوين موجودات مادي تا محيط براي پيدايش موجودي آماده نشود، نميشود به او گفت: باش.

بياساس بودن تطبيق

من در مباحث فلسفي اسلامي به آية سوره اعراف با همان معني كه براي خلق و امر گفته شد برخورده بودم.

آية سوره اسراءِ را نيز به همين معني كه «روح از عالم امر است» ميپنداشتم. در اين معني براي اين دو آيه تزلزلي به خاطرم نميرسيد.

ولي منحصر دانستن مفاد آية سورة يس در موجودات عالم امر، چيزي نبود كه هيچوقت توانسته باشم آنرا بيتزلزل بپذيرم. در اثناء اشتغال به خواندن كتب فلسفة اسلامي به اينگونه معاني دلناچسب براي آيات قرآن مكرر برخوردم. شايد همين برخوردهاي متناوب بود كه مدتي مرا بر آن داشت تا در فهم معني اين آيات تجديدنظر كنم.

اكنون چند سال است دربارة آن قسمت از آيات قرآن كه به مسائل مابعدالطبيعه، الهيات به معني اعم و الهيات به معني اخص و مباحث تابع اين دو، ارتباط دارد تحقيق ميكنم.

روش كار اين است كه نخست آيات مربوط به هر موضوع را گرد آورم و بعد مطلب را تا آنجا كه از خود آيات و مقايسة مضامين آنها با يكديگر، قطعنظر از آراءِ مفسرين و عقايد و مذاهب ديگران، استفاده ميشود به دست آورم و بعد بررسي آراء مفسران، محدثان، متكلمان، فلاسفه و عرفا يا ساير اهلنظر در معني آيات بپردازم تا در هر موضوع آنچه ميتوان به حساب قرآن گذارد و مستند و متكي به آن دانست از آنچه به سوابق ذهني ناشي از عوامل ديگر از قبيل حديث، آراءِ مفسرين، كلام، فلسفه و عرفان يا امور ديگر مربوط و ناشي از تأويل يا تفسير يا دستكم تطبيق آيات قرآن بر مطالب خارج از قرآن و معاني محكم او است، جدا شود.

بسيار ناپسند و نابجا است اگر مطلب مربوط به مسائل الهي را به استناد فلان دليل و فلان دليل ديگر، مطلبي درست و قابل اعتماد يافتيم، در قرآن بگرديم و با هزار زحمت آيهاي كه با صد فوت و فنّ بشود بر آن تطبيق كرد بيابيم و بر آن تطبيق كنيم و بعد هنگام بحث در آن مطلب همان آيه را يكي از دلايل بلكه سرة دلايل خود قرار دهيم و اين معني خودساخته را به حساب قرآن بگذاريم و مستند به آن بدانيم.

آيا گذشته را بر همين اساس بررسي ميكردم تحقيق در آيات مزبور با توجه به 75 آية ديگر از آيات مشتمل بر كلمة امر و مشتقات ديگر اين ماده كه كموبيش با اين بحث مرتبط است و آيات بسيار ديگر كه در مباحث توحيد جمعآوري شده و با اساس مطلب ارتباط دارد نشان داد كه اصطلاح عالم امر بلكه اصول نظرية عالم امر را به آن معني كه در زبان برخي از متكلمان و فلاسفه و عرفا آمده و خلاصة آن در آغاز اين نوشته گذشت، نميتوان مستند به قرآن دانست.

مقصود از امر در آيات گذشته

كلمة امر و مشتقات ديگر اين ماده در قرآن كريم بسيار و تا آنجا كه «المعجم المفهرس» استخراج كرده در 248 مورد به كار رفته است.

از بررسي كلية موارد استعمال اين ماده در قرآن، به دست ميآيد كه لفظ «امر» در قرآن در دو معني اصلي به كار رفته: يكي فرمان، از قبيل آية 77 اعراف «فعقروا الناقة وعتوا عن امر ربهم و قالوا يا صالح ائتنا بما تعدنا ان كنت من المرسلين»: «شتر "صالح" را پي كردند و كشتند و از فرمان خدايشان سر بتافتند و گفتند اي صالح اگر راستي از پيغمبراني بر ما بيار آنچه ما را از آن ميترساني».

ديگر معني كلي و وسيعي در حدود معني كلمة «شأن» كه بر معاني (در مقابل ذوات) و حالت اشياء، نسبت و ارتباط ميان آنها، كار، نظام كار و نظاير اينها گفته ميشود. در آية 83 نساءِ «واذاجائهم امر من الامن او الخوف اذاعوا به...» هرگاه خبري از آرامش و امنيت يابيم و هراس به آنها رسد منتشر ميكنند بيآنكه در صحت و سقم آن تحقيق كنند، امر در اين آيه بر خبر اطلاق شده كه مناسب با معني دوم است.

در زبان عربي امر به معني اول «فرمان» به «اوامر» و به معني دوم «شأن» به «امور» جمع بسته ميشود.

در آية سورة اعراف كلمة امر در دو جمله پيدرپي به كار رفته، والشمس والقمر والنجوم مسخرات بامره الاله الخق والامر.

در جملة اول «مسخرات بامره» امر به معني فرمان است و در آن بحث و ترديدي نديدهام. در جملة دوم معني آن چيست؟

مختصر توجه به خود آيه معني آن را روشن ميكند. قسمت اول آيه ميگويد آفرينش آسمانها و زمين كار خدا است، خدا پس از آفرينش بر تخت قرار گرفت. تا چه كند؟ فرض كنيد پادشاهي از اينسو و از آنسو بتازد و براي خود مملكتي فراهم سازد پس از آنكه مملكت فراهم شد بر تخت مينشيند. تا چه كند؟ روشن است. تا بر مملكت خويش فرمانروايي كند، تا سررشته همة كارها را به دست گيرد و به تنظيم امور مملكت بپردازد. خدا جهان را آفريد بعد بر تخت قرار گرفت تا چه كند؟ يغشي الليل النهار يطلبه حثيثا، نظام استوار و بيخلل شب و روز را (كه از اساسيترين عوامل زندگي بشر و تأمين نيازمنديهاي گوناگون او است؛ و در تعديل گرماي سطح كره، روئيدن گياه و به طور كلي ريشة موجودات زنده، تنظيم ساعات كار و استراحت؛ امكان مطالعه درباره موجودات آسماني و... تأثير بسزا دارد) برقرار سازد. مگر اين نظام مربوط به خورشيد و ماه و ستارگان نيست؟ چرا. ولي خورشيد و ماه و ستارگان همه حلقهبهگوش فرمان اويند.

نتيجه اينكه آفرينش جهان و فرمانروايي بر جهان هر دو از خدا است نه هيچ چيز به خودي خود پيدا شده و نه هيچ كار بيفرمان او واقع ميشود. والا و جاويد باد خدا، خداي جهانيان.

يكبار ديگر آيه را بخوانيد: ان ربكم الله الذي خلق السموات والارض في ستة ايام ثم استوي عليالعرش يغشي الليل النهار يطلبه حثيثا والشمس والقمر والنجوم مسخرات بامره الاله الخلق و الامر تبارك الله ربالعالمين:

به معني آيه طبق آنچه گفتيم توجه كنيد. ببينيد جملهها چقدر به هم مربوط و پيوسته است. آفرينش جهان كار اختصاصي خدا است و جهان پس از آفرينش باز هم در دست قدرت و حكمت خدا و تحت فرمان نافذ او است، نظام شب و روز كه آنقدر به آن اهميت ميدهيد به دست او است خورشيد و ماه و ستارگان كه يك دسته آنها را ادارهكنندة جهان و پديدآورندة نظام شب و روز ميدانند هيچ يك از خود اراده و استقلال ندارند و همه مسخر فرمان اويند، نه تنها خورشيد و ماه و ستارگان بلكه همة موجودات عالم مسخر فرمان او هستند؛ حتي كشتي در دريا به فرمان او ميرود (... والفلك تجري بامره... حج (و از زمينهاي مساعد و آماده گياه به ارادة او ميرويد (والبلد الطيب يخرج نباته باذن ربه...58 اعراف)

اكنون نظرية عالم خلق، عالم ماده، عالمي كه فرمان كنفيكون در آن صورت نگيرد و به صرف اينكه به چيزي بگويند باش محقق نميشود و عالم امر (عالم مجردات كه عالم نفوذ فرمان «كنفيكون» است) را بر آية مورد بحث عرضه كنيد، ببينيد نه تنها اين نظريه را نميتوان مستند به اين آيه دانست، بلكه قابل تطبيق بر مضمون آيه هم نيست. زيرا خلق و امر در آيه دو معني دارد، آفرينش و فرمان يا فرمانروايي، ولي هر دو مربوط به همة عالم است نه اينكه يكي مربوط به ماديات و ديگري مربوط به مجردات باشد.

همانطور كه گفته شد توجه به جملههاي ديگر خود اين آيه مطلب را روشن ميكند با اين حال، مناسب است به آيات ديگري كه در بارة همين مضمون است نيز توجهي شود.

ان ربكم الله الذي خلق السموات والارض في ستة ايام ثم استوي عليالعرش يدبر الامر ما من شفيع الامن بعد اذنه ذلكم الله ربكم فاعبدوه افلا تذكرون:

خداي شما (همان) خداوند (بزرگ كه او را خداي خدايان ميپنداريد) است كه آسمانها و زمين را در شش روز آفريد سپس بر تخت قرار گرفت تا كار «جهان؛ يا فرمانروايي بر جهان» را اداره كند، هيچ واسطهاي نيست «كه وساطت كند» مگر پس از اجازه او اين است خداوند خداي شما، پس او را بپرستيد آيا به ياد «اين حقايق فطري» نميافتيد.

الله الذي رفعالسموات بعير عمد ترونها ثم استوي علي العرش و سخر الشمس و القمر كل يجري لاجل مسمي يدبر الامر يفصل الايات لعلكم بلقاء ربكم توقنون

خداوند است كه آسمانها را بيستوني كه ببينيد برافراشت سپس بر تخت قرار گرفت، خورشيد و ماه را زير فرمان گرفت هريك تا وقت معيني در حركتاند، كار (يا فرمان جهان) را اداره ميكند؛ آيات را به تفصيل ميگويد باشد كه شما به ديدار خدايتان «روز قيامت» يقين پيدا كنيد.

در آيه 4 و 5 سجده، الله الذي خلق السموات والارض و ما بينهما في ستة ايام ثم استوي علي العرش ما لكم من دونه من ولي ولا شفيع افلا تتذكرون يدبر الامر من السماء الي الارض.

خداوند است كه آسمانها و زمين و آنچه ميان آنها است در شش روز آفريد سپس بر تخت قرار گرفت، جز او نه صاحباختياري داريد نه واسطهاي (نه كسي داريد كه از خود اختياري داشته باشد و براي شما كاري انجام دهد و نه كسي كه ميان شما و خدا به ميل خود وساطت كند و حاجت شما را برآورد) آيا به ياد (اين حقايق فطري) نميافتيد. كار «يا فرمان جهان» را از آسمان به زمين اداره ميكند...

اينها آياتي است كه در آنها از خلق و امر هر دو سخن رفته است. علاوه بر اينها آيات 31 يونس، 123 هود و 12 نحل نيز دربارة خصوص امر است و معني امر را به خوبي روشن ميكند.

چرا در آيات قرآن به اين مطلب اين اندازه عنايت شده است

در قرآن معمولاً به مطالبي كه اسلام در آغاز دعوت بيشتر با آن روبرو بود عنايت بيشتري ديده ميشود. گذشته از يهود و نصاري، عقائد مردمي كه در محيط نشو اسلام زندگي ميكردند بيشتر از آراء صابئين سرچشمه ميگرفت.

مسعودي در مروجالذهب، ج2، ص126 فصلي به نقل آراء و عقائد ديني اعراب اختصاص داده است. از آنچه او نقل كرده و آنچه از مآخذ ديگر، بخصوص خود قرآن استنباط ميشود اعراب عموماً خلق جهان را كار خدا ميدانستهاند و به خداي خالق معتقد بودهاند ولي در اين باره كه پس از آفرينش كار جهان چگونه است و امور عالم را كي اداره ميكند عقايد گوناگون داشتهاند.

يك دسته ميگفتهاند: خداي، جهان را آنچنان كه خواست آفريد و بعد كار جهان و جهانيان را به خود آنها واگذاشت بيآنكه ديگر در كارهاي بزرگ يا كوچك عالم دخالتي داشته باشد. بنا بر اين پرستش او و دعاي بدرگاه او براي رسيدن به حاجتها لغو و بيهوده است.

با فرض اين مطلب ديگر براي نبوت و معاد و تكليف و ثواب و عقاب نيز جايي نميماند. اگر خدا در كار جهان هيچ دخالت ندارد ديگر پيغمبر فرستادن و تكليف معين كردن، و ثواب و عقابش كجا است؟

دستة ديگر بر آن بودهاند كه خدا جهان را آفريد و تدبير و ادارة امور آن را به عهدة خود آنها نگذاشت بلكه به دست فرشتگان، ارباب انواع، خورشيد و ماه و ستارگان، يا ارواحي كه در اين كراتند، ارواح پاك بندگان خاص و مقرب يا... سپرد تا به ميل خود در عالم هرچه خواهند بكنند. به همين جهت بندگان بايد حل مشكلات خويش را از اين مديران تامالاختيار عالم بخواهند و كاري به كار خود خداوند نداشته باشند، آنها را بپرستند تا از آنها خشنود شوند و گره از كارشان بگشايند رو به تماثيل و مجسمههايي كه از آنها ساختهاند بايستند و مراسم پرستش و راز و نياز به جا آورند، به پاي آنها نذورات و قربانيها بريزند مبادا به خشم آيند و بر آدميان غضب كنند و...

دستة ديگر ميگفتند خدا جهان را آفريد و سررشتة كار جهان را خود به دست گرفت ولي نه اينكه خود به كوچك و بزرگ كار جهان بپردازد. بلكه چون پادشاهي بزرگ براي ادارة امور مملكت پهناور خويش كارگزاراني به كمك گرفت تا در ادارة امور عالم؛ به او كمك كنند و يار و ياور او باشند.

همانطور كه مردم عادي براي عرض مطالب و مقاصد خود به پادشاهان بزرگ دسترسي ندارند آدميان نيز به خود خدا دسترسي ندارند تا هر تقاضايي دارند از خود او بخواهند. بايد به اين كارگزاران و ياوران خدا پناه برند و كاري كنند كه اين مأموران با آنان بر سر لطف باشند، در موقع لزوم تقاضاهاي آنان را به عرض خدا برسانند و ميان آنان و خدا وساطت و شفاعت كنند. بايد بر آستان اين وسائط سر بندگي سايند تا به خدا نزديكشان سازند و حاجاتشان را برآورند.

اين عقايد را بنگريد. قرآن در آيات بسيار اعلام كرد كه اين اعتقادات به كلي واهي و بياساس است و در آياتي كه نقل شد و آيات بسيار ديگر مقرر داشت كه:

1 ــ خدا جهان را آفريد؛ با پيدايش جهان به فرمانفرمايي او بر اين ملك پهناور حاجت افتاد. پس خود بر تخت فرماندهي و ادارة كلية امور عالم قرار گرفت. آن هم به اين صورت كه همة كارها؛ كوچك يا بزرگ به فرمان او انجام شود و هيچ عاملي از خود كمترين استقلالي نداشته باشد.

2 ــ فرشتگان و خورشيد و ماه و ستارگان و كلية موجودات ديگر جهان همه تحت فرمان اويند. كمترين حركت خود آنها به اجازه و فرمان اوست، از خود كمترين قدرت و استقلالي ندارند و به ميل خود هيچ كار نتوانند كرد، نه بر كسي خشم گيرند و نه با كسي بر سر مهر آيند و نه...

3 ــ اين موجودات اعوان و انصار و همكاران و شركاء «حتي شركاء بسيار ضعيف» خدا در ادارة امور جهان نيستند خدا چون فرمانروايان ديگر نيست كه به يار و ياور نياز داشته باشد، اينها كارگران صددرصد مطيع او و خود جزئي از اين نظام عالي آفرينشاند.

4 ــ خدا از هر چيز به بندگانش نزديكتر و از همة موجودات ديگر به راز و نياز آنها آگاهتر است. دعاي آنها را خود ميشنود، ديگر چه حاجت كه كسي مطالب بندگان را به عرض او رساند در دستگاه او واسطه و شفيعي كه بتواند به ميل خود ميان او و بندگان وساطت و شفاعت كند وجود ندارد تا بر بندگان لازم شود كه سر بر آستان واسطه سايند و او را پرستش كنند، براي او نذر و قرباني برند به كمك او به خدا نزديك شوند.

آيا هيچ عاقل واسطهاي را كه از خود ذرهاي اختيار ندارد و در هر مورد جز با اذن و ارادة صاحب اصلي قدرت نتواند وساطت كند، ميپرستد؟

ادارة كار جهان بدينگونه است، نه جز از خدا چيزي ميتوان خواست و نه جز او را ميتوان پرستيد؛ چون خلق و امر، هر دو از او است و در كار اين جهان جز او موثري نيست.

آية سورة يس

اين آيه دنبالة آيات مربوط به معاد جسماني است «او لم ير الانسان انا خلقناه من نطفة فاذا هو خصيم مبين و ضرب لنا مثلا و نسي خلقه قال من يحيي العظام و هي رميم: قل يحييها الذي انشأها اول مرة و هو بكل خلق عليم، الذي جعل لكم من الشجر الاخضر ناراً فاذا انتم منه توقدون. او ليس الذي خلق السموات والارض بقادر علي ان يخلق مثلهم بلي و هو الخلاق العليم انما امره اذا اراد شيئاً ان يقول له كن فيكون. فسبحان الذي بيده ملكوت كل شيء و اليه ترجعون».

مگر انسان نديد ما او را از نطفهاي آفريديم كه حال دشمني آشكار شده (ماية) خلقت خود را فراموش كرده، و براي ما مثل زد و گفت: كي اين استخوانهاي پوسيده را زنده ميكند؟ بگو هم او زنده ميكند كه آنها را اول بار آفريد و به هر آفرنيش دانا است. آنكه از درخت سبز برايتان آتش ساخت و اكنون از آن برميافروزيد. آيا آنكه آسمانها و زمين را آفريده بر اين توانا نيست كه «دوباره» شبيه آنها بيافريند؟ آري و او است آفريدگار دانا. آنگاه كه چيزي را اراده كند فرمانش همين است كه بگويد باش و خواهد بود. پاك باد آنكه پادشاهي هر چيز به دست او است و به او بازگردانده ميشويد.

خوب بنگريد، همة مطلب دربارة خلق و براي رفع شبهة معاد جسماني است. آية انما امره نيز براي اين است كه بگويد:

برپا ساختن صحنة قيامت و معاد جسماني كه اينقدر مستبعد به نظر شما ميرسد براي خدا كاري بس سهل و آسان است. ماية آن براي خدا همين است كه بگويد باش.

عين اين مطلب با عباراتي مشابه در موارد بسيار آمده كه اغلب در حوادث همين عالم طبيعت است.

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ پنج شنبه 3 اسفند 1391برچسب:از نگاه قرآن تأملي بر عالم خلق و عالم امر , ] [ 8:23 ] [ اكبر احمدي ]
.: Weblog Themes By Weblog Skin :.
درباره وبلاگ

اين وبلاگ متعلق به كانون فرهنگي وهنري امام حسن مجتبي (ع) شهر سلامي است ؛ اين وبلاگ در خصوص انعكاس فعاليت هاي ( فرهنگي وهنري ؛ قرآني ؛ اعتقادي ديني مذهبي ؛ وتربيتي راه اندازي شده است
موضوعات وب
امکانات وب
ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





اك
اك

آمار وبلاگ:

بازدید امروز : 353
بازدید دیروز : 10
بازدید هفته : 375
بازدید ماه : 1354
بازدید کل : 162640
تعداد مطالب : 733
تعداد نظرات : 12
تعداد آنلاین : 1

اك

اك اك اك اك